حج عارفان

مشخصات كتاب

سرشناسه : كارگر، رحيم، 1349 -

عنوان و نام پديدآور : حج عارفان/ رحيم كارگر؛ [براي] حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1380.

مشخصات ظاهري : 199 ص.

شابك : 6000 ريال: 964-6293-48-4 ؛ 6000 ريال (چاپ دوم) ؛ 6000 ريال (چاپ سوم) ؛ 6000 ريال (چاپ چهارم) ؛ 6000 ريال (چاپ پنجم) ؛ 6000 ريال (چاپ ششم) ؛ 6000 ريال (چاپ هفتم) ؛ 6000 ريال (چاپ هشتم) ؛ 8000 ريال (چاپ نهم)

يادداشت : چاپ دوم و سوم: 1380.

يادداشت : چاپ چهارم و پنجم: 1381.

يادداشت : چاپ ششم، هفتم و هشتم: 1382.

يادداشت : چاپ نهم: مهر 1383.

يادداشت : كتابنامه: ص. [197] - 199؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : حج

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت

رده بندي كنگره : BP188/8/ك183ح3 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-13771

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص: 7

پيشگفتار

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

«مراتب معنوى حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مى نمايد، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج بطور صحيح و شايسته مو به مو عمل شود».

حضرت امام خمينى قدس سره

حجّ نمايشى پرشكوه، از اوج رهايى انسان موحّد از همه چيز جز او، و عرصه پيكارى فرا راه توسن نفس، و جلوه بى مانندى از عشق و ايثار، و آگاهى و مسؤوليت، در گستره حيات فردى و اجتماعى است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاى مكتب اسلام است.

مؤمنان گرچه با اين عبادت الهى، آشنايى ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مى زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مى كنند، و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاى حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بى شمارى از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

پيروزى انقلاب اسلامى، در پرتو انديشه هاى تابناك امام خمينى قدس سره حجّ را

ص: 8

نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامى، در جايگاه واقعى خويش نشاند، و سيماى راستين و محتواى غنى آن را نماياند. امّا هنوز راهى دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّ گزار با آگاهى و شعور دينى، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة اللَّه، و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

در راستاى تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبرى با الهام از انديشه هاى والا و ماندگار امام راحل قدس سره، احياگر حجّ ابراهيمى و بهره گيرى از رهنمودهاى ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامى حضرت آيةاللَّه خامنه اى- مدّ ظلّه العالى- با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مى كند فصل جديدى فرا راه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايى با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاى بزرگ اسلام، بررسى رويدادها و عرضه خاطرات و بويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاشهايى را آغاز كرده است.

آنچه اينك پيش روى خواننده قرار دارد برگ سبزى است از اين دفتر.

بى گمان راهنمايى و همراهى انديشوران، از نارساييها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبرى، از همكارى همه علاقمندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمى مى فشارد.

ومن اللَّه التوفيق وعليه التكلان

معاونت آموزش و تحقيقات

بعثه مقام معظم رهبرى

ص: 9

حج، نشانه اى از عبوديت مطلق و مظهرى از فرشته سيرتى انسان است.

حج، وادى سير و سلوك عرفانى و طور سيناى عارفان ربّانى است.

حج، ضيافت خانه قدسى حضرت رحمان و گلشن با صفاى كمال و تعالى انسان است.

حج، برتر و بزرگ تر از آن است كه به وصف و بيان ما در آيد و درك وانديشه بشر، ناتوان تر از آن است كه به تمام اسرار و رموز اين آيين پرارزش دست يابد.

و بالاخره حج، درياى ژرفى است از عرفان، معنويت، تقدّس و روحانيت.

در انديشه و ديدگاه عارفان وپيشوايان دين، حج جايگاهى بس والا و شگرف دارد. آنان بيش از همه، به باطن و حقيقت حج نظر دارند و توشه هاى فراوانى از اين منظر، برگرفته اند. آنان، محبوب خويش را در وراى اين قيل و قال ظاهرى مى جويند و شوق وصال او را در دل مى پرورانند.

ص: 10

اى حاجيان اى حاجيان، در كعبه و دير مغان جوييد كوى دلستان، از عاشقان يك دله

مشتاق يار خويشتن، حيران به كار خويشتن دور از ديار خويشتن، ياران هزاران مرحله

آرى، در سايه سار بينش توحيدى و عرفانى اين بزرگان و دستورالعمل هاى ملكوتى آنان است كه مى توان حج واقعى و عارفانه را انجام داد و در پرتو، ارشادات و گل گفته هاى آنها است كه مى توان به باطن و اندرون حج، راه يافت و به اسرار و رموز بى شمار آن پى برد.

و اينك ما با اين انديشه، آداب عرفانى «حج» را از دستورالعمل ها و ارشادات آن نيكوسيرتان اخذ كرده ايم و به عنوان تحفه اى گران بها، به حضور راه يافتگان كوى دوست، تقديم مى داريم.

اميد آن كه حج گزاران عزيز ما از اين درّگفته ها، توشه ها برگيرند و آنها را با معنويت و معرفت تمام، به كار بندند.

در اين ميان تذكّر نكته اى ضرورى است و آن اينكه: نوشتارهاى برخى از اين عارفان الهى، بدون هيچ دخل و تصرّف ادبى در اين مجموعه آمده است، تا از نورانيت و معنويت كلام آنان، كاسته نشود و اثرات واقعى آن هرچه بيشتر و بهتر نمايان گردد.

رحيم كارگر

ص: 11

در ره عشق خدا

اشاره

ص: 12

ص: 13

اشارات حج

از بند انتظار دلم كى رها شودوين كالبد عاريتى كى فنا شود؟

تابو كه يك زمانه كه ما در حرم شويم اين رسم قيل و قال همه كى هبا شود؟

احرام حق بگيرد و لبيك عاشقان وز عالم فنا به مقام بقا شود؟

بهر رضاى او دل و جان را فدا كنيم از جان عزيزتر چه بهاى رضا شود؟

(احمد جام نامقى)

سزاوار و بايسته است كه در مرحله اوّل اين سير و سلوك عرفانى، گام در وادى «اسرار و فلسفه حج» بگذاريم و معرفتى هر چند اندك، نسبت به اين تكليف مهم الهى پيدا كنيم.

«حج» مقصود عرفانى، هزاران مشتاق و دلداده حضرت بارى تعالى

ص: 14

است و به همين دليل بايد رمز و راز «مشتاقى و دلدادگى» را دريابيم و آنها را به كار بنديم.

در اين فصل، تلاش كرده ايم تا از گفتارهاى دلپسند و معنوى عارفان ربّانى و سالكان صمدانى، جهت تبيين و توضيح اسرار حج بهره ببريم و آنها را بر صفحه كاغذ بياوريم.

هم چنين در صدد آنيم كه شرايط و آداب آماده سازى جسم و روح را براى اين سفرالهى تشريح كرده، بيان كنيم كه چگونه وبا چه انديشه و كردارى، بايد خود را براى حج آماده كنيم و مقدمات باطنى آن را فراهم سازيم.

پيشواى ششم، حضرت امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«وَاعْلَم، بِانَّ اللَّه تَعالى لَمْ يَفْرِضُ الحجَّ وَلَمْ يَخصَّه مِنْ جَميعِ الطّاعاتِ بالإضافَةِ إلى نَفْسِهِ بِقَوْلِهِ تَعالى: وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ولا شَرع نَبيّه سنة فِى خِلال المَناسِكِ عَلى تَرتيب ما شَرعَهُ إلّاللِاستِعانَةِ والإشارةِ الى الموتِ والقبرِ والبعثِ والقِيامَةِ وفَضْلِ بَيانِ السَبْقِ مِنَ الدُخول في الجنّة أهلها ودُخُولِ النّارِ أهلها بِمُشاهَدَةِ مَناسكِ الحَجِّ مِنْ أوَّلِها إلى آخِرِها لِأولِى الألبابِ وأولِى النُّهى؛(1)

و بدان خداوند بدين سبب حج را واجب كرده و تنها آن را از ميان همه عبادات به خود انتساب داده و فرموده است:

وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا

و پيامبر صلى الله عليه و آله احكام و مناسك آن را تشريع فرموده است، تا بدين وسيله از او درخواست كمك و استعانت


1- - مصباح الشريعة، ص 94 و 95؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 208

ص: 15

شود در درك مرگ و قبر و بعث و قيامت، و صاحبان عقل و پندپذيران، قبل از ورود به صحنه محشر، با مشاهده مناسك حج از اوّل تا آخر، چگونگى دخول اهل بهشت را به بهشت و دخول اهل آتش را به جهنّم مشاهده كنند.»

عارف كامل، ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله(1) فرموده است:

«از جمله نعمت هاى بزرگ الهى، آن است كه كعبه را خانه خويش قرار داده و به مردم اذن فرموده است كه قصد زيارت آن كنند و از آنها اين را، به عنوان «زيارت خود» پذيرفته و آن را مورد پاداش و قبول و رضاى خود قرار داده است.»

اين منتهاى لطف و ارفاق و كرم است؛ زيرا شخص بصير، چون در معانى مناسك حج تأمّل كند، به عظمت لطف خداى تعالى؛ بلكه به محبت او براى عنايتى كه به مؤمنان دارد، پى خواهد برد و منتهاى عنايت او را براى كشانيدن بندگان به درگاه خويش و دعوت آنان به قرب و جوار خويش، خواهد فهميد. هم چنين قدر نعمت وجود اين پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله كه ما را به اين عوالم گرامى هدايت فرموده و اسرار اين مقامات شريفه كريمه را به ما شناسانيده است و اين دل هاى مرده را به روح ايمان زنده كرده و


1- - عارف الهى، محقّق ربّانى، فقيه صمدانى و مربّى نفوس، آيت اللَّه حاج شيخ ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رحمه الله از اعاظم علماى الهى عصر اخير و به حق از عالمان برتر در فقه، اصول، اخلاق، حكمت و عرفان بوده است. از اساتيد او مى توان به ملّاحسينقلى همدانى و آقا رضا همدانى اشاره كرد. از مرحوم ملكى تبريزى كتاب هاى گران بهايى همچون: اسرار الصلاة، السير الى اللَّه لقاء اللَّه، المراقبات اعمال السنه و ... به يادگار مانده است. ايشان در سال 1344 ه. ق. در ارض اقدس قم، به رحمت ايزدى پيوست و در قبرستان شيخان به خاك سپرده شد.

ص: 16

كورى چشم آنان را به نور يقين برطرف و روشن ساخته است، خواهد دانست.

خداى سبحان، بنى آدم را از خاك آفريد و آنان را به سوى قرب و جوار و لقاى خود- كه اعلى عليين و مقام روحانيين است- دعوت فرمود وچون آدمى در اوايل امر، به جهت فرورفتن در ظلمات عوالم طبيعت و اسارت در زندان آب و گل كره خاكى، به اين عوالم عالى دست نخواهد يافت، به لطف خويش از عالم خودشان معموره اى ساخت و نام آن را «بيت اللَّه» گذاشت و آن را مطاف زائران و خواهندگان حضرت او قرار داد تا دورش طواف كنند و آن را زيارت نمايند و به پروردگار خود انس پيدا كنند و بر حسب حالات خود به او مأنوس شوند و بدين ترتيب براى وصول به عوالم ما فوق آن (از عوالم قدس و جهان قرب) آمادگى پيدا كنند. و براى اين زيارت نُسُك و راه هايى قرار داد كه تمام آنها، پله هايى براى ترقّى و بالا رفتن از عالم ملك به عوالم ملكوت، جبروت و لاهوت است. به عبارت ديگر اين مناسك، عامل به آن را براى زيارت كعبه حقيقى، مستعد و مهيّا مى سازد كه درباره آن فرمود:

«لا يَسَعُنى ارْضى وسَمائى بَلْ يَسَعُنى قَلبُ عَبدىَ المؤمنِ»؛(1)

«زمين و آسمان قابل جاگرفتن من نيست، بلكه جاى من دل بنده با ايمان من است.»

اين مناسك، به وجود آورنده معرفت نفسى است كه در آن معرفت رب، مندرج است؛ چنان كه در مناجات شعبانيه آن حضرت عرض مى كند:

«أنِرْ ابْصارَ قُلُوبِنا بِضيآءِ نَظَرِها الَيْكَ حَتى تُخْرِق ابْصارُ


1- - ميرزا جواد ملكى تبريزى، المراقبات اعمال السنه، ج 2، ص 196

ص: 17

القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلُ الى معدِنِ العَظَمَةِ و تَصيرَ ارواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك؛

روشن ساز ديدگان دل هاى ما را به شعاع نظر آنها به سوى تو، تا آنكه ديدگان دل ها، پرده ها و حجب نور را بردارد و به معدن عظمت برسد و روان هاى ما به عزّ قدس تو آويخته گردد.»

زيرا آدمى به سبب حجاب هاى ظلمانى و نورانى از وصول به معدن عظمت، در پرده و محجوب است ...».(1) صاحب ينبوع الاسرار(2) گويد:

«حج اشارت است كه به حضرت عزّت مراجعت مى بايد و از هر چه بى اختيار خواهد بريدن، به اختيار ترك آن گفتن:

ناچار مى برندت بارى به اختيارتا پيش شاه با شدّت اعزاز و آبروى

مستان و عاشقان بر دلدار خود روندهر كس كه گشت عاشق، رو دست از او بشوى

ماهى كه آب ديد، نيايد به خاكدان عاشق، كجا بماند در دور رنگ و بوى


1- - المراقبات اعمال السنة، ج 2، ص 196
2- - كمال الدين حسين خوارزمى، از عارفان نامدار و دانشمندان بزرگوار قرن هشتم و نهم هجرى است. او شارح مثنوى مولانا و صاحب آثار و تأليفات بسيار ديگرى است كه از آثار وى مى توان به: ينبوع الاسرار فى نصايح الابرار، جواهر الاسرار و زواهر الانوار، كنوز الحقايق، المقصد الاقصى و ... اشاره كرد. كمال الدين در حمله اوّل ازبكان به خوارزم در قيد حيات بوده و در واقعه حمله دوّم آنان 839 ه. ق. به شهادت رسيده است.

ص: 18

خاصه كسى كه عاشق سلطان ما بودسلطان بى نظير و خداوند قندخوى

در خواب شو ز عالم و از شش جهت گريزتا چند گول گردى و آواره سو به سوى

يعنى: اى قرار گرفته در شهر انسانيت و مقيم گشته در ديار طبيعت حيوانيت و از كعبه وصال و طلب مشاهده جمال ما بى خبر مانده! چند در اين منزل بهيمى مقام كنى و پاى بسته

إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِكُمْ وَ أَوْلدِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ(1)

باشى؟ برخيز و اين بندها همه بگسل و زن و خان و مان را وداع كن:

هرچه غير حق تو را خوب و خوش است آدمى خوارست و عين آتش است

و دل كه نظرگاه خاص ماست از آلايش تعلّقات ايشان پاك ساز:

دل ز امل دور كن زانكه نه نيكو بودمصحف و افسانه را جلد به هم ساختن

چند رصدگاه عقل، بر در دل داشتن چند قدمگاه پيل، بيت حرم ساختن

(خاقانى)

و قدم از اين منازل و مراحل خوش آمده دنياوى، بيرون نه و به باديه نفس امّاره، قطع كن، و چون به احرام گاه دل رسى، به آب انابت غسلى كن، و از لباس كسوت بشريت مجرّد شو، و احرام عبوديت در بند، و لبّيك


1- - التغابن 64 آيه 14

ص: 19

عاشقان بزن، و به عرفات [معرفت] درآى و به جبل الرحمة عنايت برآى، و قدم صدق در حرم حريم قرب ما نه، و به مشعرالحرام شعار بندگى، ثنايى كن و از آنجا به مناى منى آى، و نفس بهيمى را در آن منحر، قربان كن، و آن گاه رو به كعبه وصال ما نه كه:

«دَعْ نَفْسُكَ وَتَعال».

از بيابان هوا احرام گيرپس طريق كعبه اسلام گير

هر زمان سعيى ببايد با صفادر صفا و مروه خوف و رجا

آتش اندر خرمن پندارزن آن گهى لبيك عاشق وار زن

چون پديد آمد حريم بارگاه نفس خود قربان كن اندر پيش شاه

زين به پشت مركب توفيق كن پس طواف كعبه تحقيق كن

كعبه مردان نه از آب و گل است طالب [دل] شو كه بيت اللَّه دل است».(1)

«حج»، حقيقتى سرمدى و جاويدان است كه بى نياز از شرح و تفسير مى باشد.

«حج»، آينه تمام نماى خوبى ها و حسناتِ اولياى الهى و عاشقان بى دل است و صحيفه اى تمام ناشدنى از شرح اتّصال و عروج مردان خدا مى باشد.


1- - كمال الدين حسين خوارزمى، ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار، ص 535 و 536

ص: 20

«حج»، وادى سير و سلوك، تزكيه و تهذيب، نور و پاكى و عرفان و طهارت است.

تمام خوبى ها و زيبايى ها از آن سرچشمه مى گيرد و تمام خيرها و حسنات به آن ختم مى شود.

سرود زندگى معنوى، در آن سروده مى شود و گل نغمه بازگشت و توبه در آن، شكوفا مى گردد.

سالك عارف مرحوم بهارى همدانى رحمه الله(1) نوشته است:

«بدان، غرض از تشريع اين عمل شريف لَعَلَّ اين باشد كه مقصود اصلى از خلق انسان،

مَعْرِفَةُ اللَّهِ و الوُصوُلُ الى دَرَجَةِ حُبِّهِ و الأُنْسِ بهِ و لا يُمْكِنُ حُصُولُ هذَينِ الامرينِ الّا بِتَصْفيهِ القَلْبِ

[/ مقصود اصلى از خلقت انسان شناخت خدا و رسيدن به درجه دوستى و انس با خداست و رسيدن به اين دو غرض، جز با تصفيه و پاك نمودن قلب ممكن نمى باشد] و آن هم ممكن نبود كه

كفّ النَّفسِ عَنِ الشَهواتِ و الانْقطاعُ مِنَ الدُّنيا الدَّنيَّةِ وايقاعُها عَلَى الْمَشاقِّ مِن العِباداتِ ظاهِرِيَّةً و باطِنيّةً

[/ نگه داشتن نفس از هواهاى نفسانى و بريدن از دنياى پست و افكندنِ نفس بر مشقّت ها و


1- - عارف سالك، حاج شيخ محمد بهارى رحمه الله از عالمان و عرفاى طراز اوّل و يكى از ستارگان تابناك آسمان علم و فضيلت و عرفان است. ايشان در سال 1265 ه. ق. در شهر بهار در شهرستان همدان چشم به جهان گشود. مرحوم بهارى درجه اجتهاد را در بروجرد اخذ كرد و سپس در نجف اشرف از ملازمان درس آخوند ملاحسينقلى همدانى گرديد. در سال 1311 ه. ق. كه آخوند به رضوان الهى خراميد، او شيوه و طريق تربيتى استادش را ادامه داد و كسان بسيارى از علما و تجّار از محضرش كسب دستور سلوك مى نمودند. ايشان در نهم رمضان 1325 ه. ق. در زادگاهش بهار، به رحمت ايزدى پيوست و در جوار حق آرام گرفت.

ص: 21

سختى هاى عبادات ظاهرى وباطنى]. ازاينجا بوده كه شارع مقدّس عبادات را يك نَسَق نگردانيده؛ بلكه مختلف جعل كرده؛ زيرا كه به هر يك از آنها، رذيله اى از رذايل از مكلّف زايل مى گردد تا با اشتغال به آنها، تصفيه تمام عيار گردد؛ چنانچه صدقات حقوق ماليه و اداى آنها، قطع ميل مى كند، از حُطام دنيويّه كما اينكه «صوم» قطع مى كند انسان را از مشتهيات نفسانيه و «صلات» نهى مى كند از هر فحشا و منكرى و هكذا ساير عبادات و چون عمل حج، مجمع العناوين بود با زيادى؛ چه اينكه مشتمل است بر جمله اى از مشاق اعمال كه هر يك بنفسه صلاحيّت تصفيه نفس را دارد،

مثلُ انْفاقِ المالِ الْكثيرِ و القَطْعِ عن الأهلِ وَالاوْلادِ وَالْوَطَنِ و الْحشرِ مَعَ النُّفُوسِ الشَّريرةِ وَ طَىِّ المَنازِلِ البَعيدَةِ مَعَ الابْتِلاءِ بِالعَطَشِ فِى الحَرِّ الشَّديد فِى بَعْضِ الاوانِ و الوُقوُعِ عَلى اعمْالٍ غَيرِ مَأْنوُسَةٍ لايَقبَلُها الطِّباعُ مِن الرَّمْىِ و الطَّوافِ و السَّعْىِ و الاحْرامِ و غير ذلك

[/ مانند عطا كردن مال فراوان و بريدن از زن و فرزند و وطن و از گرد آمدن با افراد شرور و پيمودن منازل دور، همراه با مبتلا گشتن به تشنگى در گرماى شديد، در برخى از اوقات و وارد شدن بر اعمالى غير مأنوس كه طبع افراد پذيراى آنها نيست؛ مانند:

رمى جمرات، طواف، سعى، احرام پوشيدن و ...].

با اينكه داراى فضايل بسيارى است، ايضاً از قبيل تذكّر به احوال آخرت به رؤيت اصناف خلق و اجتماع كثير

في صُقعٍ واحِدٍ عَلى نهجٍ واحدٍ لا سيَّما فِى الإحْرامِ وَالوُقوُفَينِ

[/ و اجتماع بسيارى از مردمان در سرزمينى واحد و به صورتى واحد به خصوص در حالت احرام و وقوف در عرفات و مشعرالحرام] و رسيدن به محل وحى و نزول ملائكه بر انبيا از آدم تا خاتم- صلوات اللَّه عليهم اجمعين- و تشرّف به مَحلِ اقدام(1) آن


1- - اقدام: آثار، قدمگاه ها، جاى پاها.

ص: 22

بزرگواران، مضافاً بر تشرّف بر حرم خدا و خانه او، علاوه به حصول رقّت كه مورثِ صفاىِ قلب است، به ديدن اين امكنه شريفه اخرى ...

الحاصل چون حج، داراى جمله اى از مشاقّ و فضايل كثيره اى از اعمال بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مبدّل كردم رهبانيت را به جهاد و حج» و انسان نمى رسد به اين كرامت عُظمى، الّا به ملاحظه آداب و رسوم حقيقى آن.»(1) صاحب المراقبات در نتيجه گيرى اسرار و رموز «حج»، نوشته است:

«خلاصه آنكه خداوند به لطف خود، براى اهل اين جهان، خانه اى را از جنس عالم خودشان قرار داد تا از فيض زيارتش محروم نمانند و براى اين خانه هم مناسك و وسايل مؤثرى، قرار داد تا زائر را براى زيارت خانه حقيقى او مهيا و سزاوار سازد. و باكى نيست از آنكه ما به پاره اى از آنچه از اخبار آل محمد- صلوات اللَّه و سلامه عليهم اجمعين- از اسرار مناسك حج براى ما روشن گشته است و موصل به زيارت حقيقى باطنى است، اشاره كنيم. از اين رو گوييم:

اوّل بهتر آن است كه به آنچه از امام سيد الساجدين عليه السلام از اسرار مناسك روايت گشته است، تبرك جوييم و آن حضرت در اين روايت، مقصود حقيقى از هر يك از اعمال حج را به شبلى تفسير فرموده و گفته است كه «اگر تو اين اعمال را، به اين مقصود انجام ندهى، چنان است كه اصلًا عملى، به جاى نياورده اى»:

نزول به ميقات، به كندن لباس گناه و پوشيدن لباس طاعت؛

و كندن لباس، به تجرّد از ريا و نفاق؛


1- - محمد بهارى همدانى، تذكرةُ المتقين، ص 80- 82

ص: 23

و غسل كردن، به تطهير از خطايا و گناهان؛

و احرام بستن، به تحريم آنچه كه خدا حرام ساخته است؛

و پيمان بر حج، به تحليل و گشودن هر عقد و گرهى، غير از گره خدايى؛

و دخول به ميقات پس از احرام، به قصد زيارت خدا؛

و نماز در اين مقام، به قصد تقرّب به سوى خدا؛

و لبّيك گفتن، به گفت و گو با خداى تعالى براى هر طاعتى و مصون ماندن از هر مصيبتى؛

و دخول در حرم، به قصد حرام ساختن هر غيبتى نسبت به اهل ملّت اسلام؛

و ديدار خانه، به قصد ديدار خانه خدا و بريده شدن از غير خدا؛

و سعى بين صفا و مروه، به فرار به سوى خداى تعالى؛

واستلام حجرالاسود، به مصافحه با خداى تعالى؛

و وقوف در مقام ابراهيم، به وقوف بر هر طاعتى و تخلّف از هر معصيتى؛

و نماز در مقام، به قصد نماز ابراهيم خليل عليه السلام و شايد در آن اشاره به وصول به [مقام] خلّت مى باشد؛

و مشرّف شدن به زمزم و نوشيدن از آن، به اشراف بر طاعت و چشم پوشى از معصيت؛

و مشى بين صفا و مروه، به بودن بين بيم و اميد؛

و خروج به سوى منا، به ايمن ساختن مردم از زبان و دل و دست خود؛

و وقوف به عرفه، به معرفت خدا و اطلاع خدا بر سرائر دل؛

ص: 24

و بالارفتن بر جبل رحمت، به اعتقاد اينكه خداوند بر هر مؤمن و مؤمنه اى رحم مى كند؛

و راه رفتن بر مزدلفه و جمع كردن سنگريزه، به دور شدن از هر گناه و نادانى و اثبات هر علم و عملى؛

و رفتن به مشعر، به شعار قلب ساختن شعار اهل تقوا و خوف را؛

و وصول به منا و انداختن سنگ، به رسيدن به مقصود و قضاى حوائج؛

و تراشيدن سر، به طاهر شدن از چركينى ها و برون شدن از گناهان و تبعات بنى آدم؛

و رفتن به مسجد خيف، به نداشتن خوف مگر از خدا و اميد نداشتن به غير او؛

و ذبح حيوان، به سر بريدن طمع و اقتدا به خليل الرحمان عليه السلام و ذبح پسر خود؛

و برگشتن به مكه و طواف افاضه، به فيض بردن از رحمت خدا و رجوع به طاعت خدا و تقرّب به خدا.

سپس ايشان مى فرمايند:

بدين جهت مقصود اصلى از قرار دادن حج و هم چنين ساير عبادات، «تقويت جانب روحانيت است» تا اينكه انسان بشرى، روحانى شود و از عوالم جسمانى، به عوالم روحانى ترقّى نمايد و براى او معرفت اللَّه و دوستى خدا و انس او حاصل آيد و با اولياى خدا در دار كرامتش مجتمع گردد:

وَحَسُنَ أُوْللِكَ رَفِيقًا؛

«اين جماعت چه نيكو رفيقانى هستند» و چون هر انسانى (جز عده اندك و نادرى) به واسطه فقدان عقل، علم و عمل، قبل از بلوغ حيوانيت، در او كامل است، به حدّى كه صفات

ص: 25

حيوانيت، (از سبعيت و بهيميت و شيطانيت) در او قوى و قوه عقلانى و روحانى در او ضعيف است ... اقتضاى لطف خداى تعالى آن است كه، آنها را به همان حال خود رها نكند. از اين رو پيامبران را برگزيد و براى آنها شريعت ها تشريع فرمود و عبادات و مناسكى مقرر كرد تا اينكه آنان را از جسمانيت به روحانيت و از كورى به هدايت برگرداند و از حيوانيت به انسانيت برساند و از ظلمت به نورانيت و از بعد به قرب بكشاند. پس براى آنان تكاليف و عباداتى مقرر داشت تا بعضى از آنها براى دفع ظلمت و رفع تاريكى سودمند باشد و برخى در طلب نور و اثبات آن مفيد گردد و به عبارت ديگر، بعضى در «تخليه» مؤثر و پاره اى در «تحليه» و پاره اى ديگر جامع هر دو امر باشد و حج ازاين قسم اخير است؛ زيرا آن معجونى است الهى مركب از اجزاى سودمند كه حقاً براى تمام امراض قلوب به كار مى آيد».(1)

چند دستور العمل

امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«اذا ارَدْتَ الحجَّ، فَجَرِّد قَلبَكَ للَّهِ تعالى مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وحِجابٍ وفَوِّضْ امورَك كُلَّها الى خالِقِكَ وتَوَكَّلْ عَلَيهِ في جميعِ ما تَظْهر مِنْ حَرَكاتِكَ وَسَكَناتِكَ وَسَلِّمْ لِقَضائِهِ وحُكْمِهِ وقَدَرهِ و دَعِ الدنيا والرّاحة والخَلْق واخْرج مِن حُقوق يلزمك مِن جِهَة الَمخْلُوقِين(2)

؛ و ... چون اراده حج كردى، قلبت را براى خدا از هر شاغلى و حجابى خالى كن و تمام امور را به خالقت


1- - المراقبات اعمال السنه، ج 2، ص 196- 204
2- - مصباح الشريعة، ص 86؛ محجّة البيضاء، ج 2، ص 207

ص: 26

واگذار و در جميع حركات و سكنات خود بر او توكّل كن و تسليم قضا و قدر و حكمش باش و دنيا و ما فيها را رها كن و حقوقى را كه از مخلوق بر گردن دارى ادا كن و ...».

حج چيست؟ از پا و سر بيرون شدن كعبه دل جستن و در خون شدن

فارغ از اين عالم خاكى شدن در ره عشق خدا مجنون شدن

بعد از آشنايى مختصرى با گلستان معنوى «فلسفه و اسرار حج» و استشمام از گل هاى معطّر دستچين شده اولياى الهى و دانشمندان اخلاقى، گام در وادى دستورالعمل هاى آنان مى گذاريم.

حج، سفرى ساده و شبيه سفرهاى معمولى نيست و اين يك مسافرت معنوى و عرفانى است، كه بايد آداب و شرايط آن به خوبى شناخته شده و رعايت گردد.

شخصى كه به عزم حج حركت مى كند، بايد متوجّه باشد كه مى خواهد به زيارت خانه خدا و ميهمانى پروردگار متعال برود و در اين صورت لازم است عظمت و احترام صاحب خانه را، آن طور كه بايد رعايت كند و مانند كسى كه ميهمان است خود را در اختيار ميزبان بگذارد و اشتغالات و اعمالى را كه منافى انس و مصاحبت است، ترك كند و با شخصى كه عازم حج است، متوجّه باشد كه برنامه حج، نمايش كامل و آزمايشى است عملى از سير انسان به سوى پروردگار متعال، و در اين برنامه به رنگ هاى مختلف واطوار گوناگون، انقطاع انسان از عوالم طبيعت و انعزال از علايق مادى و پيدا كردن حالت تجرد و توجّه به عالم

ص: 27

روحانيت و تمرين قدم هاى روحانى و تصوير حالات خضوع و خشوع و از خودگذشتگى، عملى مى شود.

پس با هم بر سفره احسان عارفان باللَّه مى نشينيم و از رهنمودها و فرموده هاى آنان به عنوان آمادگى براى سفر حج توشه اى بر مى گيريم.

حكيم متألّه مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله(1) فرموده است:

«هزينه اى كه [حج گزار] براى حج صرف مى كند، بايد حلال باشد و از تجارت و كسبى كه دل را پريشان كند، دست بازدارد تا هدف او تنها خدا و دل او مطمئن و متوجّه ذكر و تعظيم شعائر او باشد(2)».

سيد صدرالدين محمد موسوى كاشف دزفولى رحمه الله گويد: «واجب است بر هر كه مستطيع باشد، كه ظاهر را با باطن موافق گرداند؛ يعنى، چنان كه ظاهرِ او متوجّه خانه خدا باشد، باطنِ او نيز متوجّه صاحب خانه باشد و احتراز كند از اينكه در راه كعبه خود را بر مردم بيندازد يا از مال حرام و شبهه، زاد راه خود را بردارد، يا معرفتى به صاحب خانه مطلقاً نداشته باشد. خلاصه سعى بايد نمود كه تعب خود را در اين راه ضايع نسازد».(3)

پرستش گهى هست تا بود جاى بدو اندرون ياد كردى خداى


1- - علّامه شهير و نابغه عالى قدر، مرحوم مولى محمّد معروف به مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله از بزرگ ترين دانشمندان اسلام و مذهب شيعه در عهد صفويه بوده است. وى در تمام علوم دينى وپاره اى از علوم ديگر مهارت و تبحرى شگفت انگيز داشت. او از محضر بزرگانى چون علّامه سيد ماجد بن سيد هاشم بحرانى و مرحوم ملّا صدراى شيرازى كسب فيض نمود. تأليفات مرحوم فيض به 130 جلد مى رسد كه معروف ترين آنها عبارت است از: تفسير صافى و تفسير مصفى، شافى، الحقايق، سفينة النجاة، حق اليقين، عين اليقين، المحجّة البيضاء و ....
2- - فيض كاشانى، المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، ج 2، ص 189
3- - راه وصال، ص 107

ص: 28

خداوند خوانده است بيت الحرام بدو شد تو را راه يزدان تمام

ز پاكى ورا خانه خويش خواندنيايش كنان را بدان پيش خواند

سوى كعبه رو، رخ برافروخته حساب مناسك درآموخته

چو پركار گردان در آن نقطه گاه به پاى پرستش بپيماى راه

طوافى كه زان نيست كس را گريزبه جاى آر و در خانه را حلقه گير

نخستين در كعبه را بوسه ده پس آن گه بر آن آستان سر بنه

حاج سيد محمود امينى صاحب كتاب جواهر الاخلاق نويسد:

«هر كس مستطيع شد و عازم گرديد، فراوان در آن سفر، ياد آخرت كند و از ديدن غرائب و عجائب بسيار، قدرت آفريدگار را ملتفت گردد و با اهل معرفت صحبت دارد و مكارم اخلاق و آداب پسنديده كسب نمايد و هر گاه شخصى با استطاعت، حج نكرده از دنيا برود، چون قيامت بر پاى شود، خداوند او را در صفوف يهود و يا نصارا محشور مى كند(1)».

بر تو واجب كرد چون حج ذوالجلال گر كنى تأخير، افتى در ضلال

ترك غفلت كن ز كعبه رو متاب تا از آن درگه نباشى ردّ باب

صاحب تفسير كشف الاسرار وعدّة الابرار رشيدالدين ميبدى(2) نيز


1- - جواهر الاخلاق، ص 234
2- - رشيد الدين ابوالفضل احمد بن ابى سعد ميبدى از عالمان و فقهاى شافعى مذهب در قرن ششم هجرى است. او در تفسير و حديث خبره و در عرفان و اخلاق صاحب ذوق بود. از آثار وى مى توان به: الاربعين، الفصول وكشف الاسرار و عدّة الابرار اشاره كرد.

ص: 29

سفر حج را تشبيه به سفر آخرت كرده و نوشته است:

«بدان كه سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند و هر چه در سفر آخرت پيش آيد، از احوال واهوال مرگ در رستاخيز، نمود كار آن در اين سفر پديد كردند تا دانايان و زيركان چون اين سفر پيش گيرند، به هر چه رسند و هر چه كنند، منازل و مقامات آن راه آخرت ياد كنند و عبرت گيرند كه صعب تر است و عظيم تر».(1) در اين مورد حجّت الاسلام محمد غزّالى(2) نيز گفته است:

«اين سفر، از وجهى بر مثال سفر آخرت نهاده اند كه در اين سفر، مقصد خانه است و در آن سفر، خداوند خانه. پس از مقدمات و احوال اين سفر بايد كه احوال آن سفر ياد كند».(3) اين سفر معنوى، بهترين زمان براى شناخت و تقرّب به خداوند متعال است. در حج بايد بسيار خداى را ياد كرد و بسيار به ياد او بود. در اين سفر مى توان بسيارى از حالات وملكات معنوى را مشاهده كرد و به عوالم عرفانى و روحانى پى برد. بارى، لحظه به لحظه و دقيقه به دقيقه سفر حج، پرارزش و سودمند است و بايد آن را غنيمت شمرد.


1- - كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 537
2- - محمّد غزّالى مكنّى به ابو حامد، ملقّب به حجت الاسلام، از دانشمندان معروف دوره سلجوقى است. او در فقه، حكمت و كلام سرآمد عصر خود بود. غزّالى پس از مدّتى تحصيل به نيشابور رفت و در خدمت استاد خود امام الحرمين ابوالمعالى جوينى به تحصيل پرداخت و در همه علوم دينى عصر خود استاد مسلّم گرديد. از آثار او است: كيمياى سعادت، احياء العلوم، تهافت الفلاسفه، نصيحة الملوك و .... غزالى در سال 505 ه. ق. در زادگاهش طابران طوس درگذشت و در همان جا مدفون شد.
3- - كيمياى سعادت، ج 1، ص 194

ص: 30

در آخر اين گفتمان، شايسته است مطلبى از رشيدالدين ميبدى را زينت بخش اين صفحات بكنيم كه نوشته است:

«وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ

حج عوام ديگر است و حج خواص ديگر.

حج عوام، قصد كوى دوست است و حج خواص قصد روى دوست. آن رفتن به سراى دوست و اين رفتن براى دوست.

دردم نه ز كعبه بود كز روى تو بودمستى نه ز باده بود، كز بوى تو بود

عوام به نفس رفتند، در و ديوار ديدند؛ خواص به جان رفتند، گفتار و ديدار يافتند. روش خاصگيان در اين ره، چنان است كه آن جوانمرد گفته:

خون صدّيقان بپالودند و زان ره ساختندجز به جان رفتن در اين ره يك قدم را بار نيست

او كه به نفس رود، رنج يابد و بار كشد، تا گرد كعبه برآيد و اينكه به جان رود، بيارامد و بياسايد و كعبه خود گرد سرايش برآيد».(1)

باز پيك روضه رضوان عشق خواند ما را جانب سلطان عشق

كاى همايون طائر عرش آشيان وقت آن شد تا شوى مهمان عشق

مرحبا اى پيك فرّخ فام دوست اى يگانه محرم ديوان عشق

گر چه مهمانى است در آغاز كارعاقبت بايد شدن قربان عشق

(حسن زاده آملى(2))


1- - كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 537
2- - نامه ها بر نامه ها، ص 43

ص: 31

صفاى نيّت

لبّيك بزن بر نيّت من شو مُحْرِم كارى مكن از حج به ريا بازآيى به مُحَرَّم

مهم ترين بخش سفر روحانى حج، دقّت در نيّت و به وجود آوردن حالت «اخلاص» در اعمال و مناسك آن است.

در رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم آمده است:

« [نيت] عبارت است از خالص ساختن قصد در سير و حركت و جميع اعمال از براى خداى تعالى و قطع طمع از اغراض دنيويه، بلكه اخرويه؛ بلكه از جميع آنچه به خود راجع شود؛ بلكه در اواخر حال، امر به انتفاى نيّت منتهى گردد؛ چنان كه از بزرگى سؤال كردند:

«ما تُريد؟ قال:

اريد ان لا اريد»(1)

[چه مى خواهى؟ گفت: مى خواهم كه خواسته اى نداشته باشم.]

پس انسان حج را به جاى مى آورد، به خاطر خدا و با قصد قربت و نزديكى به او و اگر غير از اين باشد، زحمات خود را به هدر داده است.

عالم ربّانى مرحوم ملا احمد نراقى رحمه الله(2) گويد:


1- - رساله سير و سلوك منسوب به بحر العلوم، ص 146 و 147
2- - مولا احمد نراقى 1185- 1245 ه. ق. فرزند مولا محمّد مهدى نراقى، از علما و فقهاى بزرگ قرن سيزدهم هجرى است. عمده تحصيلات او نزد پدر دانشمند خود، در زادگاهش نراق بود. سپس در نجف و كربلا، از محضر اساتيدى چون: علّامه بحر العلوم، شيخ جعفر كاشف الغطاء و آقا محمّد باقر وحيد بهبهانى، بهره مند گرديد. بيش از بيست تأليف از او به جاى مانده كه از مهم ترين آنها مى توان به: مستند الشيعه، عوائد الايام، خزائن، معراج السعاده، طاقديس و ... اشاره كرد. شيخ اعظم انصارى حدود چهار سال از محضر ايشان استفاده كرد.

ص: 32

« [حج گزار بايد بداند كه اين سفر] مثل ساير سفرهاى دنيا نيست و متذكّر گردد كه چه امرى را اراده كرده و رو به چه جايى آورده است و قصد زيارت كه را دارد و بداند كه او متوجّه است به زيارت آستانه حضرت مالك الملك و از جمله كسانى است كه منادى پروردگار، او را صلاى دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده؛ پس قطع علايق و ترك خلايق كرده، رو به خانه رفيع القدر عظيم الشأن آورده تا دل خود را فى الجمله به ملاقات خانه تسلّى دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال- كه لقاى جمال جميل ايزد متعال باشد- سازد(1)».

مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله در حقايق فرموده است:

«كسى كه به قصد خانه خدا حركت كند، چنان است كه به قصد خدا و زيارت او مى رود. بنابراين مناسب است كارى كند كه در ميعاد معيّن، به فيض لقاى خدا فائز شود و ثابت است كه كاميابى از لقاى رحمت او، منوط به اخلاص در عمل- كه بهترين راه ملاقات حضرت كردگارى اوست- مى باشد.»(2) پس دستورالعمل عرفانى در اين مرحله، دقّت و توجّه در نيّت و خالص كردن آن است.

سالك عارف محمد بهارى همدانى رحمه الله گويد:

«هر عبادتى از عبادات، بايد به نيّت صادقه باشد و به قصد امتثال امر شارع به جا آورده شود ... كسى كه اراده حج دارد، اولًا بايد قدرى تأمل در نيّت خود بنمايد. هواى نفس را كنار گذارد، ببيند غرضش از اين سفر، امتثال امر الهى و رسيدن به ثواب و فرار از عقاب اوست يا نه؟

نستجير


1- - معراج السعاده، ص 696
2- - حقايق در اخلاق سير و سلوك، ص 530

ص: 33

باللَّه

غرضش تحصيل اعتبار يا خوف از مذمّت مردم يا تفسيق آنها يا از ترس فقير شدن- بنابر اينكه معروف است هر كه ترك حج كند، او مبتلا به فقر خواهد شد- يا امور ديگرى از قبيل تجارت و تكيّف(1) و سير در بلاد و غير ذلك [نباشد].

اگر درست تأمل كند، خودش مى فهمد كه قصدش چطور است و لو به آثار. اگر معلوم گرديد كه غرض خدا نيست، بايد سعى در اصلاح قصد خود نمايد. لااقل ملتفت باشد به قباحت اين عمل كه قصد حريم ملك الملوك را كرده، براى اين گونه مطالب بى فايده لااقل به نحو خجالت وارد شود، نه به طرز غرور و عُجب».(2) شيخ بهايى سروده است:

هر در كه زنم صاحب آن خانه تويى توهر جا كه روم پرتو كاشانه تويى تو

در ميكده و دير كه جانانه تويى تومقصود من از كعبه و بتخانه تويى

مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه

خيالى بخارايى نيز گفته است:

اى تير غمت را دل عشاق نشانه خلقى به تو مشغول و تو غايب ز ميانه


1- - تكيّف: خوشحالى، مشعوف گرديدن.
2- - تذكرةالمتقين، ص 82

ص: 34

گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجديعنى كه تو را مى طلبم خانه به خانه

هر كس به زبانى سخن از عشق تو راندعاشق به سرود غم و مطرب به ترانه

«عمل خالصانه در حج»، آن چيزى است كه حج گزار را به قلّه شرف و سرافرازى رهنمون مى سازد و «نيت خدايى»، به او كمك مى كند كه در همه جا و در همه حال به فكر خالق و آفريننده اش باشد و بداند كه در اين خانه عزيز، ميهمان چه كسى است وبر سفره دعوت چه كسى نشسته است.

در اين زمينه مرحوم سيد عبداللَّه شبر رحمه الله(1) گفته است:

«سزاوار است كسى كه آهنگ حج مى كند، بداند كه تصميم بر امرى گرفته كه شأنى رفيع و خطير دارد. پس بايد عجله كند و تصميم بر عملى خالصانه براى خدا و به دور از ريا و سمعه گيرد؛ وگر نه مال خود تلف كرده و نفس خود، به رنج سفر گرفتار نموده و كسب گناه كرده است و زيانبار دنيا و آخرت شده و همين است زيان آشكار».(2)

آنجا ز غير حق، دل و جان پاك كردى؟اخلاص خاص عاشقان ادراك كردى؟


1- - مرحوم حجّت الاسلام سيد عبداللَّه شبّر در سال 1188 ه. ق. در نجف اشرف به دنيا آمد. سيد به حق يكى از افتخارات عالم تشيّع و از مؤلّفان ارجمند و تواناى آن محسوب مى شود. از او در حدود هفتاد كتاب و رساله در علوم مختلف به يادگار مانده است، كه از جمله آنها كتاب «الاخلاق» مى باشد. مرحوم سيد در شب پنج شنبه ماه رجب سال 1242 ه. ق. در كاظمين به ملأ اعلا پيوست و در حرم امام هفتم و امام نهم به خاك سپرده شد
2- - الاخلاق، ص 121

ص: 35

شرك و نفاق و شيد را در خاك كردى؟درد تو را كرد آن طبيب عشق درمان؟

(الهى قمشه اى)

«حج» فقط بايد براى خدا باشد و بس و جدّ و جهد حاجى بر اين باشد كه به خدا تقرّب جويد و هواى بهشت و دوزخ را از سر بيرون كند؛ چه خوش گفته است رابعه عدويّه كه: «الهى! اگر تو را از خوف دوزخ مى پرستم، در دوزخم بسوز و اگر به اميد بهشت مى پرستم، بر من حرام گردان و اگر از براى تو، تو را مى پرستم، جمال باقى از من دريغ مدار(1)».

حج گزار بايد از كارها و اعمال مخالف با شؤون حج دورى كند و تار و پود وجود خود را با عشق الهى، گره بزند و ...

عالم ربّانى علّامه مولى مهدى نراقى رحمه الله(2) در جامع السعادات گويد:

« [حج گزار بايد] نيّت خود را براى خدا خالص گرداند، به نحوى كه هيچ يك از اغراض دنيوى آن را آلوده نسازد و انگيزه او بر توجّه به حج، جز امتثال امر خدا و رسيدن به ثواب او و رهايى از عذاب او نباشد. پس


1- - مقامات اربعين، ص 87
2- - عالم بزرگوار، مولا محمّد مهدى فرزند ابوذر نراقى، يكى از مجتهدان برجسته در دو قرن 12 و 13 هجرى و داراى تأليفات با ارزش است. او از مشاهير علماى اين دو قرن بود. در سال 1128 ه. ق. در قريه نراق در ده فرسنگى كاشان متولد شد و در سال 1209 ه. ق. در نجف اشرف به ديار باقى شتافت. از اساتيد او، مى توان به آقا وحيد بهبهانى، مولا اسماعيل خاجوئى، شيخ يوسف بحرانى و شيخ مهدى رضوى اشاره كرد. او كتاب هاى زيادى را تأليف كرده است از جمله: معتمد الشيعه، انيس الحجّاج، تجريد الاصول، جامع الافكار، جامع السعادات، جامع المواعظ، المناسك المكيه و ....

ص: 36

بايد بسيار احتياط و حذر كند از اينكه در پنهانى هاى دل او، نيّت و انگيزه اى ديگر باشد؛ از خود نمايى و احتراز از مذمّت مردم و فاسق انگاشتن ايشان او را به سبب نرفتن به حج يا ترس از فقر و تلف شدن اموال اگر حج را ترك كند؛ زيرا مشهور است كه: «هر كه حج نكند، به فقر و ادبار گرفتار مى شود.» يا قصد تجارت يا كارى داشته باشد كه همه اينها عمل را از اخلاص و قصد قربت بيرون مى برد و مانع از فايده و ثوابى- كه وعده داده شده- مى گردد و چه احمق است كسى كه اين همه اعمال دشوار را- كه به واسطه آنها مى توان تحصيل سعادت جاودانى كرد- تحمّل كند؛ ولى به سبب خيالات فاسد، جز زيان و خسران سودى نبرد. پس بايد بكوشد كه عزم و نيّت خود را براى خدا خالص سازد و از شائبه ريا و سمعه دور گردد و به يقين بداند كه از قصد و عمل او چيزى قبول نمى شود، مگر آنچه خالص باشد و از بدترين زشتى ها آن است كه قصد خانه پادشاه و حرم او نمايد و مقصود غير او باشد. بايد عزم را در نفس خويش تصحيح كند و تصحيح آن، به «اخلاص» است و اخلاص به اجتناب از ريا و سمعه(1)».

سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش چو قرب او طلبى در صفاى نيّت كوش

ابونصر سرّاج مى گويد:

«از ابن سالم شنودم كه گفت: نيّت به خداست و از خداست و براى خداست و آفاتى كه در نماز [و حج] افتد، از نيّت افتد و اگرچه بسيار بود،


1- - جامع السعادات، ج 3، ص 483

ص: 37

آن را موازنه نتوان كرد با نيّتى كه خدا را بود و به خداى بود(1)».

نيتجه اخلاص، چيزى جز نور و پاكى و تقرّب به خدا نمى تواند باشد؛ چنان كه ابوالحسن خرقانى گفته است:

«شيخ گفت: دست در عمل زن تا اخلاص ظاهر شود. دست در اخلاص زن تا نور ظاهر شود(2)».

كمال الدين حسين كاشفى بيهقى صاحب كتاب الرسالة العليّه نوشته است:

«اى عزيز! حج عوام ديگر است و حج خواصّ ديگر. حج عوام قصد كوى دوست است و حج خواص روى دوست. آن رفتن است به سراى او و اين رفتن است براى او.

اليكَ حَجّى لا بالبِيتِ و الحَجَروَ فيكَ طوُفى لا فِى الرّكن و الأَثر

للنّاس كُلّهم حجٌّ و معتمرٌو انت يا سيدى، حجّى و مُعتمرى

لبّيك عاشقان به از احرام حاجيان كانست سوى كعبه و اين است سوى دوست

كعبه كجا بِرَم؟ چو بُرَم راه باديه كعبه است كوى دلبر و قبله است روى دوست.»(3)

وصول به كعبه مثال و شهودى را بر طبق آن آداب و شرايطى مقرّر است

«أدّبوا النفس أيّها الأصحاب/ طُرُقُ العِشقِ كُلَّها آدابٌ.»

[/ همه


1- - تذكرة الاولياء، ص 640؛ مقامات اربعين، ص 25
2- - نورالعلم، ص 29 به نقل از فرزانگان.
3- - الرسالة العليّه، ص 93

ص: 38

راه هاى عشق ادب بندگى در راه حق است.] در اين زمينه بهارى همدانى رحمه الله گويد:

« [حج گزار] نه تنها قصد حج [مى] كند و بس؛ بلكه در اين ضمن بايد چندين عبادت را قاصد باشد كه يكى از آنها حج است؛ از قبيل زيارت قبور مطهّره شهدا و اوليا و سعى در حوائج مؤمنين و تعليم و تعلّم احكام دينيّه و ترويج مذهب اثنا عشريه و تعظيم شعائراللَّه و امر به معروف و نهى از منكر و غير ذلك(1)».

يا املى و بغيتى، ليس هواى فى سواك ليس سواك منيتى، ليس هواى فى سواك

يار گرفته ام كسى، چون تو نديده ام كسى غير تو نيست مونسى، ليس هواى فى سواك

(فيض كاشانى)

زينت بخش سطرهاى پايانى اين بخش، سخنانى است از عارف كامل مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله كه فرموده است:

«نخستين چيزى كه بر هر مكلّفى در هر عبادتى واجب است، درست كردن نيت و اخلاص صادقانه است و اجمال آن در اين مقام اين است كه با سفر حج، مهيّا براى برداشتن پرده ها بين او و بين پروردگارش و رساننده او به زيارت خدايش باشد. و بايد در قصد خود، ملاحظات ديگرى را داخل نسازد(2)».


1- - تذكرةُالمتقين، ص 85
2- - المراقبات اعمال السنة، ج 2، ص 206

ص: 39

حال كه حج گزار قصد و نيت خود را خالص كرده و متوجّه حضرت بارى تعالى شده است، بايد قدم در وادى شوق و محبت الهى بگذارد و شهود و لقاى او را در سر بپروراند و خود را مهيّاى حضور بكند.

ايشان در اين زمينه مى فرمايند:

«و اما اينكه بدين وسيله، قصد «مقام قرب و زيارت» را داشته باشد، بايد از جديت در سعى و اهتمام و شوق فروگذارى نكند؛ و به تمام قدرت در رفع موانع بكوشد و ...

در تفسير آيه مبارك

وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبّ لِتَرْضَى(1)

روايت شده است كه او (حضرت موسى) چهل روز نخورد و نياشاميد و نخوابيد، براى شوقى كه به لقاى خدا داشت ...

پس هرآنچه او را از خدا مشغول دارد- از محرمات و مكروهات و مباحات- مانع از رسيدن به مقصد و آرزو است. پس به ناچار بايستى او قطع علاقه و شهوات و تمام مرادات را بكند، مگر اراده وصول و رسيدن به خدا را.

بالجمله براى هر كسى كه وارد اين ميدان مى شود، به ناچار بايستى با كمال جديّت و منتهاى استطاعت، خود را مهيّا سازد و از نعمات خداوندى استمداد كند و از جذبات لطيفه ربانى كمك بخواهد تا حضور ربّ العالمين- جلّ شأنه- براى او فراهم آيد و عمده در اين كار «تحصيل شوق» است و بهتر است در اين كار آنچه را كه در «مصباح الشريعه» از امام صادق عليه السلام در وصف مشتاقان وارد آمده است، به ياد آورد. آن حضرت فرموده است:


1- - طه 20 آيه 84

ص: 40

«المُشْتاقُ لايشتَهى طَعاماً و لايَلتَذُّ شَراباً و لايَسْتَطيبُ رُقاداً و لايَأنَسُ حميماً و لايَأوى داراً و لايَسكُنُ عُمراناً و لايَلبَسُ ثياباً و لا يَقِرُّ قَراراً و يَعْبُدُاللَّهَ لَيْلًا و نَهاراً راجياً بِانْ يَصِلَ الى ما اشْتاقَ اِلَيهِ ويُناجِيَهُ بِلسانِ الشَّوقِ مُعَبِّراً عَمَّا في سَريرَتِهِ كَما اخْبَرَاللَّه تعالى عن مُوسى في ميقاتِ رَبِّه وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبّ لِتَرْضَى وفسَّر النبىّ صلى الله عليه و آله عَنْ حالِهِ انَّهُ:

مااكَلَ ولاشَرِبَ ولانامَ ولااشْتَهى شَيئاً مِنْ ذلِكَ فى ذِهابِهِ ومَجيِئهِ اربعينَ يَوْماً شوقاً الى رَبِّه»؛

«مشتاق، اشتهاى خوراك ندارد و از نوشيدنى لذّت نمى برد و از خواب خوشوقت نمى گردد و با دوستى انس نمى گيرد و در خانه اى قرار نمى يابد و در آبادى ساكن نمى شود و لباسى نمى پوشد و قرار گاهى پيدا نمى كند و شب و روز «خدا» را عبادت مى كند، به اميد اينكه به آنچه مشتاق آن است، برسد و او را با زبان شوق مناجات مى كند؛ چنان كه خداى تعالى از حالت موسى عليه السلام در ميقات پروردگارش خبر داده و فرموده است: «شتاب كردم به سوى تو اى پروردگارم تا تو خشنود شوى». و پيامبر صلى الله عليه و آله از حالت او به اين تفسير فرمود كه: نخورد و نياشاميد و نخوابيد و نه به چيزى از اينها ميل كرد، به واسطه شوقى كه به پروردگار خودش داشت.»

پس چون قدم در وداى شوق گذاشتى، خويشتن و مراد خود را، از دنيا رها كن و تمام آنچه مورد الفت تو است، واگذار و از سواى مورد شوق خودت، منصرف شو و بين مرگ و زندگى لبيك بگو

(لبّيك اللّهم لبيك) ...

».(1)


1- - المراقبات، ص 207- 211

ص: 41

توبه راستين

سنّت راه است كه در اين مقام پاك نمايند يكايك تمام

آينه خويش جلايى دهندزنگ زدايند و صفايى دهند

اوّل از آلايش تن پاك شوپس به حريم دل او خاك شو

(محيى لارى)

امام العارفين حضرت امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«ثمّ اغسل بماءِ التوبَةِ الخالِصَةِ ذنوبَك والبِسْ كَسْوة الصِّدقِ والصَّفا والخُضُوعِ والخشوعِ واحْرِمْ من كلّ شى ء يمنعكَ عن ذِكْرِ اللَّه و يَحجُبكَ عَنْ طاعَتِهِ؛(1)

سپس با آب توبه خالصانه، گناهانت را شسته، لباس صدق و صفا بپوش و خضوع را پيشه كن و هر چه را كه از ياد خدا بازت مى دارد و از اطاعت او محرومت مى كند، بر خود حرام كن».

اوّل تو مسلمان شو، از كرده پشيمان شووانگه طرف كعبه، طوفى كن و احرامى

حج گزار، وقتى آماده سفر حج شد و نيّت خود را خالص كرد، شايسته است از جميع معاصى و غفلت هاى خود توبه كند و عهد و پيمان جديدى با خداى خود ببندد؛ عهدى كه ديگر به سوى گناهان بازنگردد و هرگز خدا را معصيت نكند. حكيم متألّه مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله خطاب به حج گزار مى گويد: «اگر مى خواهى زيارتت قبول شود، اوامر او


1- - مِصباحُ الشريعه، ص 89؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

ص: 42

را اجرا كن و مظالم را باز گردان و نخست از همه گناهان خود به درگاه او توبه كن و علاقه خويش را از توجّه به آنچه غير اوست منقطع گردان، تا روى دل به او آورى؛ هم چنان كه روى ظاهر را به سوى خانه او كرده اى.

اگر چنين نكنى بهره تو از سفر حج در اوّل، جز رنج و تعب و در آخر، جز ردّ و طرد چيز ديگرى نخواهد بود. حج گزار، بايد علايق خود را از موطن خود چنان قطع كند كه گويا ديگر به آنجا باز نخواهد گشت و وصاياى خود را درباره عائله و فرزندانش بنويسد ....

هنگام قطع علايق از موطن خود براى سفر حج. قطع علايق را براى سفر آخرت به ياد آورد؛ چه آن را در پيش رو دارد و آنچه را در اين سفر به جا مى آورد، به اميد تسهيل آن سفر است و آنچه ثابت و سرنوشت ساز مى باشد، همان سفر آخرت است. از اين رو نبايد به هنگام آماده شدن براى مسافرت حج، از آن سفر غافل بماند ... [بنابراين] ردّ مظالم كند و توبه خود را از همه گناهان براى خدا خالص سازد و بداند كه هر مظلمه اى، علاقه اى است و هر علاقه، مانند طلبكار حاضرى است كه گريبان او را گرفته و فرياد مى كند: به كجا مى روى؟ آيا قصد زيارت خانه شاه شاهان دارى، در حالى كه در خانه خود فرمان او را اجرا نمى كنى و آن را سبك مى شمارى و مهمل مى گذارى، يا آنكه شرم ندارى از اينكه همچون بنده اى گنهكار، بر او وارد شوى و او تو را برگرداند و نپذيرد؟».(1) احمد جام نامقى(2) در مورد «توبه» گويد:


1- - المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، ج 2، ص 198- 199
2- - احمد جام نامقى، يكى از صاحبدلان بلند پايه و مشايخ زنده دل و روشن ضمير كشور ما در نيمه اوّل قرن ششم هجرى است. در 22 سالگى تغيير حال و انقلابى درونى در وى پديد آمد و به حلقه تائبان و پيراستگان كشيده شد. از آثار او مى توان به: مفتاح النجات، انيس التائبين، سراج السائرين، كنوز الحكمه و ... اشاره كرد.

ص: 43

«توبه نه چنين خرد بضاعتى است كه هر كسى قدر آن بداند. توبه نجات مردان است، و حيات دل و پرورش جان است، و پل آخرت و تخم مودّت است، و راحت روح است، و سرور مؤمن است، و شفاى درد گناهان است، و مرهم ريش دردمندان است، و حبل افتادگان است، و دليل گمشدگان است، و نور بصيرت روندگان است، و مفتاح سمع مستمعان است، و صدق نطق ناطقان است، و قدم استقامت مستقيمان است و ...».(1) پس در سلوك عرفانى حج، يكى از گام هاى مهم «توبه» است و البته بايد آن را با شرايط و آداب مخصوص خود به جاى آورد. در اين مورد عارف نامى بهارى همدانى رحمه الله گويد:

« [حج گزار] بايد تهيّه حضور ببيند از براى مجلس روحانيين، با به جا آوردن يك توبه درستى، با جميع مقدمات كه از جمله آنهاست رد حقوق چه از قبيل ماليه باشد- مثل خمس و ردّ مظالم و كفارات و غيرها- و يا از غيرماليّه باشد- مثل غيبت و اذيّت و هتك عرض و ساير جنايات بر غير- كه بايد استحلال از صاحبانش بنمايد، به آن تفاصيلى كه در محل خود مذكور است و خوب است بعد از اين مقدّمات، آن عمل توبه روز يكشنبه را كه در «منهاج العارفين» مسطور است، به جا بياورد و اگر پدر يا مادرى دارد، مهما امكن آنها را هم از خود راضى كند، تا پاك و پاكيزه از منزل در آيد؛ بلكه تمام علايق خود را جمع آورى نموده، شغل قلبى خود را از پشت سرش قطع نمايد، تا به تمام قلب رو به خداى خود كند».(2) عالم ربّانى مولى مهدى نراقى نيز گويد:


1- - مفتاح النجات، ص 102- 103
2- - تذكرة المتقين، ص 82 و 83

ص: 44

« [حج گزار] بايد به سوى خداى تعالى توبه كند، توبه اى خالص و مظلمه هايى كه از مردم بر گردن اوست رد كند و ذمّه خود را پاك سازد و دل از همه علايق بركند و متوجّه خدا شود و تصوّر كند كه از اين سفر برنخواهد گشت ...».(1)

چون غسل كردى تن به آب توبه شستى؟با عاشقان در كوى يار احرام بستى؟

هر عهد بستى غير عهد حق شكستى؟تا در صف پاكان شوى زين عهد و پيمان

(الهى قمشه اى)

سهل بن عبداللَّه گفته است: «اوّل چيزى كه [حج گزار] را لازم آيد، توبه است و آن ندامت است و شهوات از دل بركندن و از حركات مذمومه، به حركات محموده نقل كردن».(2)

خانه آسا كعبه دل را بپرداز از بتان تا نهندت راستان بر آستان روى نياز

(جامى)

رشيدالدّين ميبدى، اشارات جالبى درباره حج و توبه دارد. بدين مضمون كه: در

الحَجّ أشهرٌ مَعْلُوماتٌ

حاء، اشارت است به حلم خداوند با رهيكان خود. جيم اشارت است به جرم بندگان و آلودگى ايشان،


1- - جامع السعادات، ج 3، ص 387
2- - تذكرة الاولياء، ص 315؛ مقامات اربعين، ص 30

ص: 45

چنانستى كه اللَّه گفتى: بنده من اكنون كه جرم كردى، بارى دست در حبل حلم من زن و مغفرت خواه تا بيامرزم، كه هر كس كه آن كند كه سزاى وى باشد؛ سزاى تو نابكارى و سزاى من آمرزگارى [است]:

قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ

. بنده من! اگر ... عذرخواهى، عذر از تو و عفو از من؛ جرم از تو و ستر از من؛ ضعف از تو و برّ از من؛ عجز از تو و لطف از من؛ جهد از تو و عون از من؛ قصد از تو و حلم از من؛ بنده من چندان دارد كه عذرى بر زبان آرى و هراسى در دل و قطره آب گرد ديده بگردانى، پس كار [به من] واگذار. بنده من! وعده دادم كه راست كردن بر من، كار كه پيوستم، تمام كردن بر من؛ بنا كه نهادم، داشتن بر من؛ تخم كه پر كندم به برآوردن بر من؛ چراغ كه افروختم، روشن داشتن بر من؛ در كه گشادم، بار دادن بر من؛ اكنون كه فرا گذاشتم، در گذشتن بر من؛ اكنون كه به دعا فرمودم، نيوشيدن بر من؛ اكنون كه به سؤال فرمودم، بخشيدن بر من؛ هر چه كردم، كردم، هر چه نكردم باقى بر من!»(1) تائب حج گزار، علاوه بر اينكه بايد آداب و شرايط توبه مخصوص به حج را مراعات كند، سزاوار است آداب عمومى «توبه» را نيز به جاى آورد و آن كند كه خدايش از او خواسته است و در به ثمر نشستن توبه اش، نصوح وار پا به وادى عصمت و دورى از گناه نهد و ....

احمد جام نامقى، يكى از صاحبدلان بلندپايه و روشن ضمير قرن ششم، درباره توبه مى نويسد:

«تائب را چنان بايد بود كه نفسى را از آن خويش، ضايع نگذارد و قبله دل خويش را كردار بد خويش كند؛ مى نگرد كه چه كرده است، گفتار


1- - كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 539

ص: 46

و كردار من چه بوده است، به چشم انصاف در آن نگرد و حكم كند كه هر بنده اى كه با خداى خويش چنين كند، مكافات وى چه باشد و عذاب و عقوبت وى چون بود. هم چنين سياست ملك و بيم قطيعت و عذاب دوزخ، قبله دل خويش كند تا آتش ندامت، هر زمان در دل وى بالاتر مى گيرد و دل به سوختن آيد و چشم به گريستن آيد و زفان (زبان) به ناليدن آيد و تن فراگداختن آيد. چون چنين كرد چشم نگاه دارد از ناديدنى و گوش نگاه دارد از ناشنودنى و زفان نگه دارد از ناگفتنى.

قرين بد بدرود كند. به پاى نرود جايى كه نبايد رفت، وبه دست نگيرد چيزى كه نبايد گرفت؛ هفت اندام خود در بند بندگى كند، و هر خصمى كه مى خشنود تواند كرد، خشنود كند و بر گذشته حسرت و ندامت خورد، و خوفى تمام بر دل بنهد كه آيا اين خطاهاى من و جفاهاى من، درگذارند يا نى؟ آيا كه با من چه خواهند كرد؟ بيامرزند يا عذاب كنند؟ نفسى در بيم و يكى در اميد مى گذارد و شب و روز به كار خداى مشغول گردد؛ طعام خوردن به روز بدرود كند و خواب به شب بدرود كند و به همه اوقات زفان به ذكر حقّ تعالى تر دارد، خاصّه بامداد و شبانگاه كه آن را خاصيتى است؛ چنان كه حق تعالى مى فرمايد:

فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ سَبّحْ بِحَمْدِ رَبّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا

و ....

و نيك بايد جهد كرد تا تن را از آنچه خو فرا كرده است، باز پس آرد و از درگاه شيطان به درگاه رحمان آرد. نبينى كه حقّ تعالى رسول صلى الله عليه و آله بدين فرمود؛ چنان كه گفت:

قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا* نّصْفَهُ و أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا

و جاى ديگر گفت

وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ

و ...».(1)


1- - مفتاح النجات، ص 105- 108 و ص 113

ص: 47

و در آخر به ارزش و مقام بلند تائب اشاره مى كند و مى گويد:

«... و هر كه او توبه كند و آنچه شرط توبه بود، به جاى آرد و اين سيرت كه ياد كرديم، بر دست گيرد، بر هر زمينى كه بگذرد آن زمين بر زمين هاى ديگر فخر كند و هر جا كه بنشيند، آن جاى بر ديگر جاى ها فخر كند و اگر تائبى بر جويى، يا به رودى، يا بر دريايى بگذرد و از سر اخلاص توبه و صفاوت دل و طهارت تن بگويد:

«بسم اللَّه الرحمن الرحيم»

آن آب ها جمله تا قيامت او را تسبيح و تهليل مى كنند و از خداى عزّوجل او را آمرزش مى خواهند و آفتاب و ماه و ستارگان كه بر وى مى تابند، او را آمرزش مى خواهند و حقّ تعالى او را در دل خلق شيرين گرداند و فرشتگان آسمان وى را آمرزش مى خواهند و به دل خاصگان و دوستان، دوست گرداند ...».[(1) ولى سوگمندانه بايد گفت كه آن طور كه شايسته و بايسته است، حجاج حرم الهى، به اين تكليف مهم، عمل نمى كنند و يا اصلًا توجّهى به آن ندارند. «توبه» ركن اصيل و بناى استوار حج است و بدون آن، حج كامل نمى گردد.

شيخ مصلح الدين سعدى گويد: «هيچ آوازى نيست عزيزتر به درگاه خداى تعالى از آواز بنده عاصى كه از سر درماندگى و بيچارگى و مفلسى، بنالد و گويد:

خداوندا!، بد كردم و ظلم بر خود كردم. از حضرت عزّت ندا آيد:

عبدى! انكار خود نكردى،

ادعونى استجب لكُم؛

مرا بخوانيد تا اجابت كنم هر چه جوييد از ما جوييد».


1- - همان، ص 113

ص: 48

با توبه، بايد دل را زنده كرد و بدين وسيله حياتى دوباره يافت و اگر چنين نشد، بايستى عاجزانه چنگ در دامن رحمت الهى آويخت و از او تقاضا كرد تا با لطف خود، دل هاى مرده را بيدار كند و روح جاودانگى را بر آن بدمد.

شيخ عطّار نيشابورى آورده است:

«به عارفى گفتند: اى شيخ! دل هاى ما خفته است، كه سخن تو در وى اثر نمى كند، چه كنيم؟ گفت: كاش خفته بودى كه خفته را بجنبانى بيدار شود! دل هاى شما مرده است، كه هر چند مى جنبانى، بيدار نمى گردد».(1) خواجه عبداللَّه انصارى(2) در مناجات خود سروده است:

«بر نهاد خود كار كن ... تا بر پيدا شود، آنچه تو آن را جويايى.

هيچ طريقى ندارى، الّا آنكه آينه آبى راه تويى.

كجا روى؟ حجاب تويى. از كه نالى؟ سد تويى؛ بركه تويى؛ آينه تويى؛ كجا نگرى؟»(3) باز برمى گرديم به حج و سخن را با درّ گفته هاى عارف زنده دل، ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله به پايان مى رسانيم:

« [حج گزار بايد] مافات از واجبات و كفّارات را تدارك كند و ردّ


1- - فرزانگان، ص 149 تذكرة الاولياء، ص 250.
2- - خواجه عبداللَّه انصارى م 396 ه. ق.- 481 ه. ق. دانشمند و عارف بنام ايران است. وى از اعقاب ابوايوب انصارى است كه در هرات ديده به جهان گشود. خواجه انصارى از ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن خرقانى فايده ها برگرفت و تا پايان عمر به امر تعليم و ارشاد، اشتغال داشت. شهرت وى بيشتر به جهت رسالات و كتاب هاى مشهورى است كه تأليف كرده است؛ مانند: طبقات انصارى، تفسير خواجه انصارى، مناجات نامه، نصايح، زاد العارفين، كنز السالكين، الهى نامه و ....
3- - همان، ص 56 مجموعه رسائل، ص 60.

ص: 49

حقوق و مظالم- به آنچه در محلش مقرر است- بنمايد و بهتر آنكه عمل وارده در ماه ذى قعده را از غسل و نماز و دعاى توبه، به جا آورد و به تكليفش در امور وطن و اهل و عيال و امانات پروردگارش، تدبير نمايد، به صورتى كه دلش از مشغول بودن به فكر آنها فراغت يابد و وصيت خود را بكند و فرض كند كه از اين سفر بر نمى گردد ولكن تدبير او در اين كار، محض امر خدا و به قدر امر خدا باشد».(1) پس توبه خود را در حرم منوّر الهى كامل كند و در حريم عشق سر بر آستان عصمت حضرت حق بگذارد و از او بخشش بخواهد و بگويد:

خدايا بر در تو بنده توست همى خواهان آن گلْ خنده توست

تو روى نازنين از من مگردان بزرگى و كرم زيبنده توست

خداوندا منم با ناله همدم شريك غصّه ها و محنت و غم

قبولم كن كه هستم شرمسارت تمام كرده هايم ناقص و كم

(نگارنده)

تقواى الهى

تا معتكف راه خرابات نگردى شايسته ارباب كرامات نگردى

از بند علايق نشود نفس تو آزادتا بنده رندان خرابات نگردى

در راه حقيقت نشوى قبله احرارتا قدوه اصحاب لباسات نگردى

چون محور پذيرش هر عملى «تقوا و وارستگى» است، خداوند متعال اساس كعبه و مناسك حج را، با تقوا پى ريزى كرده است. مفسّر


1- - المراقبات اعمال السنة، ج 2، ص 211

ص: 50

عالى قدر قرآن، حضرت آيت اللَّه جوادى آملى گويد:

«يكى از بارزترين مصاديق سير الى اللَّه، سفر حج است. گر چه در همه جا مى توان خدا را عبادت كرد و از ضيوف الرّحمان شد وليكن ذات اقدس الهى، بعضى از مكان ها و زمان ها را براى ضيافت و پذيرايى مشخّص و آماده فرموده است؛ مانند حج و روزه.

به طور مسلّم حج يك سرّ خاصى خواهد داشت كه «فرار الى اللَّه»، به حج تفسير شده است و آن فرار الى اللَّه، اين است كه انسان ما سوى اللَّه را ترك كند و اللَّه را طلب نمايد».(1) صاحب كتاب عرفانى تذكرة المتّقين گويد:

«امّا زاد او (حاجى) اعمال خارجيّه اوست كه تعبير از آن، به «تقوا» مى شود؛ از فعل واجبات و ترك محرّمات و مكروهات واتيان به مستحبات و اصل معناى تقوا، پرهيز است كه اوّل درجه آن پرهيز از محرّمات است و آخر درجه آن پرهيز از

ما سوى اللَّه جلَّ جلالُه وبينَهما مُتوسِّطاتٌ

[/ و آخرين درجه آن پرهيز از غير خداى بزرگ است و بين اين دو درجه، درجات ديگرى نيز هست كه آن درجات ميانه اند.] فَحاصِلُ الكلام اينكه هر يك از ترك محرّمات واتيان به واجبات، به منزله زادى است كه هر يك را در منازل اخرويّه، احتياج افتد، به درجات الحاجه كه اگر همراه خود نياورده باشى، مبتلا خواهى بود،

نستَجيرُ مِنْ هذه البَلوَى العَظيمة

[/ از اين آفت و بدبختى بزرگ به خدا پناه مى بريم]».(2) حج گزار بايد نهايت تقوا و اخلاق اسلامى را رعايت كند و معرفت


1- - عرفان حج، ص 27
2- - تذكرة المتّقين، ص 86

ص: 51

تامى نسبت به اعمال و مناسك حج پيدا نمايد. تقوا، اندوخته اى است كه در سير الى اللَّه، دست انسان را مى گيرد و او را به كمال نهايى سوق مى دهد. بدون رعايت تقوا و نداشتن معرفت، اعمال او ناقص خواهد بود و چيزى جز خستگى و تعب براى خود باقى نخواهد گذاشت. سالك كامل، حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:

«سزاوار است [حج گزار]، سير خود را در حج، سير الى اللَّه و تقرّب او قرار دهد و هر چند بدن او به طرف خانه خدا سير مى كند، دل او به سوى پروردگار سير كند و در اين سفر روحانى، مراعات كند كه توشه راه او «تقوا» و مركب سوارى او، بدنش و رفيق راه او از مؤمنان اهل تقوا، و دليل او- كه او را به سوى پروردگار راهنمايى مى كند- از اهل علم و يقين، و اميرالحاج او، امام او باشد.

مراعات «تقوا» آن است كه با نفس خود، در تحصيل مراتب تقوا مجاهده كند و مرتبه اوّل آن، پرهيز از محرّمات و مرتبه وسط آن، پرهيز از شبهات و آخر آن، پرهيز از هر چيزى كه او را از ياد پروردگار باز دارد.

مراعات بدن به تدبير آن است به صورتى كه او را در سفر الى اللَّه بكشد و توشه او را بردارد و در بار بردن و راه پيمودن، مطيع فرمان او باشد و نافرمانى نكند و ضعف و خستگى در او راه نيابد.

مراعات دليل نيز عبارت است از [پيدا كردن] مرجع تقليد در مسائل فقهى و معلّم خير در راه تهذيب اخلاق و عارف كامل در مراتب عرفانى و مراعات چنين كس، بدين صورت كه به او اقتدا كند و به نور او استضائه نمايد و طلب هدايت از ارشاد او كند.

و اما مراعات امير حاج- كه جانشين پيغمبر او و امام زمان اوست- شناختن او و ولايت و طاعت اوست و اين از اهمّ امور و واجب ترين

ص: 52

آنهاست و سير الى اللَّه بدون اين امر ميسّر نخواهد بود و آن از ضروريات است و در اين راه به چيزى مانند آن سفارش نشده است و هر كس از اميرالحاج تخلّف كند، از راه بيرون رفته و با هالكين، هلاك شده و به حزب شياطين ملحق گشته است.

«شناسايى امام و ولايت او» در صحّت عمل و قبول آن شرط است؛ چه اگر بنده اى تمام روزگار خود را روزه بدارد و تمام عمر خود را به نماز و عبادت و حج قيام كند و تمام مال خود را صدقه دهد، وقتى امام زمان خود را نشناخته باشد يا او را دوست نداشته باشد و اين اعمال را به دلالت و راهنمايى او نياورده باشد، از او پذيرفته نمى شود. به هر حال بايد جديّت و همّتش در اصلاح نفس خود و خلاصى از عالم طبيعت به عالم نور، به صورتى باشد كه قلب و روح او آماده شود تا انوار جمال او را مشاهده كند و در موقع زيارت خانه خدا، سبحات جلال براى او كشف شود و خداوند، چنين حجّى را روزى ما و روزى تمام دوستان خود گرداند».(1) ايشان سپس مى فرمايند كه اين كار، گرچه مشكل است ولى گريزى از آن نيست:

«گفته نشود كه آنچه ذكر شد، جز براى انبيا و خواصّ اوليا، آن هم به مجاهده هاى دشوار و تحمّل مشقّت هاى بسيار در مدت سال هاى بى شمار، ميسّر نيست و امثال ما را نيل به اين مقام و اعمال و مقصود ممكن نخواهد بود و اگر فرض كنيم كه ممكن باشد، جز به مجاهدت در عمرهاى دراز نائل نخواهيم گرديد و در مدت سفر حج، براى هيچ كس طمع در وصول به مثل چنين امرى، ميسّر نيست.


1- - المراقبات، ج 2، ص 214- 217.

ص: 53

ما گوييم: اين خطورى كه به دل مى آيد، جز از ناحيه شيطان پليد نيست كه مى خواهد باب توفيق را بر انسان سد كند و در عمل را به روى او ببندد. پس اگر به او گوش كند، در به روى او بسته خواهد شد و از راه به در خواهد رفت و گمراه خواهد گرديد.

و اگر او را رد كند، به اينكه خداى تعالى، بندگان مؤمن خود را براى نيل به اين مراد، دعوت فرموده است و اگر محال بود، به اين كار دعوت نمى فرمود و اگر اين كار به حول و قوّه ما بسته بود، آنچه گفته اى حق است و شكى در آن نيست؛ ولى اين مطلب اختصاص به طمع در اين مرام ندارد؛ بلكه بالنسبه به تمام خيرات و جميع امور مشترك است؛ زيرا خيرى نيست جز اينكه از جانب اوست و حول و قوه اى نيست، بلكه نه اراده اى و نه وجودى جز آنكه به خداست و از ناحيه خداست و چون به حول و قوّه او و نفحات فضل و كرم اوست، پس او اقدر الاقدرين و اكرم الاكرمين و اجود الاجودين است و واسطه هاى فضل و وسيله هاى بندگان او به سوى او؛ يعنى، امامان معصوم عليهم السلام از طرف او خبر داده اند كه مسافر به سوى او، مسافتش نزديك است و او از خلق خود در پرده نيست؛ بلكه اعمال بد آنان پرده اى بين آنها و اوست و حج گزار بايد معناى حج را تفقّه كند و بفهمد و مشتاق به سوى او شود و دعوت ظاهر و باطن را بشناسد و ...».(1) يكى از نشانه هاى تقوا، تواضع و فروتنى است و سالك اين راه هميشه و در همه جا، بايد خشوع و خضوع داشته باشد و فروتنى و تواضع را پيشه خود كند و نهايت عجز و انكسار را داشته باشد، تا مورد قبول حضرت حق، قرار گيرد.


1- - همان، ص 217- 219.

ص: 54

اى دل اگر عزم ديار يار دارى قصد حجاز و كعبه ديدار دارى

شوق شهود حضرت دلدار دارى اوّل زدل نقش سوى اللَّه پاك گردان

(الهى قمشه اى)

آيا گمان مى شود كه بدون تزكيه نفس و رعايت تقواى الهى، مى توان در حريم امن الهى، مأوا گرفت و گام در سلوك معنوى حج نهاد.

خواجه مشتاقان، عبداللَّه انصارى گويد:

«كعبه دل را از بتان هوا، خالى نكرده آن را قبله ساخت. لاجرم افتاد، چنان كه برنخاست؛ نه بدانست و نه دانست كه ندانست».(1) مرحوم الهى قمشه اى گويد:

«عنايت خاصّ ازلى حق و توجّه مخصوص حضرت احديّت، به دل هايى است كه پاك از هوا و منقطع از غير خدا باشد و بت هايى كه هواى نفس مى تراشد، همه را بشكند و دل را پاك از توجّه به عالم آفل باطل الذّات كند و خليل وار

لا احِبُّ الآفلين(2)

گويد.

آن دل شايسته نظر خاص خداست و چنان كه حضرت على عليه السلام فرموده است:

«لكُلِّ ماشَغَلَكَ عَنِ اللَّه فَهُوَ صَنَمُك

؛ هر چه از خدا بازدارد تو را، آن بت است» و بت رجس و پليد است

فَاجْتَنِبُواْ الرّجْسَ مِنَ الْأَوْثنِ.(3)

پس دل هايى كه از صفات حيوانى و شيطانى منزّه و طاهر از لوث خودبينى شد و از هر چه غير رضاى اوست، پاك گرديد و به كلّى شوق و


1- - فرزانگان، ص 52 مجموعه رسائل.
2- - انعام 6 آيه 77
3- - حج 22 آيه 30

ص: 55

عشق و انس و طاعت و محبتش، خالص للّه و مختص به آن محبوب و معشوق مطلق شد؛ چنان پاك دل ها، لايق نظر و توجّه خداست و التفات و عنايت خاص حضرت احديّت».(1) «گويند شبلى يك روز چوبى در دست داشت، هر دو سر آتش گرفته!

گفتند: چه خواهى كرد؟

گفت: مى روم تا به يك سر اين دوزخ بسوزم و به يك سر بهشت را، تا خلق را پرواى خدا پديد آيد».(2) آرى، حاجى بايد سر در هواى دلبر خود داشته باشد و از بهشت و دوزخ چشم بپوشد و تنها او را ياد كند و از او پروا نمايد.

البته گفتنى است، به دست آوردن تقوا، احتياج به مجاهدت هاى فراوان دارد و به آسانى به چنگ انسان نمى آيد.

زاهد عابد مرحوم شيخ حسنعلى اصفهانى(3) گويد:

« [انسان بايد] هموم خود را يك جا جمع كند و با جدّ و جهد، تمام


1- - حكمت عملى اخلاق مرتضوى، ص 72
2- - فرزانگان، ص 185 تذكرة الأولياء، ص 240.
3- - حاج شيخ حسنعلى اصفهانى رحمه الله، از زاهدان عصر و عارفان بى بديل در اين عصر بود. او در 1979 ه. ق. در اصفهان محلّه جهانباره چشم به جهان گشود. ايشان مدّتى در اصفهان و سپس در نجف اشرف در خدمت اساتيدى چون فشاركى، جهانگيرخان قشقايى، سيد مرتضى كشميرى و ... دانش اندوزى نمود و در آخر نيز در مشهد مقدّس رضوى، سكونت كرد و در آنجا نيز دار فانى را وداع گفت. او از ايام جوانى به فكر ترقّى روحى و گشودن درهاى ملكوت بود و در اين راه به مراتب بالاى عرفان و دانش دست يافت.

ص: 56

قدم در راه شريعت گذارد و براى به دست آوردن ملكه تقوا بكوشد؛ يعنى، تا آنجا كه ميسّر است، پيرامون حرام و شبهه و مباح- قولًا و فعلًا و حالًا و خيالًا و اعتقاداً- نگردد تا طهارت صورى و معنوى حاصل شود؛ زيرا آنها شروط عبادت است، تا بر عبادتش اثرى مترتّب شود، و عبادتش صورى محض نباشد

«انّما يتقبّل اللَّه من المتّقين».(1)

مقام معظّم رهبرى، حضرت آيت اللَّه خامنه اى- دام ظلّه العالى- فرموده اند:

«تقوايى كه از بشر خواسته شده، اين است كه مراقبت كند تا راه را پيدا كند، مراقبت كند تا راه را گم نكند. مراقبت كند تا وسيله حركت را حفظ كند. مراقبت كند تا در اين راه از امنيّت برخوردارى كند تا بتوان از آن گذشت، مراقبت كند تا هدف را فراموش نكند ... آن وقتى بشر به مقصد مى رسد كه اين مراقبت ها را انجام دهد».(2)

هر كس كه هواى كوى دلبر دارداز سر بنهد هر آنچه در سر دارد

ور نه به هزار چلّه ار بنشيندسودش ندهد كه نفس كافر دارد

«درويشى از ابوسعيد ابوالخير سؤال كرد كه: يا شيخ! بندگى در چيست؟

گفت: خدايت آزاد آفريد، آزاد باش.

گفت: سؤال در بندگى است.

گفت: ندانى كه تا آزاد نگردى از هر دو كَوْن، بنده نشوى!»(3)


1- - نشان از بى نشان ها، ص 280
2- - تهذيب نفس، ص 12
3- - فرزانگان، ص 120

ص: 57

رسم بندگى ايجاب مى كند كه حج گزار، در هر مكان و در هر عملى، خدا را به ياد داشته باشد و بداند كه الان ميهمان مخصوص حضرت بارى تعالى است و اوست صاحب خانه و منادى دعوت به سوى رحمت و عنايتش. پس تقوا را رفيق راه و انيس شفيق خود قرار دهد و اعمال و مناسك حج را، ابراهيم وار و محمدگونه به جاى آورد. در اين راه مبارزه با هواى نفس را فراموش نكند و بداند كه حج براى اين واجب شده است كه نيروى تقوا را در او زياد كند و او را در جهاد اكبر يارى دهد.

ص: 58

ص: 59

عزم كوى دوست

اشاره

ص: 60

ص: 61

توشه راه

كار تن و جان را به ايزد واگذارى زادى به جز مهرش در اين ره بر ندارى

گامى مزن جز بر رضاى ذات بارى جز طاعتش باش از همه كارى پشيمان

(الهى قمشه اى)

حضرت امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«ولا تعتمد على زادك و راحِلتك واصْحابِك وقُوَّتِكَ وشَبابِك ومالك، مخافة انْ يَصيرَ ذلِك عَدُوّاً و وَبالًا، فَانّ من ادّعى رضى اللَّه واعتمدَ على ماسواه، صيّره عليه وَبالًا وعَدُوّاً ليعلم انّه لَيْسَ لَهُ قُوّةٌ وَحِيلَةٌ ولا لأحدٍ الّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ وَتَوْفِيقِهِ.

فاستعد استعداد مَنْ لا يَرجُو الرُّجُوعَ واحسِنْ الصُّحْبة، وَراعِ أوقات فَرائِضَ اللَّه وَسُنَنَ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ومايَجِبُ عَلَيكَ مِنَ الأدَبِ والاحْتِمالِ والصَّبرِ والشُّكْرِ والشَفَقَة والسَخاوَة وايثارِ الزادِ

ص: 62

عَلى دوام الأوقات؛(1)

و بر توشه، مركب، دوستان و جوانى ات تكيه نكن كه مبادا دشمن وبال تو شوند؛ زيرا كسى كه ادعاى رضايت خدا را مى كند و بر غير او تكيه مى نمايد، خدا آنها را دشمن او و سبب بدعاقبتى او مى كند تا بداند كه نه او قدرت و حيله اى دارد و نه هيچ كس ديگر؛ مگر با توجّه و توفيق خدا.

پس چنان آماده شو كه گويا اميد بازگشت ندارى. در راه مصاحب نيكو باش و فريضه هاى الهى و سنن نبى اكرم صلى الله عليه و آله را در اوقات مخصوص به جاى آر و ادب، تحمّل، صبر، شكر، شفقت، سخاوت و انفاق توشه را دائماً مراعات كن».

صاحب كتاب كيمياى سعادت مى نويسد:

« [حج گزار] چون زاد سفر از همه نوع ها ساختن گيرد و همه احتياطى به جاى آرد كه نبايد در باديه بى برگ (وسيله) بماند، بايد بداند كه باديه قيامت درازتر و هولناك تر است و آنجا به زاد حاجت بيش است، زاد آن بسازد و چون هر چيزى كه به زودى تباه خواهد شد، با خود بر نگيرد، كه داند كه با وى بنماند و زاد را نشايد و هم چنين هر طاعت كه به ريا آميخته بود، زاد آخرت را نشايد».(2) صاحب كتاب المراقبات نيز گويد:

«و چون قصد برداشتن توشه مسافرت مى كند، بر خويشتن واجب بداند كه توشه سفر آخرت را بردارد و آن «تقوا و پرهيزكارى» است و در حمل توشه خود، دقت كامل داشته باشد و از دوگونه توشه براى اين دو


1- - مصباح الشريعه، ص 89، المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207
2- - كيمياى سعادت، ج 1، ص 194 و 195

ص: 63

سفر (سفر حج و سفر آخرت) زياد بردارد».(1) البته روشن است كه سفر آخرت بسى طولانى تر و مهم تر از سفر حج است و شايسته است انسان در هر حال، به خصوص در حج، به ياد قيامت و روز حشر و نشر انسان ها بيفتد و خود را براى آن روز آماده كند.

مرحوم سيد عبداللَّه شبّر رحمه الله گويد:

«به هنگام برداشتن توشه [و ساير وسايل حج]، توشه سفر آخرت را به ياد آورد؛ زيرا سفر آخرت بسى دورتر است و نيازش به توشه اعمال صالحه بيشتر. پس بايد بترسد از اينكه اعمالى كه توشه راه آخرتش هستند، بعد از مرگ برايش نمانند و قبل از آن به وسيله ريا باطل شده باشند».(2)

گر بر در دير مى نشانى ما راگر در ره كعبه مى دوانى ما را

اينها همگى لازمه هستى ماست خوش آنكه زخويش وارهانى ما را

هر چند كه امروزه حاجيان، براى خود زاد و توشه اى بر نمى دارند و اينها همگى از طرف مسؤولان و گردانندگان كاروان ها تهيه مى شود؛ ليكن حجّاج در رابطه با اين گونه موارد نيز سفارش به صرفه جويى، انفاق و ...

شده اند. هم چنين حاجى براى خود، وسايل و لوازمى بر مى دارد كه در رابطه با آنها نيز سفارش هاى فراوانى شده است. به هر حال حاجيان در زمان هاى نه چندان دور، با مشقّت و تحمّل سختى هاى فراوانى، طى


1- - المراقبات، ج 2، ص 220
2- - الاخلاق، ص 121

ص: 64

طريق مى نمودند و از همه چيز مهم تر براى آنان، زاد و توشه راه بود.

عارف كامل مرحوم محمد بهارى همدانى رحمه الله گويد:

« [حج گزار] مهما امكن سعى در حِلّيّت خرجى خود بنمايد و زياد بردارد و از انفاق مضايقه ننمايد؛ زيرا كه انفاق در حجّ انفاق در راه خداست. چرا بايد انسان دلگير باشد از زيادى خرج؟ بهترين توشه ها را بردارد و زياد بذل نمايد كه درهمى از او در احاديث اهل بيت عليهم السلام به هفتاد درهم است. ازهد زُهّاد، اعنى سيّد سجّاد عليه السلام وقتى كه حج مى فرمودند، از قبيل بادام و شكر و طويات و سويق(1) بر مى داشتند».(2) عالم ربّانى علّامه مولى مهدى نراقى رحمه الله گويد:

«توشه سفر حاجى، بايد از حلال باشد و در آن وسعت و فراخى دهد و نيكوى آن را بردارد و از بذل و انفاق آن ناخشنود نباشد؛ بلكه خوشحالى و دلشادى نمايد؛ زيرا انفاق در راه حج، حج كردن در راه خداست و يك درهم آن هفتصد درهم پاداش يابد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «از بزرگوارى مرد اين است كه چون براى سفر بيرون رود، توشه او نيكو باشد.» و حضرت سجّاد عليه السلام هرگاه به حج سفر مى فرمود، از بهترين زاد از لوزينه (نوعى شيرينى كه با بادام مى سازند) و خشكبار و شيرينى جات، توشه بر مى گرفت و حضرت صادق عليه السلام مى فرمود: «وقتى مسافرت مى كنيد، توشه دان برگيريد و نيكوترين خوردنى ها را در آن بنهيد».(3)


1- - سويق: قاووت، آرد نخودچى كه با قهوه و شكر، مخلوط مى شود.
2- - تذكرة المتقين، ص 83
3- - جامع السعادات، ج 3، ص 388

ص: 65

بلى سزاوار است كه انفاق به ميانه روى باشد، نه تنگ گرفتن و نه اسراف. و مراد از اسراف، آن است كه انواع خوردنى هاى مرغوب و لذيذ را مصرف كند؛ چنان كه عادت اهل خوشگذرانى است. و امّا بذل كردن مالِ بسيار به كسانى كه استحقاق دارند، اسراف نيست كه هيچ خيرى در اسراف نيست و هيچ اسرافى در خير نيست.

صاحب جامع السعادات در جاى ديگر گويد: «و نيز سزاوار است كه در اين سفر از هر زيان و مصيبتى كه در مال و بدن به او مى رسد، خشنود و خرسند باشد كه آن از نشانه هاى قبول حج اوست و از ميان رفتن مال در راه حج، هر درهم آن، هفتصد درهم در راه خدا به حساب آيد. و مصيبت، در راه حج، به منزله سختى ها و شدائد در طريق جهاد است. پس هر اذيّت و نقصانى كه در راه حج به او برسد، براى او ثوابى دارد و چيزى از آن نزد خدا ضايع و گم نشود».(1) در آخر اين بحث، مطلبى از نايب الصدر شيرازى مى آوريم كه اشاره به بعضى از خصوصيات و رفتار ناپسند عده اى از حاجى نمايان دارد.

او در كتاب تحفة الحرمين گويد:

« [حاجى بايد چند چيز را رعايت كند واز جمله آنهاست] طيب الكلام و اطعام الطعام، نه آنكه خود را به زحمت اندازد و مكفّا شود و هر روزه با حمله دار و مكفّاچيان آغاز نزاع و طرح دعوا نمايد و ...

و بر سر سفره و پاى حساب نيم لقمه و يك فنجان، كلمات مستهجن بگويند و بشنوند».


1- - همان، ص 389

ص: 66

وداع

راه بگذاريم و قصد حضرت عالى كنيم خانه پردازيم و سوى خانه يزدان شويم

طبل جانبازى فرو كوبيم در ميدان دل بى زن و فرزند و خان و همسر و سامان شويم

(سنايى)

ميهمان حرم الهى، وقتى تمام كارهاى خود را انجام داد و آماده سفر معنوى حج گرديد، بايد با تمام دوستان و آشنايان خود وداع كند و با آنها خداحافظى نمايد. البته دل كندن از نزديكان و آنچه مورد علاقه انسان است، سخت و دلهره آور است؛ ليكن شوق زيارت خانه خدا، همه سختى ها و مشكلات را آسان مى كند. در اينجاست كه رونده اين راه، بايد چشم دل خويش را باز كند و با معرفت و بصيرت از همه چيز دل بكند.

پير عارفان، ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:

« [حج گزار بايد] در قلب و باطنش، تمام آنچه مورد تعلّق اوست، از وطن و اهل و جميع علايقش، همه را به خدا بسپارد و امر خويش را و آنچه در سفر با اوست، به پروردگار خانه واگذارد و به اينكه خداى تعالى، بهترين جانشين او در مراقبت به حال بازماندگان او و بهترين رفيق و همراه او در راه زيارت او و محل ورود او و آنچه با اوست، اميد نيك داشته باشد و بداند كه او بهترين جانشين و بهترين رفيق و ميزبان است و نيز سزاوار است كه در سفر خود، چيزى كه فكر و خيال او را پراكنده كند، از علايق، مانند: زن و فرزند و رفيق ناموافق و اسباب غيرلازم براى خود قرار ندهد و حتى اسباب لازم را هم متروك دارد ورفيق او هم در حسب و توانايى جز

ص: 67

مانند خودش نباشد، تا آنكه مؤمن خوار نباشد و خويشتن را خوار نكند و بر غير خودش كلّ نباشد.

و شايسته است كه رفيق او، از او داناتر و باتقواتر باشد تا او از صحبتش فايده برد و به تقليد از او در استكمال نفس خود بكوشد و به ذكر او متذكّر شود.

و خلاصه آنكه با جميع آنچه جا مى گذارد، با دل وداع كند تا حدّى كه هم او از توجّه تام در آنچه قصد نموده است، او را مشغول ندارد و با خود چيزى را كه او را از ياد پروردگار خودش و زيارت و تقرب او مشغول كند، با خود همراه نسازد؛ تا اينكه همّ و قصد او واحد و حال او در خدمت مولايش سرمد و دائم باشد».(1) در اين زمينه مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله گفته است:

«حج گزار، بايد بداند كه از عائله و وطن خود جدا شده و در سفرى كه شباهت به سفرهاى دنيا ندارد، رو به سوى خدا آورده است. بايد به ياد آورد كه چه مى خواهد و متوجّه كجا و خواهان زيارت چه كسى است؟

بداند او رو به سوى ملك الملوك آورده و در زمره زائران او قرار گرفته است؛ زائرانى كه حضرتش آنان را به سوى خود فرا خوانده و آنها اجابت كردند و ايشان را تشويق فرموده و آنان مشتاق شدند و از آنها خواست برخيزند، برخاستند و علايق را قطع كردند و از خلايق جدا شده، رو به خانه او آوردند، خانه اى كه خداوند امر آن را بزرگ شمرده و شأن آن را عظيم داشته و قدر آن را رفيع گردانيده است، تا لقاى خانه در برابر فقدان لقاى پروردگار خانه، تسلّى خاطر باشد و اين تا زمانى است كه به غايت


1- - المراقبات، ج 2، ص 211

ص: 68

مطلوب و نهايت مقصود خود برسند و سعادت نظركردن به مولاى خود را بيابند. بايد در دل، اميد به وصول و قبول داشته باشد؛ امّا اين به سبب دلگرمى به اعمال و كوچ كردن از وطن و دورى از خانواده و مال نباشد؛ بلكه ناشى از وثوق او به فضل الهى و اميد به تحقّق وعده هايى باشد كه خداوند به زائران خانه خويش داده است و اميدوار باشد كه اگر به مقصد نرسد و مرگ او در راه فرا رسد، خداوند را در زمره واردان و زائرانش ديدار كرده است؛ زيرا فرموده است:

وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ.(1)

پس حج گزار، همه علايق و خواسته هاى نفسانى را از خود مى زدايد و ماديّات و مظاهر دنيوى را به كنارى مى نهد و به راستى اعلان مى كند كه اينك اين منم، تنها و پيراسته از قيد و بندهاى ظلمانى دنيا؛ فرار كننده از شهوات و هواپرستى ها؛ زداينده كجى ها و ناروايى ها. من تمام آن چيزهايى را كه مورد علاقه و پسند من است، به كنارى مى نهم و با آرامش خاطر و ضميرى اميدوار، به سوى خداى خود سفر مى كنم و سر در آستان رحمت او مى سايم.

صاحب المراقبات گويد:

«موقع به جا آوردن هر عملى در حج خود، از لوازم عادّى و عبادى، آنچه با احوال حج حقيقى و واقعى او مناسبت دارد، بايد قصد كند و در صحّت افعال حج ظاهرى بايد مراقبت داشته باشد؛ مثلًا وقتى كه قصد مهاجرت از اهل و اولاد وطن را مى كند، با آن قصد مهاجرت از شهوات و معاصى و هر چه مكروه خداست بكند؛ بلكه هر چيز كه او را از ياد خدا باز


1- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 200

ص: 69

مى دارد. و در آنچه در وطن به جا مى گذارد، به رضاى خدا معامله نمايد و در نفس خود بداند كه خداى تعالى از آنچه به جا گذاشته و چگونه به جا گذاشته است، پرسش خواهد فرمود و او جز در روز قيامت به سوى آنها، برنخواهد گشت، و آنها را ملاقات نخواهد نمود و ديگر آنكه از هر كس كه او را مى شناسد، حليّت بطلبد و با اين سفر، سفر آخرت خود را يادآور شود».

و چه زيبا گفته است، مرحوم بهارى همدانى رحمه الله كه:

« [حج گزار] از خانه خود حركت نكند، مگر اينكه نفس خودش را در هر چه با خودش برداشته، با جميع رفقاى خود و اهل خانه و هر چه تعلّق به او دارد، امانتاً به خالق خود- جلّ شأنه- بسپارد، با كمال اطمينان دل، از خانه بيرون رود؛

فانّه جَلَّتْ عَظَمَتُهُ نِعْمَ الحَفيظُ و نِعمَ الوَكيلُ ونِعمَ المَولى ونِعم النَصيرُ».(1)

سيد عبداللَّه شبّر نيز سفر حج را تشبيهِ به سفر آخرت كرده و گفته است:

«حاجى در حال خروج از شهر، بايد بداند كه از خانواده و وطنش جدا شده، به سوى خدا در حركت است و راهى سفرى شده كه با سفرهاى دنيا مشابهت ندارد. آن گاه از خود بپرسد: چه مى خواهد؟ به كجا مى رود؟

و قصد ديدن چه كسى را دارد؟ و بداند كه سفر آخرت و جدايى خانواده و وطن، مفارقتى است كه بازگشت ندارد».(2) حجت الاسلام غزالى، رشيد الدين ميبدى و نايب الصّدر شيرازى،


1- - تذكرة المتقين، ص 85
2- - الأخلاق، ص 122

ص: 70

سفر حج و لحظه وداع و خداحافظى با خويشان و آشنايان را به مرگ و سكرات آن تشبيه كرده اند. غزالى گفته است: «چون اهل و دوستان را وداع كند، بداند كه بدان وداع ماند كه در سكرات موت خواهد بود و چنان كه بايد كه نخست دل از همه علايق فارغ كند. پس بيرون شود در آخر عمر و نيز بايد كه دل از همه دنيا فارغ كند؛ اگر نه، سفر بر وى متعفّن بود».(1) رشيدالدّين ميبدى نيز در تفسير كشف الاسرار و عدّةالابرار گويد:

« [حج گزار] چون اهل و عيال و دوستان را وداع كند، بداند كه اين مثال سكرات مرگ است، آن ساعت كه بنده در نزع باشد و خويش و پيوند و دوستان گرد وى درآيند و او را وداع كنند.

سارالفؤاد مع الاحباب اذا ساروايوم الوداعِ فدمع العين مدرارا».

نايب الصدر شيرازى در تحفة الحرمين نوشته است:

«در هنگام خروج از وطن و اهل و عيال، چنان بداند كه از دنيا مى رود و ديگر بازگشتى ندارد و قطع تمام علايق و هستى بكند و به محاسبه خود با حق و خلق رسيدگى نمايد، تا در وقت وصول به مواقيت، معطّل و در جواب منكر و نكير سرگردان نماند».

و در آخر، گفته هاى عالم ربّانى مرحوم ملّا احمد نراقى رحمه الله را زينت بخش اين قسمت مى كنيم كه فرموده است:

«حج گزار بايد در وقت اراده سفر، متذكّر عظمت خانه و صاحبخانه گردد و به ياد آورد كه او را در اين وقت ترك اهل و عيال و مفارقت از مال و جاه و دورى دوستان و مهاجرت از اوطان را اختيار كرده، به جهت قصد


1- - كيمياى سعادت، ج 1، ص 194

ص: 71

امرى رفيع الشأن عظيم القدر؛ يعنى، زيارت خانه خدا كه او را مرجع مردم قرار داده [است]».(1)

مركب

آمدم تا خويش را برلا و برالّا زنم تا نماند غير يار اغيار گردد تار و مار

آمدم فانى شوم در ساقى جام الست تا بقا يابم بدان ساقى بمانم پايدار

(فيض كاشانى)

[حج گزار] چون بر مركب [و وسيله نقليه] سوار مى شود، خدا را بر اين نعمت شكر گزارد كه چهارپايان [و آهن آلات و ماشين ها] را مسخّر بشر گردانيده تا بارها [و خود او] را به شهرها [و كشورها] حمل كنند كه اين را بشر جز با مشقّت بسيار به آنها نمى رسيد و آن گاه به ياد مركبى بيفتد كه براى سفر آخرت بر آن سوار مى شود؛ يعنى، همان تابوتى كه به وسيله اش جسدها را حمل مى كنند. بسيار عجيب است حال كسى كه براى سفرهاى مشكوك دنيا- كه تحقّق آنها حتمى نيست- خود را آماده مى كند؛ ولى براى سفر حتمى آخرت، آماده نيست؟!(2) آرى، سزاوار است كه آدمى ديده بصيرت خويش را باز كند و با معرفت بهترى به اين سفر بپردازد. تمام حركات و اعمال انسان در حج، مى تواند براى او درس عبرتى باشد كه روشنى بخش فرداى دلهره آور گشته


1- - معراج السعادة، ص 697
2- - الاخلاق، ص 121

ص: 72

و به او آرامش و نيكبختى عطا كند.

عارف نامى ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:

«از گرفتن مركب سوارى، قصد كند كه در سفر آخرت محتاج به راحله است و مركب سوارى آخرت، بدن است. از اين رو مراعات آن را واجب بداند و همان طور كه مراقب تيمار مركب سوارى است، از بدن نيز مراقبت داشته باشد و آنچه لازمه تقويت آن است، به آن بدهد و از آنچه زيادكننده قوت و نيروى او و موجب چموشى آن است، آن را باز دارد و به طورى كه نيروى بدن تقاضا مى كند، آن را براند و آن قدر كه بار مى كشد، بر آن بار كند و مراعات حقوق هر دو مركب را فراموش نكند، به همان قسم كه خداوند رعايت آنها را امر فرموده است».(1) سالك كوى عرفان، مرحوم بهارى همدانى رحمه الله گويد:

« [حج گزار] بايد تأمّل كند و بداند كه اين «سفر جسمانى الى اللَّه» است و يك سفر ديگرى هم، «سفر روحانى الى اللَّه» بايد بكند و به دنيا نيامده، براى خوردن و آشاميدن؛ بلكه خلق شده از براى معرفت و تكميل نفس، آن هم سفر ديگرى است؛ كما اينكه در اين سفر حج، زاد و راحله و هم سفر و امير حاج و دليل و خُدّام و غيره لازم دارد كه اگر هر كدام نباشد، كار لنگ است و به منزل نخواهد رسيد، بل به هلاكت خواهد افتاد؛ در آن سفر هم بعينه به اينها محتاج است والّا قدم از قدم بر نخواهد برداشت و اگر بدون اينها خيال كرده، راه برود، قطعاً رو به تركستان است، كعبه حقيقى نيست.

امّا راحله او در اين سفر بدن اوست، بايد به نحو اعتدال از خدمت آن


1- - المراقبات، ج 2، ص 220

ص: 73

مضايقه نكند و نه چنان سيرش بكند كه جلو او را نتواند بگيرد و ياغى و طاغى شود، نه چنان گرسنگى به آن بدهد كه ضعف بر او مستولى شود و از كار عبادت باز ماند.

خيرالامور اوسطها،

افراط و تفريط آن مذموم است».(1) حجت الاسلام غزالى، مركب را به تابوتى تشبيه كرده و گفته است:

«و چون بر جمازه (شتر تندرو) نشيند، بايد كه از جنازه (تابوت) ياد كند كه به يقين داند كه مركب وى در آن سفر خواهد بود و باشد كه پيش از آنكه از جمازه فرود آيد، وقت جنازه درآيد، بايد كه اين سفر وى چنان باشد كه زاد آن سفر را بشايد».(2) حال كه حاجى عزم راه دارد و سوار بر مركب شده و يا از آن پياده گرديده و به سوى ميقات ها و امكنه مقدس حركت مى كند، چه بايد بكند؟

چگونه بايد برود؟ چسان حركت كند؟ و ...

عالم ربّانى علّامه مولى مهدى نراقى رحمه الله در اين باره مى نويسد:

« [حج گزار] ژوليده موى و گردآلود باشد و خود را زينت و آرايش نكند و به اسباب تفاخر و خودنمايى و برترى جويى مايل نشود، تا نام وى در ميان متكبّران ننويسند و از دفتر ضعيفان و مسكينان نزدايند و اگر تواند پياده رود؛ خصوصاً بين مشعرها (از مكّه به عرفات و از عرفات به مشعر و از مشعر به منا) و در خبر است: «افضل عبادات پياده رفتن است». و سزاوار است كه انگيزه پياده روى، كم كردن خرج نباشد؛ بلكه رنج بردن و رياضت كشيدن در راه خدا باشد و اگر مقصود او صرفه جويى و تقليل خرج با وجود توانگرى باشد، سوارى افضل است.


1- - تذكرة المتقين، ص 85 و 86
2- - كيمياى سعادت، ج 1، ص 195

ص: 74

هم چنين براى كسى كه پياده روى باعث ضعف و بدخلقى و قصور در عمل و عبادت مى شود، سوارى بهتر است. در خبر است: «سوارى را براى شما دوست تر دارم كه در اين حال نيروى دعا و عبادت بيشتر است».

و چون مركبى براى سوارشدن حاضر شود، بايد در دل خود، خداى تعالى را بر تسخير چهارپايان، شكر گزارد كه، رنج بار را مى كشند و مشقّت او را كم مى كنند».(1)

نيست جز تقوا در اين ره توشه اى نان و حلوا را بنه در گوشه اى

هم سفران حج

حج گزار، وقتى خواست عازم سفر حج گردد، بالضروره هم سفران و رفقايى خواهد داشت كه او را در اين مسافرت همراهى خواهند كرد. پس براى اينكه از اين سفر معنوى، بتواند بهره هاى فراوانى ببرد، در انتخاب دوست و هم سفر دقّت كند و هم چنين بشناسد كه راهنمايان و انيسان او در اين سفر چه كسانى خواهند بود. مرحوم بهارى همدانى رحمه الله گويد:(2)

اما هم سفر، مؤمنين هستند كه به همّت همديگر و اتّحاد قلوب شخص، اين منازل بعيده را طيران خواهند نمود.

وَالَيهِ يُشيرُ قَوْلُهُ عَزَّ مِنْ قائلٍ: تَعاوَنُوا عَلَى البِرّ وَالتَّقْوى

[/ و به همين معنا اشاره مى كند، قول خداوندى كه گوينده اى ارجمند است: «با يكديگر بر نيكوكارى و تقوا همكارى كنيد.»]

ولَعلَّ بدون اجتماع كار انجام نگيرد و شايد از اين جهت رهبانيت در اين امّت منع شده باشد.


1- - جامع السعادات، ج 3، ص 389
2- رحيم كارگر، حج عارفان، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 12، 1386.

ص: 75

استاد ما- رضوان اللَّه عليه- مى فرمودند: «خيلى كار از اتّحاد قلوب ساخته گردد كه از متفرّد بر نمى آيد».

و امّا امير حاج در اين سفر ائمه طاهرين- سلام اللَّه عليهم اجمعين- هستند كه بايد سايه بلند پايه آن بزرگواران، بر سر تو باشد و متمسّك به حَبل المتين ولاى آنها باشى به كمال التجا، به آن خانواده عصمت و طهارت، تا بتوانى چند قدمى راه بروى والّا شياطين جن و انس در قدم اوّل، تو را خواهند ربود؛ مثل چاپيدن و غارت كردن عرب بدوى حجّاج را بى امير حاج. كما هو واضحٌ خصوصاً هر چه به حرم نزديك شود. بلى اگر خود را به حرم رسانيد، ديگر ايمن است، از هر خوف

وَمَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً.(1)

اما هيهات كه بتواند سر خودى به آنجا رسد، اين نخواهد شد، واللَّه العالم. و امّا دليل اين راه اگر چه ائمّه طاهرين- سلام اللَّه عليهم- ادلّاء عَلَى اللَّه [/ راهنمايان به سوى خدا] هستند و دليلند؛ لكنَّهُ مع ذلك ماها از آن پستى تربيت و منزلت كه داريم، از آن بزرگواران هم اخذ فيوضات بلاواسطه نمى توانيم بكنيم، محتاجيم در دلالات جزئيه و مفصّله به علماى آخرت و اهل تقوا، تا به يمن قدوم ايشان و به تعليم آنها، درك فيوضات بنماييم كه بى وساطت آنها، درك فيض در كمال عُسرت و تعذّر است. و لذا محتاج به علما هستيم، پيش خود كار درست نمى شود».(2) حال كه شناختى امير حاج تو چه كسانى اند، پس بر رفتار و كردار خود مراقبت نما و مؤدّب به آداب اسلامى شو. همه از تو انتظار دارند كه در اين سفر، حتماً اخلاق اسلامى را با دوستان، هم كاروانيان، مسؤولان


1- - آل عمران 3 آيه 97 و كسى كه در آن خانه درآيد ايمن باشد.
2- - تذكرة المتقين، ص 86- 88

ص: 76

و ... رعايت كنى و نهايت تواضع و انكسار را از خودت نشان دهى. تو ديگر آن شخص قبلى نيستى، بلكه تاج كرامت و افتخار بر سر نهاده اى و ميهمان حضرت ربّ الارباب شده اى. استاد اخلاق ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:

«زائرى باشد كه همتش منحصر در زيارت حبيبش است و عبدى باشد كه شاخص در خدمت مولايش است و چون چنين شد، ناچار است كه خُلق خود را با رفقايش نيكو گرداند و معامله خود را با آنان دوستانه نمايد و اتصال با آنها را دوست بدارد و به خدمت آنان شايق باشد و آزار آنها را تحمّل كند و از آنان لذّت ببرد و به آنها مأنوس شود، حتّى با باربران و كارگران و ...؛ چنان كه گفته اند:

امُرُّ على الدِّيار لَيلى اقَبِّل ذَالجِدارَ وَذَالجدارا

فَما حُبُّ الدِّيار شَعَفْنَ قَلْبى ولكنْ حبُّ مَنْ سَكَنَ الدّيارا

و هم چنين شاعر شيرين زبان پارس گويد:

جمال كعبه چنان مى دواندم به نشاطكه خارهاى مغيلان حرير مى آيد

و شايد از اين جهت بوده است كه در روايتى از سيد سجّاد و امام زهّاد عليه السلام آمده است كه آن حضرت در توشه سفر حج، لوز و شكر و غير آنها از شيرينى ها را همراه مى برد تا آنها را بين حاجيان تقسيم كند و در راه خدا به زائران خانه خدا انفاق فرمايد كه بهترين نفقات است و براى اينكه آنچه در اين راه ها خرج كند، خرج شده در راه دوست و در برابر نظر دوست است و در اين حال تصوّر نمى شود كه آنچه از او مصرف و تلف

ص: 77

مى شود، بر او گران باشد؛ زيرا آنچه از مال خود مصرف كند و از جاه و نيروى خود بذل نمايد، به اختيار خود مصرف كرده است و بدرفتارى خدمتكار و غلام بر او سنگين نباشد؛ بلكه آزار آنها بر او شيرين باشد و در مقابل معامله بد آنها، با آنان به مدارات و احسان معامله كند و در برابر آزار آنها به شكر و امتنان بپردازد؛ زيرا رضاى خالق در جفاى مخلوق است، چنان كه در حديث قدسى به آن اشاره شده است».(1) پس در اين سفر مقدّس، انسان بايد با ناملايمات و سختى ها، كنار آيد و آنها را براى خود شيرين گرداند. البته گفتنى است كه يكى از پسنديده ترين و ارزنده ترين چيزها در حج، اخلاق و رفتار نيك است؛ يعنى، هر چند كه اينها از همه انسان ها زيبنده است، ولى از ميهمان خدا زيبنده تر است.

بنابراين بايد در مشكلات و در هر كمبود و نقصى، بى خود، خود را ناراحت نكند و عصبانى نشود و بداخلاقى نكند. ديگران را از خود نرنجاند و متوجّه مقام و موقعيت خود باشد.

عارف فرزانه، بهارى همدانى رحمه الله مى نويسد:

« [حج گزار] بايد خوش خُلق باشد و تواضع بورزد از رفيق مُكارى(2) و غيره كوچكى بنمايد و از لغو و فحش و درشت گويى و ناملايم در حذر باشد. نه حسن خلق تنها آن است كه اذيّتش به كسى نرسد؛ بلكه از جمله اخلاق حسنه آن است كه از غير تحمّل اذيت بنمايد؛ بل نه تنها متحمّل شود؛ بلكه در ازاى او خفض جَناج كند، الى ذلك يُشيرُ قُولُه فى الحَديثِ


1- - المراقبات، ج 2، ص 212- 214
2- - كرايه دهنده.

ص: 78

القُدسىّ كه حاصل آن اينكه رضايت خود را در جفاى مخلوق پنهان كرده ام، هر كه درصدد رضاجويى از ماست، بايد ايذاء غير را متحمّل شود».(1) عالم ربّانى مرحوم ملّا احمد نراقى رحمه الله نيز گويد:

« [حج گزار] بايد با رفقا و اهل سفر خويش، خوش خلقى نمايد و گشاده رو و شيرين كلام باشد و با ايشان تواضع كند و از كج خلقى و درشت گويى غايت اجتناب نمايد و فحش نگويد و سخن لغو از او سر نزند و سخنى كه رضاى خدا در آن نيست، نگويد و با كسى جدال و خصومت نكند.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه: «حج مبرور، هيچ جزايى ندارد مگر بهشت». شخصى عرض كرد: يا رسول اللَّه! مبرور كدام است؟ فرمود: «آن است كه با آن خوش كلامى و طعام دادن باشد» و بايد بسيار اعتراض با رفيق و جمّال و غير اينها از هم سفران نكند؛ بلكه با همه هموارى كند و با راهروانِ خانه خدا، فروتنى و خفض جناح نمايد و حسن خلق را پيشه خود كند و حسن خلق همين نيست كه اذيّت او به كسى نرسد؛ بلكه اگر اذيتى از ديگر به او رسد، متحمّل شود».(2) حج گزار، بايد بكوشد كه با كمك دوستان و رفقا، برنامه هاى دعا و جلسات اخلاقى تشكيل دهد و همراه آنان به امكنه مقدس برود و ...

خلاصه نه تنها با آنان با خوش اخلاقى رفتار كند، بلكه مراعات حال آنان نيز بكند. صاحب المراقبات گويد:


1- - تذكرة المتقين، ص 84
2- - معراج السعاده، ص 698؛ جامع السعادات، ج 3، ص 389

ص: 79

«مراعات رفيق آن است كه براى خويشتن «اخوان صفا» برگزيند و از مصاحبت دوستان بى وفا دورى جويد و در اتحاد دل و عمل خود با برادران خويش در تحصيل معرفت و محبّت خدا، كوشش كند و در تعاون بر تمام اين امور مجاهده نمايد؛ زيرا اجتماع و اتحاد دل ها و همّت ها را تأثير خاصى در نيل به مقصود است».(1) البته از طرف ديگر سعى كند كه براى خود مشغله قلبى ايجاد نكند و اين گونه نباشد كه همواره با دوستان و رفقا به سر برد و با آنها سرگرم شود.

مرحوم بهارى همدانى رحمه الله گويد:

« [حج گزار بايد] مشغله قلبى در سفر براى خود فراهم نياورد، تا او را در حركات و سكناتش- كه بايد به ياد محبوب خود باشد- باز دارد؛ چه از قبيل عيال و اولاد باشد، يا رفيق ناملايم الطبع باشد، يا مال التجاره باشد، يا غير آن. مقصود اين است كه خودش به دست خود، اسبابى فراهم نياورد كه تمام همتش در سفر، مصروف آن باشد؛ بلكه اگر بتواند با اشخاص هم سفر شود كه تذكّر ايشان بر اين غالب باشد يا هميشه اگر غفلت ورزيد، آنها اين را به ياد خدا بيندازند. قصه سيد بن طاووس قدس سره با هم سفران معروف است».(2) مطلب و سخنى كه در آخر بايد گفت اين است كه: حج گزار در كارها و امورات كاروان، نبايد اصل تعاون و همكارى را فراموش كند و انتظار داشته باشد كه در همه جا و در هر حال مسؤولان و كارگزاران كاروان، در خدمت او باشند و كارهاى او را انجام دهند؛ بلكه او نيز به يارى و كمك


1- - المراقبات، ج 2، ص 220
2- - تذكرة المتقين، ص 83

ص: 80

ديگران بشتابد و در كارها مشاركت داشته باشد. هم چنين اگر بتواند در اين سفر، به ديگران خدمت كند و احتياجات ديگر حج گزاران را برآورده سازد و ... رضايت خاطر حضرت بارى تعالى را فراهم خواهد ساخت و پاداش هاى بيشمارى را از جانب او دريافت خواهد كرد.

در صحرا و بيابان

باديه ميدان مردان است و ما نيز از نيازخوى اين مردان گريم و گوى اين ميدان شويم

گر چه در ريگ روان عاجز شويم چون پديد آيد جمال كعبه جان افشان شويم

(سنايى)

شهر به شهر، كشور به كشور، دشت به دشت، صحرا به صحرا و كوه به كوه، پيموده مى شود تا زائران حرم الهى، به مقصود و مقصد خود دست يابند و به آرزوى دل خود برسند. به قول مولانا جلال الدين رومى: «اين پاكبازان طى طريق مى كنند؛ امّا مى روند به جان نه سوار و نه پياده، بى دل و دلداده، بى مركب و زواده، بر قدم توكّل بر مالك جزو كل.»(1) هر يك از عارفان شيرين گفتار مسيحا دم، درباره خروج از وطن و طى طريق در صحرا وبيابان ها، به مطلب و سرّى اشاره كرده اند؛ يكى آن را به عالم قبر تشبيه كرده است، ديگرى به سفر آخرت و يكى نيز به عالم محشر و برزخ و ... ما نيز از سفره احسان هر يك از اين مردان خدا،


1- - مجالس سبعه، ص 24

ص: 81

توشه اى بر مى گيريم و گوش دل به سخنان معنوى آنان مى سپاريم.

صاحب تفسير كشف الاسرار و عدّة الابرار نويسد:

«و چون عقبه ها و خطرهاى باديه بيند، از منكر و نكير و حيّات و عقارب در گور- كه شرع از آن نشان داده- ياد كند و به حقيقت داند كه از لحد تا حشر باديه اى عظيم در پيش است كه بى بدرقه، طاقت بريدن آن دشوار است. اگر در اين باديه بدين آسانى بدرقه اى به كار است، پس در باديه قيامت، بى بدرقه طاعت چون رستگار است؟

راستكارى پيشه كن كاندر مصاف رستخيزنيستند از خشم حق، جز راستكاران رستگار.»(1)

سيد عبداللَّه شبّر نيز گويد:

«در آن هنگام كه در بيابان راه مى پيمايى و از گردنه هاى مخوف عبور مى كنى، خروج از دنيا و شدايد، هراس ها، محاسبه ها و مطايبه هايى را كه آنجا دامنگير خواهد شد، تصوّر كن.

چون هول راهزنان در دل آرى، به ياد سؤال نكير و منكر باشد.

از درندگان بيابان ها، عقرب ها، كرم ها و مارهاى قبر را به ياد آور و از تنهايى در اين بيابان ها و جدايى خانواده، وحشت و تنهايى قبر و گرفتارى آن را به ياد آر، شايد در اين حال توشه اى اندوزى».(2)

همّتى بايد قدم در راه زن صاحب آن خواه مرد و خواه زن

غيرتى بايد به مقصد ره نوردخانه پرداز جهان چه زن چه مرد


1- - كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 2، ص 225، 226
2- - الاخلاق، ص 122

ص: 82

شرط راه آمد نمودن قطع راه بر سر رهرو چه معجر چه كلاه

(عمّان سامانى)

مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله نيز گويد:

« [حج گزار] با قطع صحراها و سير در بيابان ها و فرودآمدن از گردنه ها، متذكّر سفر آخرت- از حين مرگ تا نزول به دار الثواب- شود و بداند كه به فرمايش امير عليه السلام

«فيها عقباتٌ كَنُودة»

در آنجا گردنه هاى دشوارى است كه جز گريه كنندگان از ترس خدا در دنيا، از آن نمى گذرند و آسان ترين آن عقبات مرگ است و ما بعد از مرگ، بزرگ تر و ترسناك تر است».(1)

سفر كعبه نمودار ره آخرت است گر چه رمز رهش از صورت دنيا شنوند

خواجه عبداللَّه انصارى گويد:

«بشتاب، مپرس! دليرى كن و بيا؛ كه چون عزم درست كردى، همه دشوارى ها بر تو آسان شود، جان كندن، جان پروردن شود».(2) آرى اين مشكلات و سختى ها در مقابل الطاف و عنايات الهى هيچ است و چه شيرين است تحمّل دشوارى ها براى رسيدن به زيارت حضرت بارى تعالى و سكنى گزيدن در حرم خاصّ او.

هر چند كه امروزه چنان سختى ها و مشكلاتى كه در گذشته بود، وجود ندارد و زائران حرم الهى با كمال آسايش و راحتى و به وسيله


1- - المراقبات، ج 2، ص 221
2- - فرزانگان، ص 57 مجموعه رسائل.

ص: 83

هواپيما و ماشين سفر مى كنند، ولى خود اين نيز مى تواند درس عبرتى براى عبرت پذيران باشد.

همان طور كه سفارش مى شود با ديدن بيابان ها و صحراها و سختى هاى راه و ... به ياد سختى عالم برزخ و قبر و سؤال نكير و منكر و روز حشر انسان و طولانى بودن گردنه ها و عقبه هاى قيامت بيفتد و بداند كه هر چه قدر عملش اندك و ناقص باشد، مشكلات او و سفر آخرت او بيشتر طول خواهد كشيد و هر چه قدر پرونده او سبك و اعمال او بيشمار باشد، به راحتى از اين گردنه ها عبور خواهد كرد و به اندازه يك چشم به هم زدن در جوار قرب الهى سكنى خواهد گزيد، همان گونه كه با استفاده از وسايل نقليه امروزى، سفرهاى چندماهه به چند ساعته تقليل يافته و مشكلات سابق ديده نمى شود.

در آخر، گفته هاى غزّالى را يادآور مى شويم كه گفته است:

«و چون عقبات و خطرهاى باديه بيند، بايد كه از منكر و نكير و عقارب و حيّات گور ياد كند كه از لحد تا حشر باديه اى عظيم است، با عقبه هاى بسيار و چنان كه بى بدرقه از هول هاى گور سلامت نيابد، بى بدرقه طاعت ها و چنان كه در باديه از اهل و فرزندان و دوستان تنها ماند، در گور هم چنين خواهد بود».(1) و كمال الدين حسين خوارزمى نيز گفته است:

«اى دل! پى دل به نزد آن دلبر رودر بارگه وصال او بى سر رو

تنها ز همه خلق چو رفتى به درش خود را بر در بمان وآن گه در رو

پس از اين تقريرات، مقرّر گشت كه سفر راه كعبه نمودار راه آخرت است. هر ركنى از اركان او كليد طلسم گشاى صورت است؛ لاجرم ارباب صفا را كه همه عمر سعى در طلب مرضاة اللَّه كنند، شدايد و آلام اين راه، به اميد بوسيدن خاك آن درگاه، عين راحت نمايد.

نشاط كعبه چنان مى دواندم چپ و راست كه خارهاى بيابان حرير مى آيد

اهل صورت از كعبه صورت، خانه بينند و اهل معنا، جان و جانانه.

سفر كعبه نمودار ره آخرت است گر چه رمز رهش از صورت دنيا شنوند

جان معناست به اسم صورى گشته برون خاصگان معنى و عامان همه آوا شنوند

كعبه را نام به ميدانگه خاص عرفات حجره خاص جهان داور دارا شنوند

مشترى قرعه توفيق زند بر ره حاج بانگ آن قرعه بر اين رقعه غبرا شنوند

عرشيان بانگ «وللَّه على الناس» زنندپاسخ از خلق «سمعنا واطعنا» شنوند

از سراپاى درآيند، سرآپاى نيازتا تعال از ملك العرش تعالى شنوند».(2)


1- - ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار، ص 58
2- رحيم كارگر، حج عارفان، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 12، 1386.

ص: 84

ص: 85

در ميقات عشق

اشاره

ص: 86

ص: 87

احرام

بار به ميعاد تعبّد رسان رخت به ميقات تجرّد رسان

رشته تدبير زسوزن بكش خلعت سوزن زده از تن بكش

هر چه بر آن بخيه زدى ماه و سال آر برون از همه سوزن مثال

باز كن از بخيه زده جامه خوى بو كه تو را بخيه نيفتد به روى

گرنه زمرگ است فراموشى ات بو كه بود كار كفن پوشى ات

لب بگشا يافتن كام رانعره لبّيك زن احرام را

(جامى)

احرام، نشانه تسليم و صلح است. لباس تقوا و خاكسارى است.

بيانگر راه درست و مستقيم است. شكوه بندگى و رقيّت است. جامه تواضع و فروتنى است و ... حال كه مى خواهى اين لباس را بخرى چه بايد بكنى؟ سيد عبداللَّه شبّر گويد:

«به هنگام خريد احرام، به ياد كفنى باش كه در آن پيچيده مى شوى؛ زيرا بنده يك تكّه از لباس احرام را به دوش مى اندازد و يكى را به كمر

ص: 88

مى بندد، تا به كعبه نزديك شود و چه بسا كه سفرش تمام نشود و موفّق به انجام حجّ نگردد؛ ولى بدون شك خدا را در حالى كه در كفن پيچيده شده، ملاقات خواهد كرد و هم چنان كه كعبه را در حالى زيارت مى كند كه با لباس هميشگى اش فرق دارد، خدا را با لباسى ملاقات مى كند كه با لباس دنيا كاملًا متفاوت است. به هر صورت دو لباس كفن و احرام با هم بسيار نزديكند؛ چون در هيچ كدام دوختى به كار نرفته است».(1) مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله نيز گويد:

«در هنگام خريد جامه احرام، بايد به ياد كفن و پيچيدن خود در آن بيفتد؛ چه او به زودى در هنگام نزديك شدن به خانه خدا، جامه احرام را به تن خواهد كرد و بسا سفرش تمام نشود و بدان نرسد؛ ليكن ترديدى نيست كه او در حالى كه در كفن پيچيده شده است، خداوند را ملاقات خواهد كرد و هم چنان كه خانه را جز با لباس و هيئتى كه مخالف عادت اوست، نمى بيند، پس از مرگ نيز خداوند را در جامه اى كه متفاوت با لباس اهل دنياست، ديدار خواهد كرد و اين دو جامه شبيه يكديگرند؛ چه هيچ كدام آنها دوخته نيست».(2)

مقبلان را چو وحى باشد راى همه انديشه استوار كنند

پس برهنه شوند چون شمشيرتا كه با نفس كارزار كنند

جان روحانيان قدسى راوقت لبّيك شرمسار كنند

(عبدالرزاق اصفهانى)


1- - الاخلاق، ص 121 و 122
2- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 200

ص: 89

حال كه به ميقات عاشقان رسيده اى، با نهايت توجّه و دلدادگى، لباس هاى دنيوى را از تن در مى آورى و لباس عشق و صفا را مى پوشى.

متوجّه شو كه ديگر «من گذشته» نيستى؛ بلكه تو ميهمان مخصوص حضرت ربّ الارباب هستى. بنگر كه چه خواهى كرد و چگونه خواهى بود. خودت را درياب و به ارزش خود پى ببر. اينكه لباس دوخته را از تن بيرون مى آورى؛ يعنى آن لباس گناه و عصيان را كه تاكنون، تار و پود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد، بيرون آوريد و گرنه چه فرقى است بين لباس دوخته و نادوخته.(1) امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«واحْرِم عنْ كُلِّ شَي ءٍ يمنعكَ عن ذِكْرِ اللَّهِ عزّوجلّ ويحجبكَ عن طاعته؛

پس از پوشيدن لباس احرام، نيّت احرام كن و آنچه را كه تو را از ذكر پروردگار متعال باز مى دارد و از اطاعت امر خدا مانع مى شود، بر خود حرام كن.»

عالم ربّانى، علّامه مولى مهدى نراقى رحمه الله گويد:

«و چون به ميقات رسد و جامه احرام پوشد، بايد به ياد پوشيدن كفن افتد و متذكّر زمانى شود كه او را به آن خواهند پيچيد و ناگزير با آن جامه، خدا را ملاقات خواهد كرد. پس هم چنان كه خانه خدا را ديدار نمى كند، مگر به هيئتى كه برخلاف عادت اوست. هم چنين خدا را بعد از مرگ ملاقات نمى كند، مگر در پوششى كه مخالف پوشش دنياست و اين جامه شبيه است به آن جامه؛ زيرا همانند كفن، دوخته نيست».(2)


1- - عرفان حج، ص 47
2- - جامع السعادات، ج 3، ص 390

ص: 90

بايد نخست از جامه عصيان برآيى با جامه طاعت به كوى دلبر آيى

بشكست اگر پايت در اين ره با سر آيى تا گام بتوانى زدن در كوى جانان

***

احرام بستى در رهش از جان گذشتى؟وز دنيى دون، در ره ايمان گذشتى؟

از هر چه جز ياد رخ جانان گذشتى؟كانجا شوى در باغ حسن دوست مهمان؟

خواجه عبداللَّه انصارى گويد: «از خود بيرون آى، چون مار از پوست»(1)؛ يعنى قالب عوض كن و شكل ديگرى را پذيرا باش؛ شكل انسانيت، معنويت، عبديت و ... بدان همان طور كه به كعبه و زيارت آن دسترسى پيدا نمى كنى مگر در صورتى كه دستورات مخالف با طبيعت را انجام دهى و در لباس غيرعادى در آيى، فرداى قيامت نيز خدا را ملاقات نمى كنى، مگر در صورتى كه ملبّس به لباس اهل دنيا نباشى.

ابوسعيد حسن بن حسين شيعى گويد:

«مرد كه به كعبه رود، اوّل احرام بايد گرفت. احرام چيست؟ آنكه اوّل غسل بيارد، عمّامه خواجگى از سر بنهد، لباس رعنايى و تكبّر از سر بكشد، ازارى و ردايى در خود پيچد و روى به مقصد آرد، لبّيك مى زند، اين قصد حج است. قصد احرام باطن است از جمله اغيار. در اين احرام،


1- - فرزانگان، ص 50، مجموعه رسائل.

ص: 91

ازارى از نياز و زارى بايد بست؛ ردايى از وفا و بردبارى بايد افكند و در عالم صدق، لبّيك عشق بايد زد. روى در باديه فردانيت بايد نهاد و از سر شوق اين نعره بايد زد كه:

نام تو شمع است و دل پروانه اى نام تو گنج است و دل ويرانه اى

تا شراب ناب تو نوشم زشوق بايدم از جان و دل پيمانه اى

آشناى نام تو دانى كه كيست زين جهان و زان جهان بيگانه اى

هوشيار، اى هوشيار آن كس بودكو بود نزديك تو ديوانه اى».(1)

عارف نامدار ملكى تبريزى نيز لباس احرام را به لباس تقوا، تشبيه كرده و فرموده است:

«در بيرون كردن لباس خويش، بيرون شدن از آنچه مخالف اراده خداست، قصد كند. و پوشيدن لباس احرام، پوشيدن لباس تقواست و

لباسُ التقوى ذلك خيرٌ

و كفن خود را كه شبيه آن است، به ياد آورد و بداند كه به آن پيچيده خواهد شد».(2)

نام تو شمع است و دل پروانه اى نام تو گنج است و دل ويرانه اى

تا از بيابان هوا احرام گيرپس طريق كعبه اسلام گير

آتشى در خرمن پندار زن آن گهى لبّيك عاشق وار زن

زين به پشت مركب توفيق كن پس طواف كعبه تحقيق كن

چون پديد آيد حريم بارگاه نفس خود قربان كن اندر پيش شاه

(بيهقى)


1- - مصابيح القلوب، ص 162؛ الرسالة العلية، ص 93
2- - المراقبات اعمال السنة، ج 2، ص 221

ص: 92

صاحب تذكرة المتقين تشبيه جالبى دارد از براى بيرون آوردن لباس دنيوى و پوشيدن لباس احرام. او گويد:

«بارى چون به ميقات رسد، لباس خود را درآورد در ظاهر و ثوب احرام بپوشد و در باطن قصدش اين باشد كه از خودش خلع كرده لباس معصيت و كفر و ريا و نفاق را و پوشيد ثوب طاعت و بندگى را و هم چنين ملتفت باشد كه هم چنان كه در دنيا خداى خودش را به غير ثوب زىّ خود و عادت خود، غبارآلود و سربرهنه و پابرهنه ملاقات مى كند، هم چنين بعد از مردن خواهد ملاقات كرد عمّال خداى خود را به كمال ذلّ و انكسار و عريان. در حال تنظيف، بايد قصدش تنظيف روح باشد از شرك معاصى و به قصد احرام هم، عقد توبه صحيح ببندد؛ يعنى، حرام كند بر خود به عزم و اراده صادقه كلّ چيزهايى را كه خداوند عالم، حرام نموده بر او كه ديگر بعد از مراجعت از مكّه معظمه پيرامون معاصى نگردد».(1) شيخ ابوالقاسم قشيرى گويد:

«موسى، اندر بنى اسرائيل قصه مى گفت، يكى برخاست و پيراهن بدريد. خداى تعالى وحى فرستاد به موسى كه گو: دل بده براى من، نه جامه!»(2) و حال اى زائر حرم الهى، تعويض و درآوردن لباس كافى نيست؛ بلكه بايد دلت را نيز عوض كنى و با قلبى صاف و روحى بدون آلايش، به ملاقات آن عزيز بشتابى. امام سجاد عليه السلام نيز به شبلى فرموده اند: «آن گاه كه به ميقات فرود آمدى و جامه هايت را درآورده، غسل احرام كردى و خواستى لباس احرام بپوشى، آيا چنين نيّت كردى كه لباس گناه را از


1- - تذكرة المتقين، ص 88 و 89
2- - فرزانگان، ص 43 رساله قشيريه.

ص: 93

خويشتن دور گردانى و جامه اطاعت خداوند را در بر بكنى؟ و آن هنگام كه جامه هاى دوخته را از تن بيرون مى آوردى، آيا قصد كردى كه از ريا و نفاق و امور شبهه ناك نيز به درآيى؟ كه اگر چنين نكنى، به راستى آداب ميقات را به جاى نياورده اى!»

نداى لبّيك

دوست بگو دوست بگو دوست دوست تا نگرى هر چه بود اوست اوست

حضرت امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«ولَبِّ بِمَعْنى إجابةٍ صادقةٍ صافيةٍ خالصةٍ زاكيةٍ للَّهِ تَعالى في دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بالعُروة الوُثْقى؛(1)

آن گاه به عنوان يك اجابت صادقانه، خالص، بى پيرايه و صاف از دعوت خدا، لبّيك گويان به دستگيره محكم الهى چنگ بزن».

امام سجاد عليه السلام نيز فرموده اند:

«هنگامى كه لبّيك [مى گويى]، نيّت و انديشه ات اين [باشد] كه زبانت را تنها به طاعات خداوند بگشايى و از همه گناهان فرو بندى».(2) بايد توجّه كرد كه در حال احرام كه لبّيك گفته مى شود، بزرگ ترين نعمت و مهم ترين حالت روحانى براى انسان رو آورده است؛ زيرا اين موقعيتى است كه انسان به ميهمانى پروردگار متعال دعوت شده و مطالبق دستور و شرايط و مقدّمات براى اين دعوت پذيرفته شده و قدم به اولين


1- - مصباح الشريعة، ص 90؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207
2- - مستدرك الوسائل، ج 10، باب 17، ص 166

ص: 94

مرحله برنامه ميهمانى گذاشته است و در مقابل توجّه ميزبانى كه آفريننده و مالك و سلطان جهان است لبّيك مى گويد. در طول مدّت زندگى كمتر، نظير آن حالت را مى شود به دست آورد. و چون اين توفيق و سعادت براى يك فرد پيدا شده است، مى بايد از اين توفيق قدردانى و تجليل كند و با تمام توجّه و احترام، اين برنامه را به بهترين نحوى انجام دهد.

سيّد عبداللَّه شبّر گويد:

«بدان كه لبّيك در ميقات، اجابت نداى خداست، «پس بين خوف و رجا معلّق باش»، از طرفى اميد قبول و از طرفى ترس ردّ داشته باش. ترس از آنكه در جوابت گويند: «نه لبّيك و نه سعديك». لبّيك گفتن شروع كار در حج و لحظه حساس است».(1) صاحب كتاب اخلاقى حقايق نيز گويد:

«احرام و لبّيك گفتن در ميقات، گاه حاكى از آن است كه نداى ذات اقدس ربوبى را بدين وسيله اجابت كرده و بايد آرزومند باشد كه عملش پذيرفته گردد و بترسد مبادا «لبّيك» او

«لا لبّيك و لا سعديك»

جواب داده شود. خلاصه با خوف و رجا حركت كند و به نيرو و توانايى خود اتّكا نداشته باشد؛ بلكه به فضل و كرم خدا توكّل نمايد؛ براى اينكه هنگام لبّيك گفتن، نخستين محل خطر را مى پيمايد و آغاز گرفتارى از همان جاست».(2) ايشان در جاى ديگر گفته اند:

«احمد بن ابوالحوارى گفته است: هنگامى كه ابوسليمان دارانى


1- - الاخلاق، ص 122
2- - حقايق در سير و سلوك، ص 532

ص: 95

مى خواست احرام ببندد و من همراه او بودم، وى تلبيه نگفت تا يك ميل راه پيموديم.(1) آن گاه تلبيه گفت و بيهوش شد. چون به هوش آمد، گفت:

اى احمد! خداوند به موسى وحى فرمود: به ستمگران بنى اسرائيل بگو كمتر ياد من كنند؛ زيرا هر كدام از آنها مرا ياد كند، من وى را با لعنت ياد مى كنم. واى بر تو اى احمد! به من چنين رسيده است كه هر كس با مال حرام حج كند، آن گاه كه تلبيه گويد، خداوند به او پاسخ مى دهد:

«لالبّيك و لاسعديك حتّى تَردّ ما فى يديك»

و ما ايمن نيستيم از اينكه همين سخن به ما گفته شود».(2) «هنگامى كه صداى حاجيان به تلبيه در ميقات بلند مى شود و نداى حقّ تعالى را كه فرموده است:

واذّن في النّاس بالحَجِّ يَأتُوك رِجالًا

پاسخ مى دهند، بايد تلبيه كننده، فرياد خلق را به هنگام نفخه صور و حشر اموات از قبور و ازدحام آنها را در عرصات قيامت به ياد آورد، در حالى كه به نداى حقّ پاسخ مى گويند و به دو دسته مقرّب و مبغوض، يا مقبول و مردود تقسيم مى شوند و همه آنها در آغاز، ميان خوف و رجا مردّد بوده اند؛ همان گونه كه حج گزار در ميقات مردّد است كه آيا براى او ميسّر خواهد شد كه حج را تمام كند يا نه؟ و آيا آن قبول مى شود يانه؟»(3) صاحب المراقبات نيز گفته است:

«امّا نفس احرام و تلبيه، به منزله جواب دادن به خداست و پاسخ گفتن به موقعى است كه حقّ تعالى او را به زبان خليلش دعوت فرمود و


1- - لازم به توضيح است كه در مسأله مناسك حج، مسأله 266، آمده است كه: «جايز نيست، لبّيك واجب را از ميقات تأخير بيندازد». پس در ميقات، بايد لبّيك گفته شود.
2- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201
3- - همان.

ص: 96

بايستى بر حال بيم و اميد در «ردّ و قبول» باشد و بايد ياد آورد آنچه را كه از سيدالساجدين عليه السلام روايت شده است ...».(1) تلبيه، نوعى مناجات و گفت وگو با خداست. در اين حال، انسان خود را از قيد و بندهاى مادى خلاص مى كند و هم آوا با ديگران، نداى بندگى و اطاعت و سرود اتصال و بازگشت را سر مى دهد و خود را در پناه عنايت و لطف حضرت حق، قرار مى دهد.

هر كس به راز و رمز و معناى

«لبّيك اللهُمَّ لبّيك»

پى ببرد، حلاوتى مى يابد كه بيش از تصوّر و انديشه است. مولانا جلال الدين بلخى در اين زمينه مى گويد:

«هر كه حلاوت اين نام يافت، از ذروه عرش تا پشت فرش، پشت همّت او پر پشّه اى نسنجد و هر كه را به جمال اين نام صيد كردند، هيچ صوت وصيت و رنگ و بو او را نتواند صيد كردن و هر كلبه اى كه آفتاب سعادت اين نام بر وى تافت، شرفات و كنگره قصر ملوك عالم را خدمت آن، كلبه او فرستند تا او را پرستند. هر كه حلقه بندگى اين نام در گوش كرد، دنيا و عقبى را فراموش كرد، هر كه از مشرب عذب اين نام سيراب شد، عمرانات عالم در بصر و بصيرت او خراب شد».(2)

ذكر حق پاك است، چون پاكى رسيدرخت بر بندد برون آيد پليد

مى گريزد ضدّها از ضدّهاشب گريزد چون برافروزد ضيا


1- - المراقبات، ج 2، ص 222
2- - مجالس سبعه، ص 32

ص: 97

چون درآيد نام پاك اندر دهان نه پليدى ماند و نى اندهان

(مولوى)

حج گزار، نبايد به گفتن چند ذكر خشك و خالى اكتفا كرده و به معنا و باطن آنها توجّه نداشته باشد. هم چنين حال او نبايد در اين زمان، با اوقات ديگر يكسان باشد. بلكه او همواره بايد متوجّه آفريدگار خود باشد و خود را در محضر او مشاهده كند و هنگامى كه تلبيه مى گويد، به خود بباوراند كه در حال گفت و گو و مناجات با خداست و دارد به دعوت ميهمانى او پاسخ مى دهد. بنابراين اگر خشوع و خضوع و حضور قلب را رعايت نكند و از موقعيت خود، غافل بماند، ممكن است حضرت سبحان، از او روى برگردانده و به نداى او، جواب ندهد و يا پاسخ رد بدهد.

پس بنا به گفته مرحوم بهارى همدانى رحمه الله: «در حين لبّيك گفتن، بايد ملتفت باشد كه اين اجابت ندايى است كه به اين متوجّه شده. اوّلًا قاصد باشد كه قبول كردم كلّ طاعتى [را] كه از براى خداوند متعال است و ثانياً مردّد باشد كه اين عمل، از اين قبول خواهد شد يا نه».(1) صاحب كتاب عظيم الشأن جامع السعادات گويد:

«و چون احرام بست و تلبيه

«لبّيك اللهمّ لبّيك»

گفت، بايد بداند كه احرام و تلبيه، اجابت نداى خداوند است و بايد به قبول شدن آن اميدوار و از ردّ شدن آن ترسناك باشد، كه مبادا جواب آيد:

«لالبّيك ولاسعديك».

پس بايد ميان خوف و رجا سرگشته و متردّد باشد و از قدرت و قوّت خود


1- - تذكرة المتقين، ص 89

ص: 98

نوميد و بيزار، و به فضل و كرم الهى واثق و اميدوار؛ زيرا وقت تلبيه آغاز عمل حج است و آن محلّ خطر است».

روايت است كه: «حضرت على بن الحسين عليهما السلام چون احرام بست و بر مركب سوار شد، رخسارش زرد گشت و لرزه بر وى افتاد و نتوانست، تلبيه گويد. پرسيدند: چرا لبّيك نمى گويى؟ فرمود: مى ترسم كه پروردگارم گويد:

«لالبّيك ولاسعديك»!

پس چون تلبيه گفت، بيهوش شد و از مركب درافتاد و پيوسته اين حال وى را فرا مى گرفت تا از حج فارغ گرديد».

وچون درميقات آوازمردمان ازروى بيم و اميد به تلبيه بلند شود، بايد به ياد آرد كه اين اجابت نداى خداى تعالى است كه فرموده است:

واذِّنْ في النّاس بالحجّ يأتُوك ...(1)

؛ و مردم را نداى حج در ده تا سوى تو آيند.

و از اين ندا بايد نداى خلق را به هنگام دميدن صور و برآمدن ايشان را از گور و جمع شدن آنان را در عرصات قيامت- كه اجابت نداى پروردگار است- ياد كند كه بعضى مقبول و مقرّب و بعضى مردود و مطرودند. و در آغاز كار، همانند حاجيان در ميقات، ميان بيم و اميدند كه نمى دانند اتمام حج و قبول آن براى ايشان ميسّر است [يا نه]».(2)

تو مجرّد گشته از جمله علايق مردواراندر آن موقف كه هركس مى شد از جامه جدا

صوفيان گفتند ترك دوخته و اندوخته گشته از جامه برهنه، همچو تيغ اندر وغا

(عبدالرزاق اصفهانى)


1- - حج 22 آيه 27
2- - جامع السعادات، ج 3، ص 390

ص: 99

پايان اين فصل را گفته هاى نايب الصدر شيرازى در كتاب تحفة الحرمين قرار مى دهيم كه نوشه است:

«هنگام گفتن لبّيك، متذكّر باشد كه آيا در زمره:

«الّذين نُودوا فَاجابوا وشُوقوا فاشْتاقُوا واستنهضوا فنهضوا وقطعوا العلايق وفارقوا الخلايق وأقبلوا على بيت اللَّه الذي رفع قدره؛ تسلياً بلقاء البيت عن لقاء ربّ البيت الى ان يرزقوا منتهى مناهم و سعدوا بالنظر الى مولاهم»

[/ آنانى قرار دارى كه فراخوانده شدند و آنان اجابت كردند و به سوى او تشويق شدند و با اشتياق پاسخ دادند و به حركت فراخوانده شدند و آنان به پا خاستند و از وابستگى ها رهيده و از همه بريدند. آنان به جاى ديدار صاحب خانه، خود را به ديدار خانه تسلّى بخشيدند و سرانجام به آرزوى ديرينشان نائل آمده، به ديدار دوست، كامياب گرديدند]، يا آنكه در حزب كسانى است كه در جواب تلبيه بگويند:

«لا لبّيك ولا سعديك»

در خوف و رجا باشد جز به فضل و كرم حق متكل نشود. اوّل خطرات است. پير هروى مى فرمايد: «الهى! همه از انجام مى ترسند، عبداللَّه از آغاز».

لبّيك عشق زن تو در اين راه خوفناك و احرام درد گير در اين كعبه رجا

(عطّار)

حال كه با اسرار اين «كلمه الهى» آشنا شدى، بكوش كه آن را با تمام وجود بر زبان جارى كنى و نهايت توجّه و حضور قلب را داشته باشى.

مرحوم فيض كاشانى در كتاب خلاصة الأذكار گويد: «ذكر را چهار مرتبه است:

نخست آنكه ذكر تنها بر زبان جريان يابد.

ص: 100

دومّ آنكه علاوه بر زبان، قلب نيز ذاكر و متذكّر باشد. بديهى است كه براى حضور قلب، مراقبت و مداومت لازم است؛ چه اگر قلب را به حال خود رها كنند، در وادى انكار سرگردان خواهد شد.

سوّم آنكه ذكر خدا چنان در قلب متمكن شود و بر آن مستولى گردد، كه بازگيرى توجّه قلب از آن، دشوار است ....

چهارم آنكه بنده خدا، يكسره در مذكور (خداى جلّ شأنه و ذكره) مستغرق شود كه ديگر نه به ذكر و نه به قلب خود توجّه دارد».(1) و ابوسعيد خرّاز نيز گفته است: «ذكر سه وجه است:

ذكرى است به زبان و دل از آن غافل، اين ذكر عادت بود.

و ذكرى است به زبان و دل حاضر، اين ذكر طلب ثواب بود.

و ذكرى است كه دل را بگرداند و زبان را گنگ كند؛ قدر اين ذكر كس نداند جز خداى تعالى».(2) پس تو هم ذكرى از دل و جان بگو و به آن معرفت داشته باش و با آن به خداى خود نزديك شو و رضايت او را جلب نما.

چون سوى صحراى حجاز عشق رفتى اوّل به ميقات وفا لبّيك گفتى؟

چون بلبل افغان كردى و چون گل شكفتى از شوق روى گلرخى در طرف بستان؟

***

احرام چون بستى به كوى عشق ايزدلبّيك گفتى دعوت آن يار سرمد؟


1- - نشان از بى نشان ها، ص 417
2- - مقامات اربعين، ص 52

ص: 101

گشتى چو محو جلوه آن حىّ بى حدّديدى درون كعبه دل نور سبحان؟

***

لبّيگ گويان آمدى در كوى يارى؟كردى در آن درگاه عزّت آه و زارى؟

گشتى زاشك شوق چون ابر بهارى؟تا خار زار دل شود باغ و گلستان

(الهى قمشه اى)

ص: 102

ص: 103

در مسجدالحرام

اشاره

ص: 104

ص: 105

مشاهده خانه خدا

خرّم آن دل كه بود در حرم دلدارش خنك آن ديده كه دارد شرف ديدارش

سر تسليم بنه در قدمش بى چه و چون به سَرَم كار همين است و مكن انكارش

از كران تا به كران طلعت جانانه اوست از عيان تا به نهان مصطبه آثارش

به تمنّاى وصالش همه اندر تك و پوى نجم سرگشته او، مهر و مه دوّارش

(حسن زاده آملى)

حال كه به مكّه شهر دلدادگان و واصلان، مهبط ملائكه و فرشتگان و سرزمين اوليا و پيامبران، رسيده اى و مى خواهى به آنجا داخل شوى، چگونه بايد باشى؟ به چه شكل و هيئتى وارد اين شهر مقدّس شوى؟ چه چيز بايد بگويى و چه كار بايد بكنى؟ در اين زمينه استاد اخلاق سيد

ص: 106

عبداللَّه شبّر گويد:

«به هنگام ورود به مكّه، بدان كه به حرم امن خدا رسيده اى. پس اميد داشته باش كه از آتش جهنّم در امان باشى و بترس كه صلاحيّت قرب خدا در تو نباشد و در همين هنگام كه به حرم وارد مى شوى، خيانت پيشه و مستحق عذاب باشى؛ ولى حال «رجا» هميشه بايد بر خوف غلبه كند، كه كرم الهى شامل و صاحب خانه كريم است و مراعات حق مهما امكن واجب، و شايسته نيست كه حرمت پناهندگان حرم ضايع شود».(1) مولى محسن فيض كاشانى هم گويد:

« [حج گزار] در هنگام دخول به شهر مكّه، به ياد آورد كه به حرم امن الهى رسيده است و اميدوار باشد كه باورود به آن از عقاب خداوند در امان مى ماند و بترسد از اينكه شايستگى قرب خداوند را نداشته باشد و در نتيجه با دخول به حرم، نوميد و مستحق خشم الهى شود. امّا بايد در همه اوقات، اميد او بر ترسش غلبه داشته باشد؛ چه كرم خداوند عام و شرافت خانه او، عظيم و حقّ زيارت كننده، محفوظ است و خداوند پناهنده و التجا كننده را ضايع نمى گذارد».(2)

زمين باصفايى داره مكّه هواى آشنايى داره مكّه

ملائك آمدند و پرگشودندعجب حال و هوايى داره مكّه

مشاهده خانه كعبه

چون عروس حرم كند جلوه جان شيرين بر او نثار كنند

(اصفهانى)


1- - الاخلاق، ص 123
2- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201 و 202

ص: 107

حال كه وارد مكّه شده اى و رو به سوى خانه خدا دارى، خداى را شكر كن كه به شرف ميهمانى او نائل آمده اى و مفتخر به زيارت خانه او گشته اى. پس رو به حرم كن و با مشاهده آن، سخنان عالم ربّانى علّامه مولى مهدى نراقى را به ياد آور كه فرموده است:

«و چون چشم حج گزار به خانه افتد، بايد عظمت خانه را در دل آرد و چنان تصوّر كند كه گويا خداوند خانه را مى بيند و اميدوار شود كه لقاى خود را روزى او كند؛ چنان كه ديدار خانه خود را روزى كرد و خدا را شكر گزارد كه او را به خانه خود رسانيد و در زمره ميهمانان خود درآورد.

و به ياد آرد كه در قيامت، همه خلايق اميد و آرزوى دخول به بهشت را دارند. سپس منقسم شود: بعضى اذن دخول يابند و بعضى را بازگردانند؛ همانند انقسام حاجيان كه بعضى را قبول كنند و بعضى را ردّ نمايند».(1) مرحوم سيد عبداللَّه شبّر نيز گويد:

«چون چشمت به خانه مبارك كعبه افتاد، عظمت خانه را به ياد آر و از آن گذشته، به صاحب خانه برس؛ چنان كه گويى اكنون در مقابلش ايستاده اى و اميد دارى هم چنان كه زيارت خانه اش را در دنيا روزى ات نموده، زيارت خود را در آخرت نصيب تو كند و ياد آر آن زمانى را كه همه مردم در قيامت، به اميد بهشت به سوى آن حركت مى كنند، آن گاه گروهى را راه داده و گروه ديگر را مى رانند».(2)

غرض از مسجد و ميخانه ام وصال شماست جز اين خيال ندارم خدا گواه من است

(حافظ)


1- - جامع السعادات، ج 3، ص 391
2- - الاخلاق، ص 123

ص: 108

و چه زيبا گفته است نايب الصدر شيرازى در كتاب تحفة الحرمين كه:

«و چون به حرم رسى- كه حدّش از جوانب اربع تا بيت، چهار فرسخ است- چهار تكبير زن يكسره بر هر چه كه هست. قرق گاه ملك الملوك است، بايد انديشيد:

«هل هو من جملة من دخلها كان آمناً من عقابه ويوصل بحضرته او ليس اهلًا للقرب؟»

[/ آيا او از جمله آن كسانى است كه داخل خانه خدا مى شوند در حالى كه مأمون از عقاب اويند و آيا به حضرتش خواهند رسيد، يا شايستگى تقرّب را ندارند.] و به باب بنى شيبه مى رسى، جمال كعبه نزديك است، ملتفت باش كه عهدى بستى با حضرتش روز الست و عهدنامه را وزير دربار، در خزانه حجرالاسود سپرده. كدام عهد ببستى كه عاقبت نشكستى؟ از چاه طبيعت بيروى آى و به آب زمزم اسماعيل وار، خود را بشوى. غوطه ور اشك بزن.»

كامل طريقت گويد:

پاك شو اوّل و پس ديده بر آن پاك اندازشست و شويى كن وانگه به خرابات خرام

حال كه به اين حرم وارد شده اى، مدت هاى مديدى را در آنجا مأوا گزين و به راز و نياز و عبادت بپرداز. فقط به اعمال و آداب ظاهرى اكتفا نكن و از آن مكان شريف، زود خارج نشو. ديگر كى به اين شرف عظمى نائل خواهى آمد. ديگر كى قسمت خواهد شد كه در جوار حق حضور يافته و به مناجات بپردازى؟

عارف زنده دل، شيخ محمد بهارى همدانى گويد:

«چون داخل حرم شود، بايد حالش، حال رجا و امن باشد از سخط و

ص: 109

غضب الهى؛ مثل حال مقصّرى كه به بَستخانه(1) رسيده باشد به مفاد آيه شريفه

وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا(2)

جاى زيادى رجا و اميدوارى همين جاست؛ چه اينكه شرف بيت، عظيم و صاحب آن، به راجى خود كريم، جا دارد توسعه رحمت؛ زيرا كه تو در آنجا ميهمان خاص، اكرم الاكرمين هستى. پى بهانه مى گشت كه تو را يك مرتبه در عمرت به خانه خود دعوت كرده باشد، اگر چه هميشه ميهمان او بوده اى، حالا ميسّر شده.

حاشا و كلّا از كرم او كه هر چه خواهش داشته باشى و از او هم برآيد مضايقه داشته باشد،

ماهكَذَا الظَّنُّ بِهِ جَلَّتْ عَظَمتُهُ

[/ چنين گمانى به او نمى رود كه او بزرگى اش با جلالت است.] اين چنين گمانى را به بعضى از اسخياى عرب نبايد برد

فَضْلًا عَنِ الجَوادِ المُطْلِق

[/ چه رسد به بخشايشگر مطلق]، ديگر حالا تو نتوانى بياورى، يا بياورى، نتوانى نگهدارى، يا از اصل ندانى چه بايد بخواهى، يا كارى كنى به دست خود كه مقتضى بذل به تو نباشد. تقصير كسى نيست، گدايى با كاهلى نمى سازد.

بلى عيب در اين جاست كه غالب مردم كه مشرّف به مكّه شدند، اعظم همّتشان اين است كه زود صورت اين اعمال را از سر وا كنند

عَلى سَبيلِ الاستعجالِ

[/ با عجله و شتاب]. آن وقت آسوده در فكر خريد خود باشند. امّا حواس به قدر ذرّه اى پيش معناى اين اعمال باشد، نه، با اينكه همه حواس ميهمان، بايد پيش ميزبان باشد و چشمش به دست او و


1- - بستخانه: محلّى كه در آنجا، به بست مى نشينند.
2- - آل عمران 3، آيه 97

ص: 110

حركات و سكناتش به ميل او، حتى روزه مندوب بى اذن او مذموم است، چه جاى اينكه در خانه او هتك عِرض او را بكنى و هتك عرض سلطان السلاطين اشتغال به مناهى اوست. كدام حاجى از حجاج متعارفه است كه وارد حرم الهى شود و اقلًا صد معصيت از او سر نزند؛ از دروغ و غيبت و اذيّت به غير و سخن چينى و تعطيل حق غير و فحش به عكّام(1) و حمله دار و غيره كه ورقه گنجايش تفصيل آنها را ندارد؟ واللَّه العالم».(2)

زنگ دل را زداى تا يارى بدهد در حريم خود بارت

به خداى عليم بى همتاحاجبى نيست غير زنگارت

خواهش گونه گون نفسانى كرد در دام خود گرفتارت

سر تسليم بايدت بودن گر به زارت كشند بر دارت

(حسن زاده آملى)

صاحب المراقبات گويد:

«بايستى حج گزار را نشانه عبوديت و خشوع و ذلّت باشد؛ چنان كه در اخبار وارد شده است كه: «يكى از دو كفش خود را به دست بگيرد».

بارى هر قدر بتواند، در اظهار خشوع و تذلّل جديّت كند و حال او، مانند حال كسى باشد از گناه كاران در روز قيامت، در موقعى كه سلطنت الهى ظاهر مى گردد و قرآن كريم به آن اشاره فرموده است:

ينظرون مِنْ طرفٍ خفىٍ

ولكن مختلط به مستى و محبّت و هيجان شوق باشد و بايستى نظرش به زمين حرم خدا و كوچه هاى مكّه و خانه هاى آن بويژه خانه كعبه، نظر هيبت و محبت داشته باشد. و بايستى جهت محبّت را تقويت كند و ذكر

«سبحان اللَّه والحمدللَّه ولا اله الّا اللَّه واللَّه اكبر»

را بسيار بگويد و اگر


1- - آنكه بر شتر بار مى بندد.
2- - تذكرة المتقين، ص 89 و 90

ص: 111

توفيق او را همراهى كرد، كه در موقع تسبيح، سبحات انوار جلال و در موقع تحميد، انوار جمال، براى او تجلّى كند و موقع تهليل، صفت توحيد براى او مسلّم گردد و در موقع تكبير، كوه انانيت او مندك شود، حقّاً كه رستگار گشته است».(1) در عين حال، حج گزار بايد از جناب كبريايى او، شاكر باشد كه وى را به اين شرافت عظمى، مشرّف ساخته و در رديف زائران خود قرار داده است.

عارف جامى در سبحة الابرار گويد:

والى مصر ولايت ذوالنون آن به اسرار حقيقت مشحون

گفت در كعبه مجاور بودم در حرم حاضر و ناظر بودم

ناگه آشفته جوانى ديدم نه جوان، سوخته جانى ديدم

لاغر و زردشده همچون هلال كردم از وى زسر مهر سؤال

كه مگر عاشقى اى شيفته مرد!؟كه بدين گونه شدى لاغر و زرد

گفت: آرى به سرم شور كسيست كش چو من عاشق رنجور بسيست(2)


1- - المراقبات اعمال السنة، ج 2، ص 222 و 223
2- - هزار و يك كلمه، ج 2، ص 414

ص: 112

هر چه در اين باب بگوييم، كم گفته ايم و هر چه بنويسيم كم نوشته ايم. مگر مى شود وصف وصال و پايان هجران را به كاغذ كشيد؟

مگر مى توان شرح عشق عاشقان الهى را به كتابت درآورد؟ مگر مى شود پرده از راز و رمز اشتياق و دلدادگى برداشت؟ ... ولى به هر حال بايد گفت و نوشت تا ارزش و اهميت آن مكان مقدّس و والا، براى حجّاج الهى بهتر و روشن تر درك شود، تا در نتيجه اعمال و مناسك واجب و مستحبى را نيكوتر و عارفانه تر به جاى آورند و بهره هاى معنوى فراوانى نصيب خود كنند.

محيى لارى در كتاب فتوح الحرمين، پس از ذكر يك دوره آداب و مناسك حج، خانه كعبه را به شمعى تشبيه كرده، كه بايد مانند پروانه، بر گرد آن چرخيد و سرانجام سوخت. آن گاه مى گويد: «پرده خانه خدا را بگير و چشم و دل و سينه خود را بر آن پرده بكش و با ديده گريان و دل دردناك و سينه سوزان و جگر چاك چاك، به پرده كعبه آويزان شو و از اينكه موفق شدى به ديدار حبيب نائل شوى و شب هجران، به صبح وصال مبدّل شود، گريه كن.

اينها را از عنايات خدا بدان كه نصيب تو نموده است. اين لطف دوست و طلب اوست كه تو را به سوى خانه خود راهنمايى كرد. اگر لطف ازلى او نبود، چه كسى تو را به اين خانه راه مى داد؟

آتش پروانه زدل برفروزخويش بر آن شمع زن و خوش بسوز

عادت پروانه ندانى مگرچرخ زند اوّل و سوزد دگر

ص: 113

دست به تعظيم بر آن پرده زن تكيه نما بر كرم ذوالمنن

چشم و دل و سينه بر آن پرده ساى نور دل و ديده بر آن بر فزاى

ديده گريان و دل دردناك سينه سوزان و جگر چاك چاك

دست درآويز در استار اواشك فرو ريز به ديدار او

در برش آور زره اشتياق صبحةالوصل به روح الفراق(1)

رعايت آداب ظاهرى

در اين قسمت، مقدارى نيز از آداب ظاهرى حج گفته مى شود، تا شرط ظاهر نيز رعايت گردد. سپس در صفحات بعدى اشاراتى به بعضى از مطالب عرفانى و اسرار ربّانى حج خواهد شد كه همگى براى بيدار كردن و تنبّه زائران حرم الهى، سودمند است. نايب الصدر شيرازى مى نويسد:

«و ديگر اسباب تفاخر و تكاثر و زينت متكبرين بر خود قرار ندهد و بهتر و پاكيزه تر، لباس خود را بپوشد، مخصوص در مشاهد مشرّفه. نه آنكه لباس كثيف كه بوهاى بد مى دهد و موجب بى احترامى خود و حرم است؛ چنان كه مرسوم بعضى از حجاج روستايى و دهقانان است كه آغايان حرم


1- - حج در آئينه شعر فارسى، ص 73 و 74

ص: 114

به آنها اذيت مى نمايند؛ چرا كه در خانه كدخدا هم باشد، به اين قسم راهش نمى دهند كه اينجا خانه خداست، به ابراهيم و اسماعيل چنان كه فرمود:

طهّرا بيتي لِلطآئفين

به نبى خاتم فرمود: محض سرمشق تو

وثيابكَ فطهّر

و نعلين هستى بگذار و تا چه رسد كه كفش خود را براى يك پول به كفش دار ندادن و در حرم خدا و رسول برند

فاخْلَعْ نَعْلَيكْ انَّكَ بِالواد المقدّس طُوى

و به همان قسم كه به دربار همايونى مشرّف شد، عجز و انكسار و خضوع و خشوع را زياد نمايد؛ نه آنكه كلاه را كج بر سر نهند و بر سر خدا و رسول منّت گذارند و نگاه ننمايند جز بر عونت و جواب سلام نگويند مگر به خشونت.

از مردم بخواهند و متوقّع باشند، عبوديت و بندگى نمايند جناب آقا را؛ زيرا كه دو اسبه سوار مى شوند و فخريّه بر بندگان خدا مى نمايند كه ما صاحب خانه والاييم و زراعت و باغ داريم ... لسان الغيب فرموده:

قدم بنه به خرابات جز به شرط ادب كه ساكنان درش محرمان پادشهند

مبين حقير گدايان عشق را كين شهان بى كمر و خسروان بى كلهند

رسول خدا صلى الله عليه و آله حج فرمود و بر راحله سوار بود و در زير پاى مباركش بارى گذاشته كه بسيار بى قيمت و مختصر بود و فرمود:

«خُذُوا عَنّى مَناسِكَكُم».(1)

كعبه دل

اى قوم به حج رفته كجاييد، كجاييد؟معشوق همين جاست، بياييد، بياييد


1- - تحفةالحرمين و سعادة الدّارين، ص 50

ص: 115

معشوق تو همسايه و ديوار به ديواردر باديه سرگشته شما در چه هواييد؟

گر صورت بى صورت معشوق ببينيدهم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد

ده بار از آن راه بدان خانه برفتيديك بار از اين خانه، بر اين بام برآييد

(مولوى)

خواجه عبداللَّه انصارى گفته است:

«بدان كه خداى تعالى در ظاهر، كعبه اى بنا كرده كه او از سنگ و گل است و در باطن كعبه اى ساخته كه از جان و دل است. آن كعبه ساخته ابراهيم خليل است و اين كعبه بنا كرده ربّ جليل است. آن كعبه منظور نظر مؤمنان است و اين كعبه نظرگاه خداوند رحمان است. آن كعبه حجاز است و اين كعبه راز است. آن كعبه اصناف خلايق است و اين كعبه عطاى حضرت خالق است. آنجا چاه زمزم است و اينجا آه دمادم. آنجا مروه و عرفات است و اينجا محل نور ذات.

حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله آن كعبه را از بتان پاك كرد، تو اين كعبه را از اصنام هوا و هوس پاك گردان.

در راه خدا دو كعبه آمد حاصل يك كعبه صورت است و يك كعبه دل

تا بتوانى زيارت دل ها كن كافزون زهزار كعبه باشد يك دل.»(1)


1- - مناجات خواجه عبداللَّه انصارى، ص 38

ص: 116

آرى، سخن حق اين است. تا عمر دارى بكوش كه دلت را پاك نگاه دارى و از تيرگى و قساوت آن جلوگيرى نمايى، كه اگر دل تو آلوده به هوا و هوس ها و خواهش هاى نفسانى و ظلمات گناه باشد، با چندين بار به مكّه رفتن هم، نتوانى آن را پاك و بى آلايش كنى.

شوق تو حزين از كشش كعبه گل نيست دل كعبه عشق است، نگهدار ادبش را

ابوسعيد حسن بن حسين شيعى سبزوارى نيز گويد:

«ابراهيم خليل در ظاهر كعبه اى بنا كرد. جبّار جليل در باطن كعبه اى بنا كرد. دل ها در سينه ها بر مثال كعبه است. كعبه ابراهيم خليل از احجار و كعبه جبّار جليل از اسرار. آن كعبه مطاف اصناف خلايق است، اين كعبه مطاف الطاف خالق. آن كعبه قبله خلق، اين كعبه منظور نظر حق. آنجا مسجد حرام، اينجا مشهد كرام. آنجا عرفات، اينجا تحيّات و كرامات. آنجا مقام خليل، اينجا مقام انعام جليل. آنجا چشمه زمزم، اينجا قدح الطاف دمادم. آنجا ركن يمانى، اينجا كنوز معانى.

سرّ عالم صورت، حرم است و سرّ حرم، مكّه و سرّ مكّه، كعبه.

سرّ عالم حقيقت قرآن است و سرّ قرآن، كلمه و سرّ كلمه، اللَّه.

باديه «لا اله» بايد بريد و در باديه «الّا» ببايد رفت و از سر شوق اين باديه را به سر ببايد برد تا به كعبه اللَّه برسى. آن گه مجرّدوار، طوافى از سر رجا و خوف ببايد آورد و نفس خود را پيش وقت خود قربان بايد كرد؛ امّا اين كار هر كسى نيست. اين را مردانى بايد كه سر به كونين فرو نيارند.

آنها كه در اين راه كمالى دارنداز مايه كونين ملالى دارند

ص: 117

مشتاق لقاى جان فزايند و ليك از قال گذشته اند و حالى دارند»(1)

حال كه متوجّه «دل» خود شده اى و مى خواهى آن را از ناپاكى ها، پاك سازى، چه بايد كنى و چگونه بايد باشى؟ سيف الدين باخرزى گويد:

«آنها كه سال ها بر در حجره محبّت

«يحبّهم و يحبّونه»

معتكف بوده اند و هر چه رقم ما سوى اللَّه دارد، از حرم سينه بيرون كرده اند، نه بر آسمانى التفات بوده و نه بر زمين؛ نه اميد بهشت دامن وقت ايشان را تاب داده و نه خوف آتش دوزخ، گريبان حال ايشان گرفته. نقود كاينات از صفحه ضمير ايشان به كلّى محو شده، مگر هستى او و طلب او تو را كه بر هر گوشه اى از ريشه دستار خود عشقى است؛ بر هر تركى از كلاه جاه خود ميلى است، بر هر تكمه اى از قباى خود تكيه اى؛ دعوى محبّت، از تو چگونه درست آيد؟ در اين راه منزل اوّل دل دادن است و منزل دوّم، شكرانه را جان بر سر نهادن».(2)

از كعبه جسم آمدى در كعبه دل؟چون عاشقان كردى به كوى دوست منزل؟

آيينه دل گشت با رويش مقابل؟تا سازدت حسن ازل چون ماه كنعان

***

از كعبه تن ره به كوى دل گرفتى؟در عرش رحمان از صفا منزل گرفتى؟


1- - مصابيح القلوب، ص 162 و 163
2- - دو رساله عرفانى در عشق، ص 45

ص: 118

زنگ گناه از اين دل غافل گرفتى؟در گلشن رضوان شدى زين تيره زندان

***

اى حاجيان رفتيد چون در كوى دلبردلبر پسند و قلب پاك و ديده تر

ياد آوريد از عهد و وصل روز محشرهنگام پاداش و جزاى عدل و احسان

(الهى قمشه اى)

«قلب مؤمن» حرم ديگرى است كه بايد آن را نيز پاس داشت و در منظر عمل، به آن توجّه نمود. مؤمن، عزيز خداست و اين عزيز را بايد گرامى بداريم. در اين زمينه كاشفى بيهقى گويد: «اى عزيز! حرم دو است: حرم ظاهر و حرم باطن؛ گرد بر گرد مكّه، حرم ظاهر است و گرد بر گرد دل مؤمن، حرم باطن است. در ميان حرم ظاهر، كعبه اى است قبله مؤمنان و در ميان حرم باطن، خانه اى است نشانه نظر رحمتِ رحمان كه

«قلب المؤمن بيت اللَّه».

كعبه ظاهر مقصد زوّار است و كعبه باطن محلّ انوار است كه:

«فهو على نورٍ من ربّه».

احرام آن كعبه لبّيك زبان، احرام اين كعبه بيزارى از دو جهان است. آن كعبه، قبله معامله است و اين كعبه، قبله مشاهده. آنجا روند، همه در و ديوار ببينند و اينجا كه رسند، همه انوار ديدار بينند».(1)


1- - الرسالة العلية، ص 93 و 94

ص: 119

طواف خانه خدا

عاشقان اوّل طواف كعبه جان كرده اندپس طواف كعبه تن فرض فرمان ديده اند

پيش كعبه گشته چون باران زمين بوس نيازو آسمان را در طوافش هفت دوران ديده اند

در طواف كعبه جان، ساكنان عرش راچون حلى دلبران، در رقص و افغان ديده اند

(خاقانى)

امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«وَطِفْ بِقَلبِكَ مع الملائِكَةِ حَوْلَ العَرْشِ كطَوافِكَ مع المسلمين بنفسك حَوْل البَيْتِ؛(1)

همان گونه كه با بدنت در ميان مردم طواف كعبه مى كنى، با قلبت در جمع ملائك عرش خدا را طواف كن».

ميهمان حضرت بارى تعالى، بعد از اينكه وارد مسجدالحرام شد، هفت بار دور خانه خدا (كعبه) طواف مى كند و عاشق آسا، به دور آن مى چرخد.

«طواف و بر گرد چيزى چرخيدن، علامت كمال علاقه و نشانه محبّت است تا آنجا كه انسان خود را فداى محبوب مى سازد و بلاگردان او مى شود؛ آن چنان كه پروانه عاشق شمع، آن قدر بر گرد شمع مى چرخد تا عاقبت خود را با بال و پرى سوخته، به پاى شمع مى افكند. حاجى واقعى


1- - مصباح الشريعه، ص 90

ص: 120

نيز كه آتش اشتياق لقاى پروردگار در دلش شعله ور شده و بار سفر بسته و از وطن مألوف و خانه و كاشانه و فرزند و زن بريده و لبّيك گويان خود را به پاى ديوار خانه محبوب رسانيده است، پروانه وار گرد شمع فروزان خانه توحيد مى چرخد و با حركت دايره اى بر گرد خانه حق، نشان مى دهد كه جز حق، چيزى نمى خواهد و جز حق، چيزى نمى جويد و مجذوب هيچ عاملى جز حق نيست».(1)

من امشب مستم و جامى ندارم در اينجا زائرم نامى ندارم

طواف خانه دل روشنم كردميان صبح و شب، شامى ندارم

خوشا به اين سعادت بزرگ و زهى به اين شرف و افتخار.

آيا مى دانى كه در چه جايى هستى و در كجا گام بر مى دارى؟

آيا مى دانى كه پيش از تو چه كسانى در اين حريم رحمت، گام برداشته اند؟ آيا مى دانى كه اينجا محل وصل و اتصال عاشقان الهى است؟

و ... حال كه به عظمت و بزرگى اين مكان شريف پى بردى، گوش دل بسپار به نصايح وگفته هاى سالك الى اللَّه، شيخ محمد بهارى همدانى رحمه الله كه فرموده است:

« [حج گزار] چون شروع به طواف نمايد، بايد هيبت، عظمت و خوف و خشيت و رجاى عفو و رحمت شراشر وجود او را بگيرد؛ اگر جوارح خارجيه نلرزد، اقلًا دلش بلرزد؛ مثل آن ملائكه كه حول عرش، دائماً به اين نحو طواف مى كنند. اگر بخواهد متشبّه به آنها باشد- چنان كه در اخبار است- و بايد ملتفت باشد كه طواف، منحصر به طواف جسمانى


1- - حج مقبول، ص 114

ص: 121

نيست؛ بلكه يك طواف ديگرى هم هست كه اصل طواف حقيقى اوست و آن را طواف قلبش گويند، به ذكر ربّ البيت و اصيل بودن آن، براى اين است كه اعمال جسمانيه را امثلِه آنها قرار داده اند كه انسان، از اينها پى به آنها ببرد؛ چنان كه مضمون روايت است و ايضاً بايد بداند كه هم چنان كه بى قطع علاقه از اشغال دنيويه و زن و فرزند وغيره نمى شود، به اين خانه آمد، آن كعبه حقيقى هم چنان است كه عمده حُجُب عُلْقه است و در بوسيدن حجر و مُلصَق(1) به مُستجار و استلام حطيم و دامن كعبه را گرفتن، بايد حال او، حال مقصّرى باشد كه از اذيّت و داغ و كشتن فرار كرده، به خود آن بزرگ ملتجى شده كه او از تقصيراتش بگذرد. اين است كه گاهى دست و پايش را مى بوسد، گاهى دامن او را مى گيرد، گاهى خود را به او مى چسباند، ...، گاهى گريه مى كند و گاهى او را به اعزّ اشخاص پيش او قسم مى دهد، گاهى تضرّع مى نمايد كه بلكه او را از اين مهلكه نجات دهد، خصوصاً اگر كسى باشد كه انسان بداند غير از او ملجأ و پناهى نيست، بببين تا فرمان استخلاص نگرفته از خدمت او بر مى گردد؟

لا وربّ الكعبة

[/ نه به خداى كعبه سوگند] در امورات دنيويه، انسان چنين است و اما بالنسبة به عذاب اخروى چون نسيه است، هيچ در فكر اين مطالب نيست، حجّاج دروغى قدرى مى دوند دور كعبه، بعد مى روند به تماشاى سنگ ها و بازارها و ديوارها.»(2)

چون در حريم قدس عزّت پا نهادى كردى هم از روى لقاى دوست يارى


1- - ملصق: چسبيده شده.
2- - تذكرة المتقين، ص 90 و 91

ص: 122

دل زين سفر از مهر خوبان يافت زارى تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان

(الهى قمشه اى)

عالم ربّانى، علّامه مولى مهدى نراقى نيز گويد:

«و هنگام طواف، بايد دل خود را از تعظيم و محبّت و خوف و رجا، آكنده سازد و بداند كه در حال طواف شبيه است به فرشتگان مقرّب بر گرد عرش و بداند كه مقصود، طواف دل است به ياد خداوند خانه، نه مجرّد طواف تن به خانه، تا آغاز و انجام آن به ذكر او باشد؛ چنان كه آغاز و پايان طواف به خانه است. پس حقيقت طواف، همانا طواف دل است به حضرت ربوبيّت و خانه نمودار ظاهر است در عالم مشهود، براى آن حضرت كه به چشم ديده نشود و از عالم غيب است. عالم ملك و شهادت نردبانى است به عالم ملكوت و غيب، براى كسى كه در بر او گشاده اند. و آنچه رسيده است كه «بيت معمور» در آسمان در مقابل خانه كعبه است و طواف فرشتگان به آن، مانند طواف آدميان است به اين خانه، شايد اشاره به اين مشابهت باشد و چون مرتبه بيشتر مردم از مثل آن طواف قاصر است، ايشان را به تشبّه به فرشتگان به اندازه امكان امر فرمودند و وعده دادند كه هر كه خود را به قومى شبيه سازد، از آنان است

(من تَشَبَّهَ بقَوْمٍ فهو مِنهم)(1)

».

دارم هوس وصالت اى دوست دائم منم و خيالت اى دوست

اين مرغ زجالها رهيده افتاده عجب به جالت اى دوست

(حسن زاده آملى)


1- - جامع السعادات، ج 3، ص 392

ص: 123

پس دانستى كه چون به طواف كعبه مشغولى، ملائكى را مى مانى كه گرد عرش خدا حلقه زده اند و بر آن طواف مى كنند. و دانستى كه هدف اصلى از طواف جسم به گرد كعبه، اين است كه قلبت به طواف ذكر خدا، برخيزد و همان طور كه طواف را از كعبه شروع كرده اى و در كعبه به پايان مى برى، بدان كه انجام و آغاز هر كارت نيز بايد خدا باشد.

اى كه در اين كوى قدم مى نهى روى توجّه به حرم مى نهى

پاى زاوّل به سر خويش نه خويش رها كن، قدمى پيش نه

چون كه نهى بر سر هر كام، گام يابى از آن سير به هر گام، كام

حكيم متألّه، مولى محسن فيض كاشانى، طواف را به نماز تشبيه كرده و خواستار آن شده كه همان طور كه در نماز خشوع و خضوع را رعايت مى كنى، در طواف هم اين گونه باشى:

«بدان طواف، در حكم نماز است و بايد آنچه را از تعظيم و خوف ورجا و محبّت در مورد نماز گفته شده است، به خاطر آورى و بدانى در عمل طواف به فرشتگان مقرّب شباهت مى يابى كه پيرامون عرش حلقه زده و بر گرد آن طواف مى كنند ... و بايد بدانى كه طواف شريف، طواف دل به حضرت ربوبيّت است و كعبه در عالم ملك و شهود مثالى ظاهرى از حضرت ذوالجلال مى باشد كه از عالم ملكوت است و با چشم ديده نمى شود؛ چنان كه بدن در عالم شهادت نمودارى ظاهرى براى قلب است كه در عالم غيب مى باشد و چشم آن را نمى بيند و عالم ملك و شهادت براى كسى كه در را به روى او باز كرده اند، نردبان جهان غيب و ملكوت است ... و كسى كه مى تواند آن طواف را به جا آورد، همان است كه درباره او گفته اند:

انّ الكعبة تزوره وتطوف به على ما رآه بعض المكاشفين

ص: 124

لبعض أولياءاللَّه؛

كعبه به زيارت او مى رود و به گرد او طواف مى كند؛ چنان كه برخى از اهل مكاشفه آن حالت را نسبت به بعضى از اولياى خدا مشاهده كرده اند».(1)

گرد حرم كردى طواف عاشقانه چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه؟

با ياد حق كردى به فردوس آشيانه بوسيدى آن سنگ نشان كوى جانان؟

***

غسلى به آب زمزم اخلاص كردى؟ذكر و نمازى در مقام خاص كردى؟

روشن دل از توحيد خاص الخاص كردى؟همچون خليل اللَّه عشق پاك ايمان

***

شستى تن از زمزم، دل از آب محبّت؟در بزم مشتاقان زدى ناب محبّت؟

از روزن دل تافت مهتاب محبّت؟روشن روان گشتى به نور عشق و ايمان

(الهى قمشه اى)

آداب ظاهرى طواف

كمال الدين حسين خوارزمى، صاحب كتاب ينبوع الاسرار فى نصائح


1- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 202

ص: 125

الابرار اشاره اى دارد به آداب ظاهرى زيارت خانه خدا آنجا كه مى گويد:

«و چون [به حرم] رسيدى طواف كن؛ يعنى، بعد از اين گرد ما گرد و گرد خويش مگرد و با حجرالاسود كه دل تو است و آن يمين اللَّه است، عهد تازه كن و به مقام ابراهيم آى؛ يعنى، به مقام خلّت و آنجا دو ركعتى كن؛ يعنى، عبوديت از بهر بهشت و دوزخ مكن كه گفته اند:

پرستيدن حق براى بهشت بود پيش ارباب دل سخت زشت

و بدان كه طاعت از براى اين اغراض، مزدورى است و مزدورى از خواجه دورى است، بندگى ما از اضطرار عشق [كن]، پس [چون عاشقان] به در كعبه وصال آى و خود را چون حلقه بر در بمان و بيخود در آى كه خوب و حجاب از خود [ى] خيزد و امن و وصول از بيخودى كه:

ومن دخله كان آمناً(1).

روضه، روضه همه [ره] باغ منور بينندبركه، بركه همه جا آب مصفّا شنوند

بر سر روضه همه جاى تنزّه شمرندبر لب بركه همه بانگ تماشا شنوند

بر در كعبه [كه] بيت اللَّه موجودات است كه مباهات امم زآن در والا شنوند

بار عام است و در كعبه گشاد است كزوخاصگان بانگ در جنّت مأوى شنوند

و چون آداب و مناسك طواف خانه گل دانستى، زيارت كعبه دل را


1- - آل عمران 3 آيه 97

ص: 126

كه منزل خاص حق و محل تجلّى جمال مطلق است، بر آن قياس كن

و قد ورد فى أحاديث القدسيه:

«لا يَسعني أرضي وَلا سَمائي وَلكنْ يَسَعُني قَلبُ عَبْدي التقيّ النقيّ الوادِع».

طواف كعبه دل كن اگر دلى دارى دل است كعبه معنا، تو گِل چه پندارى

طواف كعبه صورت حقت بدان فرمودكه تا به واسطه آن دلى به دست آرى

هزار سال پياده طواف كعبه كنى قبول حق نشود اگر دلى بيازارى

ز عرش و كرسى و لوح و قلم فزون باشددل خراب كه او را به هيچ نشمارى».(1)

نايب الصدر شيرازى هم اشاره به آداب ظاهرى طواف دارد، هم اشاره به اسرار باطنى آن. او گويد:

«بدان كه طواف عبارت از اشواط هفتگانه است، بَدوِ هر شوطى و ختم هر شوطى، بايد به اين نحو باشد: ابتدا جزو اوّل بدن، به جزو اوّل حجر محاذات شود، به قسمى كه تمام بدن از تمام حجر بگذرد، در حينى كه بيت در محاذات شانه چپ باشد، در همه حال. و ختم نمايد در هر شوطى به همان موضع كه اوّل جز و حجر و اوّل موضع بدن بود و جزوى از اجزاى بيت از شانه چپ بيرون نشود؛ يعنى، بدو و ختم حركت سالك،


1- - ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار، ص 57- 59

ص: 127

همه از حق است و به سوى حق. و مبدأ و منتهى يكى است و طرف السير قرار دادن بيت، لطيفه اى است كه مثال كعبه غيبى (عالم صغير) كه در طرف السير صدر است، با مثال كعبه عينى (عالم كبير) يكى گردد و در هر شوطى، طورى و از هر طورى، نورى جلوه نمايد و انوار سبعه در اطوار ارض وجودش، ظاهر و به مستجار لقاى حق مختتم و سرّ سبع المثانى در كتاب مبين نمودار

«واشرقت الارضُ بنور ربّها»

متجلّى آنكه در مقام ابراهيم قرار گرفته

«وجّهت وجهى للّذى فَطَر السماوات والارض»

گفته و صلات دائم را به صلات قائم وصل مى نمايد:

«الطواف بالبيت، صلاةٌ

] الصلاةُ معراج المؤمن».(1)

استلام حجرالاسود

وز پى بوس خال رخسارش سر فشانند و جان نثار كنند

حبشى صورتى كه سلطانان دست بوسش هزار بار كنند

روشنان فلك براى شرف كحل اغبر از آن غبار كنند

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرموده اند:

«واستلم الحجر رضاً بِقِسْمَتِهِ وَخُضُوعاً لِعِزّتِهِ؛(2)

حجرالاسود را با رضا به قسمت او و خضوع در برابر عزّ او لمس كن و ببوس».

«حجرالاسود سنگى است بيضى شكل، سياه رنگ مايل به سرخى، به قطر سى سانتى متر كه نقطه هاى قرمز رنگى روى آن وجود دارد. اين


1- - تحفة الحرمين وسعادة الدارين، ص 50
2- - مصباح الشريعة، ص 90؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 208

ص: 128

سنگ در پوششى از نقره قرار دارد. يكى از مستحبات طواف خانه خدا، استلام ركن حجر است و اما استلام و تقبيل خود حجرالاسود نيز، روايات بى شمارى درباره آن آمده و به آن سفارش اكيد شده است.

بار دگر از پى نيت گذراز پى تقبيل به سوى حجر

باز چو گشتى به حجر رو به روى دست برآور به زبان اين بگوى

دسترس ار هست بر آن بوسه ده ور نه به اخلاص بر آن دست نه».(1)

استاد اخلاق، مرحوم سيد عبداللَّه شبّر گويد:

«در حال استلام حجرالاسود، بنده با خدايش بر اطاعت و اجتناب از معاصى بيعت مى كند. پس در همان جا تصميم بگير كه بر اين بيعت وفادار بمانى كه هر كس در بيعت خود، مكر و حيله كند، مستحق غضب الهى مى شود.

در روايت است كه: حجرالاسود، دست راست خدا در زمين است كه مانند شما، كه با برادرانتان مصافحه مى كنيد، او نيز با بندگان خود مصافحه مى كند».(2) مرحوم الهى قمشه اى نيز گويد:

«حجرالاسود خالِ لب لعل است و اين خال را ببوس تا به محبوبت برسى (بوس حَجر خال لب لعل نگاران)».(3) مولى محسن فيض كاشانى نويسد:

«بايد در هنگام استلام حجرالاسود، معتقد شوى كه با خداوند بيعت


1- - حج در آيينه شعر فارسى، ص 125
2- - الاخلاق، ص 124
3- - عرفان حج، ص 33

ص: 129

مى كنى تا او را فرمانبردار باشى. از اين رو بر آن باش كه به اين بيعت وفا كنى، چه اگر كسى در بيعت عذر كند، سزاوار خشم خداوند است».(1) ايشان در كتاب حقايق گفته اند:

«استلام حجرالاسود، به منزله دست راست خداست. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند: «به استلام ركن بپردازيد كه آن مانند دست راست خداست كه با بندگان خود، مانند بنده اى كه با مولاى خود مصافحه مى كند، يا شخصى كه ديگرى را در كار خود مداخله مى دهد، مصافحه مى نمايد و گواهى مى دهد كه وى به عهد خود وفا كرده است».

مقصود از ركن، حجرالاسود است ... و چون واسطه ميان خلق و خدا بوده كه حاجيان را به آرزوى ديرينشان مى رساند. حضرت صادق عليه السلام فرموده اند: «هنگامى كه خداى تعالى پيمان هاى خود را از مردم اخذ كرد، فرمان داد حجرالاسود همه آنها را نزد خود نگهدارى كند». به همين مناسبت حاجى در حين استلام، بايد متوجّه اين منظور بوده و بگويد:

«أمانَتي أدّيتُها وَميثاقي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لي بالمُوافاتِ؛

اى سنگ! امانتى كه در دست داشتم، به محلّش برگرداندم و پيمان خود را با استلام تو به انجام آوردم، تا فرداى قيامت، گواهى دهى كه من به عهد خود وفا كردم».

هم چنين ركن يمانى، درى از درهاى بهشت است كه از روزى كه خداى متعال، آن را گشوده، ديگر آن را نبسته است.

حضرت صادق عليه السلام ركن يمانى را تشبيه به در بهشت فرموده كه استلام آن موجب دخول در بهشت است و نيز آن را به نهر تشبيه كرده كه


1- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 202

ص: 130

گناهان مردم را مى شويد.

حج كننده، هنگام استلام حجر، بايد نيتش آن باشد كه بدين وسيله، به ساحت كبريايى او نزديك شود و محبّت بيت و پروردگار را در دل بپروراند و از لمس كردن آن تبرّك بجويد و بخواهد هر جزئى از بدنش كه با آن تماس پيدا مى كند، از خطرات مردم در امان باشد».(1) هم چنين حج گزار با استلام حجرالاسود، قصد مى كند كه به قرب خداوند نائل آيد. در اين زمينه عالم ربّانى مرحوم ملّا احمد نراقى گويد:

«و بايد قصد آدمى در وقت بوسيدن اركان و چسبانيدن خود به مستجار- بلكه هر جزئى از خانه- طلب قرب باشد. از راه محبّت و شوق به خانه و اميد داشتن به اينكه به اين وسيله، بدن او از آتش جهنّم محفوظ ماند و چون چنگ در دامن خانه كعبه زند، نيت آن كند كه دست در دامن خدا آويخته و طلب مغفرت و امان مى كند، مثل تقصيركارى كه دست در دامن بزرگى زند و چنان قصد كند كه ديگر مرا ملجأ و پناهى نيست، به جز عفو و كرم تو راه به جايى ندارم و دست از دامن تو بر نمى دارم تا مرا ببخشى و امان عطا فرمايى».(2) پس بنا به گفته نايب الصدر شيرازى «نزد حجرالاسود آى و تجديد عهدى نماى، سرى بسپار تا سرّى بينى و از سويداى دل بخوان:

«اللّهمَّ ايماناً بِكَ وتصديقاً بكتابِكَ و وفآءً بعهدِك»

، بعد از اين قابل طوف حرم گردى».


1- - حقايق، ص 538 و 539
2- - معراج السعاده، ص 700

ص: 131

آويختن به پرده هاى كعبه

سيد عبداللَّه شبّر گويد:

«در آن هنگام كه با چسبيدن به ملتزم، كعبه را در بر مى گيرى، بايد نيت تو، حبّ و شوق خانه و صاحب آن و تبرّك به وسيله تماس با خانه و امنيت اجزائى كه به خانه چسبيده اند از آتش جهنّم باشد و چون به پرده كعبه دست مى آويزى، نيّتت اصرار در طلب مغفرت و درخواست امان باشد؛ چون گناه كارى كه دست به دامن كسى زده كه نافرمانى اش را كرده و با تضرّع از او، بخشش مى خواهد و چنين وانمود مى كند كه هيچ پناهگاهى جز خود او ندارد و هيچ راه گريزى براى او جز عفو و كرمش نيست و دامنش را رها نمى كند، مگر گذشته اش را ببخشد و در آينده به او اطمينان بخشش و امان دهد».(1) صاحب كتاب الحقايق نيز گويد:

«منظور از گرفتن پرده هاى كعبه، آن باشد كه آمرزش گناهانش را بخواهد و مانند گناه كارى كه خود را به دامن بزرگى مى افكند تا از تقصير او در گذرد، خود را به پرده هاى كعبه بياويزد و از خدايى كه پناه همه به اوست و اميدى جز به عفو و كرم او ندارد، آمرزش گناهان را بخواهد و چنين وانمود كند كه تا از تقصير من نگذرى و مرا در آينده از خطرات معصيت نگه ندارى، دست از پرده كعبه ات برندارم».(2)

هله نوميد مباشى اگرت يار براندگرت امروز براند، نه كه فردات بخواند


1- - الاخلاق، ص 124
2- - حقايق، ص 539

ص: 132

در اگر بر تو ببندد، مرو و صبر كن آنجاكه پس از صبر تو را او، به سر صدر نشاند

گر به روى تو ببندد، همه درها و گذرهادر ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند

سعى بين صفا و مروه

يافتى از مرتبه طوف كام زود پى سعى به مسعى خرام

روى نه از خانه به باب صفارو به صفا بر درجاتش در آ

طاق صفا رشك رواق فلك بر سر آن صف زده خيل ملك

(محيى لارى)

امام العارفين حضرت صادق عليه السلام فرموده اند:

«وَصِفْ رُوحَكَ وسِرَّكَ للقاءِ اللَّه تعالى يَومَ تَلقاهُ بِوُقُوفِكَ على الصفا وكن ذا مروة مِنَ اللَّهِ بِفَناءِ أوصافِكَ عِندَ المروة؛

و چون به صفا مى ايستى، روح خود را براى ديدار او در روز موعود، صفا ده و چون به مروه قرار گرفتى، اوصاف خود را در ديدگاه خدا از هر زشتى پاكيزه كن». هم چنين فرموده اند:

«وهَرْوِل هَرْوَلَة فرّاً مِنْ هَواكَ وَتَبَرَّء مِن حَولِكَ وَقُوَّتِكَ(1)؛

و از هوس هاى خود هروله كن و از نيرو و توان خويش بيزارى جو».

موقف سوّم كه حاجى و زائر خانه خدا، بايد پس از طواف و نماز طواف در آن حضور پيدا كند، صفا و مروه است. صفا و مروه نام دو كوهى


1- - مصباح الشريعه، ص 90 و 94؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

ص: 133

است كه در برابر يكديگر و در جنب مسجدالحرام قرار دارند. او بين اين دو كوه را هفت بار مى پيمايد و به اصطلاح سعى بين صفا و مروه را به جاى مى آورد. اين عمل يكى از نمودهاى عينى تواضع، فروتنى، عبوديت و بندگى انسان است و در آن جاست كه صفت هاى ناپسندى چون كبر، غرور و خودكامگى به كنارى نهاده مى شود و فضايل اخلاقى همچون تقوا و پارسايى شكوفا مى گردد.

غزّالى در كتاب كيمياى سعادت نويسد:

«و اما سعى بدان ماند كه بيچارگان به درگاه ملوك شوند و گرد كوشك (قصر) ملك مى گردند تا فرصت يابند كه حاجت خويش عرضه كنند و در ميدان سراى مى شوند و مى آيند و كسى را مى جويند كه ايشان را شفاعت كند و اميد مى دارند كه مگر ناگاه چشم ملك بر ايشان افتد و به ايشان نظرى كند و ميان صفا و مروه مثل آن ميدان است».(1) مولى محسن فيض كاشانى نيز گويد:

«سعى ميان صفا و مروه در محوّطه خانه كعبه، شبيه آمد و شد پياپى بنده اى به دربار پادشاه است، تا اخلاص خود را در خدمت اظهار كند، باشد كه مورد عنايت و رحمت قرار گيرد؛ چه او مانند كسى است كه بر پادشاه وارد و سپس از نزد او خارج شده، در حالى كه نمى داند، پادشاه درباره اش چه فرمانى صادر خواهد كرد. آيا مورد قبول سلطان قرار خواهد گرفت، يا رانده و مردود خواهد شد؟ از اين رو پيوسته به درگاه پادشاه رفت و آمد مى كند و اميدوار است كه اگر در نوبت نخست مورد ترحّم قرار نگرفته، در نوبت دوّم مشمول رحمت قرار گيرد.


1- - كيمياى سعادت، ج 1، ص 195 و 196

ص: 134

بايد هنگامى كه سعى ميان صفا و مروه را انجام مى دهد، از بالا و پايين آمدن دو كفّه ترازوى اعمال در عرصه قيامت، ياد كند و صفا را كفه حسنات و مروه را كفّه سيئات انگارد و به خاطر آورد كه در آن هنگام نظر او بر رجحان و نقصان اين دو كفّه، دوخته مى شود و ميان عذاب و آمرزش حيران و مردّد خواهد بود».(1) چه صحنه با شكوه و چه عرصه پر جذبه اى است صفا و مروه. آنجا مهبط عاشقان و سيناى واصلان است. در آنجا دلدادگان حضرت حق، سرگردان و حيران در جست و جوى محبوب و معشوق بى همتاى خود بوده، در صدد جلب عنايت و لطف ازلى آن حضرت هستند. پس ما نيز، با خشوع و خضوع و فروتنى تمام، چشم به عنايات حضرت بارى تعالى داشته باشيم و با اظهار رقّيت و بندگى، خود را به او نزديك كنيم.

مولى مهدى نراقى نيز گويد:

«هنگام رفت و آمد خود، بايد آمد و شد خود ميان دو كفّه ترازو [در عرصات قيامت] را ياد كند كه نظر او به رجحان و نقصانِ [آن] است و خود مردّد است ميان عذاب و غفران».(2)

زود فرود آى به مسعى گراى بى سر و بى پاى به وادى در آى

هست تو را پاى مسيحا نوردكى رسدت پر ملائك به گرد

در تك و دو باش كه آنجا به تك يافته اند آنچه نيابد ملك

نقش كف پاى تو در آن زمين روضه فردوس شود روز دين

صاحب كتاب تحفة الحرمين به صفاى دل حج گزاران اشاره مى كند و


1- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 202
2- - جامع السعادات، ج 3، ص 393

ص: 135

مى گويد:

«در اين مقام كه تمكّن يافته، به او فرمايند:

إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ؛(1)

«سعى صفا و مروه از شعائر دين خداست. پس هر كس حج خانه كعبه را، با اعمال مخصوص عمره به جاى آورد، باكى بر او نيست كه سعى صفا و مروه را نيز به جاى آورد و هر كس به راه خير و نيكى شتابد، خدا پاداش وى را خواهد داد كه او، به همه امور خلق عالِم است.» كه اى صوفى صفوت نشان، از باب صفاى دل، جمال كعبه ما را زيارت نمودى، وقت آن رسيده، سعى نمايى بين كوه صفا و مروه وفا، از مركز عقل توجّهى به سوى نفس كلّى و حظّى به او رسان و بازگشت نما كه اعطاى كل ذى حق حقّه نموده كه اين دو از شعائر بزرگند:

وَ مَن يُعَظّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ

و تمكّن در اين مقام به اتمام هفت شوط است كه سماء عقول و ارضين نفوس را سبع آفريده ايم كه بعد از اتمام و اكمال، قابل مشاهده تجلّيات جبروتى جلالى كعبه گردى».


1- - بقره 2 آيه 158

ص: 136

ص: 137

در مشاعر مقدّس

اشاره

ص: 138

ص: 139

وقوف در عرفات

مرحبا قومى كه داد بندگى را داده اندترك دنيا كرده اند و از همه آزاده اند

طرفة العينى نبوده غافل از حضرت وليك سيل ها با اين همه از ديده ها بگشاده اند

زآب و تاب «تب الى اللَّه» غسل كرده در جهان روى را بر خاك پاى اسجدوا بنهاده اند

ربّنا گويند از او لبيك عبدى بشنوندجمله سرمست الست از جرعه اين باده اند

(خواجه عبداللَّه انصارى)

صادق آل محمد، فخر كائنات امام ششم عليه السلام فرموده اند:

«وَاعتَرِف بالخَطايا بِعَرَفات وجَدِّدْ عَهْدكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعالى بِوَحْدانِيَّتِهِ وتَقَرَّب الَيه(1)؛

در عرفات به خطاهاى خويش اعتراف كن


1- - مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

ص: 140

و ميثاق خود را با خداوند و وحدانيّت او تازه كن و به او متقرّب شو».

«عرفات» سرزمين بسيار مقدّسى است كه خداوند كريم، آنجا را براى ضيافت و پذيرايى از ميهمانان خود مقرّر فرموده است و سفره خاصّ انعام و اكرامش را در دامن كوه رحمت گسترانيده و از كافّه ميهمانانش، دعوت به عمل آورده است كه در ساعت معيّن، همه با هم بر گرد خوان نعمت بى دريغش بنشينند و از بحر موّاج كرم و رحمت بى كرانش، به قدر ظرفيّت و استعداد خويش برخوردار گردند.

عارف روشن ضمير، ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:

«منتهاى جديّت خود را به خرج بده كه در عرفات، به كمال معرفت نائل شوى و بدان كه اجتماع حاجيان براى دعا در يك ميدان و صحنه واحد، بويژه به لحاظ حضور صالحان و اهل باطن از ابدال و اوتاد يا غير آنها از كاملان- كه هيچ وقت حج از بعضى از آنان خالى نيست- لامحاله با اجتماع دل ها و همت ها، براى طلب نزول رحمت و طلب باران، ابرهاى جود و كرم كه گردن ها كشيده و ديده ها خيره شده [براى آن] و تضرّع و زارى و ابتهال خود، شايد علّت تامه اجابت دعا باشد.

و براى اجتماع دل ها و همت ها، تأثير خاصى است در انجام مقاصد و وصول به مطالب. از اين رو گفته اند: از عظيم ترين گناهان آن است كه كسى در عرفات حاضر شود و گمان كند كه خداى تعالى او را نيامرزيده است».(1) پس عرفات، سرزمين عشق است و شور؛ نور است و سرور؛ توبه است و تقوا؛ ارتباط است و اتصال؛ درد است و درمان؛ خداى است و خدا


1- - المراقبات، ج 2، ص 225

ص: 141

و رحمت اوست كه در انتظار رهپويان راه رسول اللَّه است.

اين عرفات است فراغت كجاست؟هر كسى امروز به خود مبتلاست

نعره يارب به فلك بر گذشت اشك روان آمد و از سر گذشت

گشت فلك زخم گه تير آه رحمت حق ريخت بر آن جايگاه

جمع به هم آمده انس و ملك پر زفغان كرده رواق فلك

سوز درون بين كه به هر يا ربى سوخته بر چرخ فلك كوكبى

(محيى لارى)

عرفات، عاشقِ دلسوخته مى خواهد؛ عرفات، سالك بيدار دل مى طلبد. عرفات، عارف فرزانه مى جويد؛ عرفات، عابد مشتاق مى خواهد؛ پس سزاوار است كه «عاشقانه» و «عارفانه» به اين سرزمين مقدّس قدم نهيم و از اين دستورالعمل هاى اخلاقى و عرفانى توشه اى برگيريم و در آنجا به كار بنديم.

استاد عارفان، شيخ محمّد بهارى همدانى رحمه الله گويد:

«در عرفات از اين ازدحام خلق و بلند كردن صداهاى خودشان به انواع تضرّع و زارى و التماس به اختلاف زبان ها و افتادن هر گروهى پى ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن، حكايت محشر را ياد آورد.

اينجا كمال تضرّع و الحاح را بكند تا آنجا مبتلا نشود و بسيار ظنّ قوى

ص: 142

داشته باشد، بر حصول مراداتش؛ زيرا كه روز شريف، و موقفِ عظيم، و نفوس مجتمع، و قلوب به سوى الهى منقطع، و دست هاى اوليا و غيرهم به سوى او- جلّ شَأنه- بلند شده، و گردن ها به سوى او كشيده شده، چشم ها از خوف او گريان و بندها از ترس او لرزان و روز، روز احسان، و ابدال و اوتاد در محضر حاضر. بناى سلطان بر بخشش و انعام و هم چنين روز خلعت پوشى صدر اعظم دولت عليه

عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَه وسَهَّل مَخْرَجَهَ

[است]. در چنين روزى استبعاد ندارد، حصول فيض به اعلا مدارِجه بالنّسبه به كافه ناس و خلايق. آيا گمان به خالق خود دارى كه سعى تو ضايع گرداند، يا اينكه منقطع شده اى از اهل و اولاد و وطن. آيا رحم نمى كند غربت تو را

ماهكَذَا الظَّنُّ بِهِ وَلا المَعْرُوفُ مِن فَضْلِه

[/ چنين گمانى به او نيست و آنچه از فضل او معروف است، اين نيست] و از اينجاست كه در حديث وارد شده [است]:

«من اعظم الذُّنوبِ ان يَحْضُرَ العَرَفاتِ ويَظُنَّ انَّهُ لايُغْفَرُ لَهُ».(1)

عارف ربّانى ملّا احمد نراقى نيز نويسد:

« [حج گزار] چون به عرفات حاضر شد، نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند كه مردمان به لغت هاى مختلف، صداها بلند كرده اند و هر يك به زبانى به تضرّع و زارى مشغولند و هر كدام به طريقه امام و پيشواى خود، آمد و شد مى كنند، [پس] ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را و پراكندگى مردمان را در آنجا، حيران و سرگردان و هر امّتى به گرد پيغمبر وامام خودجمع شده وچشم شفاعت بر او انداخته. پس چون به اين فكر افتاد، دست تضرّع بردارد و با نيت خالص به درگاه خدا بنالد كه


1- - تذكرة المتقين، ص 91 و 92

ص: 143

خدا حج او را قبول كند و او را در زمره رستگاران محشور سازد و چنان داند كه نوميد نخواهد شد؛ چه آنكه روز، روز شريف و موقف، موقف عظيمى است و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمعند و دل هاى همه به خدا منقطع است و همت هاى همه مصروف دعا و سؤال است و دست هاى همه به درگاه پادشاه بى نياز بلند است و همگى چشم بر در فيض و رحمت او انداخته و گردن ها به لطف و كرم او كشيده و البته چنين موقفى از نيكان و اخيار خالى نيست؛ بلكه ظاهر آن است كه ابدال و اوتاد ارض، در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند. پس دور نيست كه از حضرت ذوالجلال، به واسطه دل هاى پاك و نفوس مقدّسه و رحمت بركافه مردمان، فايض شود و چنان گمان نكنى كه همه اين خلايق آنجا جمعند و با هزار اميدوارى، راه دور و دراز پيموده و اهل و وطن را دور افكنده و كربت و غربت بر خود قرار داده و رو به در خانه چنين كريمى آورده اند، خداوند كريم همه را نا اميد كند و سعيشان را نابود سازد و بر غريبى ايشان ترحّم نكند؟ زينهار! زينهار! درياى رحمت از آن وسيع تر است كه در چنين حالى تنگى كند. و از اين جهت رسيده است كه بدترين گناهان آن است كه آدمى به عرفات حاضر شود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده است».(1) آرى ميهمان حق، در عرفه با خدايش صحبت و راز و نياز مى كند و در مناجات خود، شرح پريشان حالى و درماندگى خود را، يك به يك بيان مى نمايد.

مرحوم حاج ملّا حسينقلى همدانى، از زبان اين مناجات كنندگان


1- - معراج السعادة، ص 700 و 701 و ر. ك: جامع السعادات، ج 3، ص 394

ص: 144

مى گويد:

«خدايا! نمى دانم حال ما در پيشگاه تو چگونه است؟ و چه مناسبتى بين گوشت و استخوان با آن آتش است؟ و كيست كه طاقت آن زنجيرها و غلّ ها و عقرب ها و مارهايى را كه مانند كوهند، داشته باشد؟ و كدام جسم براى نوشيدن زقّوم تلخ و ضريع بدبو، سرِ پا مى ايستد؟ و كيست كه در اين گرفتارى ها و محنت ها به فرياد ما برسد و ما را از اين سختى ها و فتنه ها نجات بخشد؟ و تو فريادرسِ فريادرس خواهانى و مهربان ترين مهربانانى ...

واى از اين مصيبت [كه] ما بر غفلت خود افزوديم و در محضر پر عظمت تو، به ارتكاب گناهان كُشنده و جرم هاى مهلك جرأت نموديم.

روى خود و نامه اعمالمان را سياه كرديم و با گناهان و گنداب كارهايمان، فرشتگانى كه اعمال زشت ما را مى نگارند، آزرديم ....

[خدايا!] آيا توفيق توبه راستين و مقبول را به ما مى دهى؟ شايد ما به يارى تو، برخى از آنچه را كه از دست داده ايم به كمك خوارى و فروتنى و خشوع و ركوع و سجود دريابيم.

واى بر ما! اگر ما را بر اين حالت ناپاك و اوصاف كشنده و كارهاى نامبارك و قلب هاى سخت و مرض هاى لاعلاج و هلاكت كننده، رها كنى.

اى كريم! به فريادمان رس، به فريادمان رس، به فريادمان رس».(1) شيخ مصلح الدين سعدى گويد:

«آتش دو است: آتش معيشت و آتش معصيت. آتش معيشت را آب آسمان كشد و آتش معصيت را آب ديدگان كشد. و نيز آتش معصيت را به


1- - تذكرة المتقين، ص 204 و 205

ص: 145

دو چيز توان كشت: به خاك و آب.

به خاكِ پيشانى و به آب پشيمانى. خاكِ پيشانى، در سجود و آبِ پشيمانى، گريه از ترس خداوند ودود.

جوانمردا! هر ديده كه نه از خوف حق گريان است، آن ديده بر او تاوان است و هر دل كه وصل حق را جويان است، آن دل ميران است.

عزيز من! اگر سرخى روى معشوقان ندارى، زردى روى عاشقان بايد كه بيارى. اگر جمال يوسفى ندارى، درد يعقوبى بايد كه بيارى. اگر عجز مطيعان ندارى، ناله درماندگان بايد كه بيارى».(1) در اين زمينه صاحب كتاب الحقايق گويد:

«در آنجا بايد با كمال تضرّع و زارى، به حضرت كردگار توجّه پيدا كند، تا وى را در جمله رستگاران و مرحومان قرار دهد و تير آرزويش را به هدف اجابت برساند. موقف [عرفات] مكان شريفى است و رحمت واسعه الهى، به بركت نفس گرم او ... ريزش دارد. و شكّى نيست كه در عرفات، گروهى از صالحان و پاكيزه دلان موجودند و چون همه به اجتماع، از در زارى و تضرّع درآيند و دست ها به جانب آسمان بلند سازند و گردن ها كشيده، چشمِ انتظار بگشايند و از وى طلب آمرزش كنند، بلاشكّ آرزوهايشان برآورده شده و سعيشان مشكور است».(2)

وقوف در مشعر

شب مشعر شب راز و نياز است در رحمت به روى خلق باز است


1- - كليّات سعدى، ص 1169
2- - الحقايق، ص 536

ص: 146

رسد آواز هل من تائب بازگنه كاران كنون وقت نياز است

بياييد اى گنه كاران بياييدكه حق بخشنده و بنده نواز است

فغان و ناله و آه گنه كاربه تاريكى شب بس چاره ساز است

نفس باقى و فرصت هست در دست الا اى عاصيان هنگام راز است

پيشواى ششم امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«واتّقهِ بِمُزْدَلِفَةَ، واصْعَدْ بِرُوحِكَ إلى المَلأ الأعْلى بِصُعُودِكَ عَلى الجَبَل؛(1)

و با وقوف به مزدلفه، تقوا پيشه كن و با بالا رفتن بر كوه، با روح خود به سوى ملأ اعلا پرواز كن».

زائران خانه خدا، بايد از ظهر روز نهم تا غروب، در سرزمين عرفات بمانند و همين كه غروب شد، از آنجا به سوى مشعرالحرام- كه تقريباً دوازده كيلومترى عرفات و در مسير مكّه است- كوچ كنند.(2)

وم سيد عبداللَّه شبّر در كتاب الاخلاق گويد:

«پس از عرفه، بايد يك شب را در مشعر بمانى تا در آنجا، خود را براى مبارزه اى كه فردا با دشمنان خدا در پيش دارى آماده كنى. اينجا جزء حرم خداست و عرفه خارج حرم بود. پس مانند كسى باش كه اكنون مولايش به او روى آورده و پس از اينكه او را طرد كرده بود، اكنون اجازه


1- - مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207
2- رحيم كارگر، حج عارفان، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 12، 1386.

ص: 147

ورودش داده و اكنون به باب رحمت رسيده و نسيم رأفت مولا، بر او دميده و با دخول در حرم خلعت قبول دريافته است».(1) آن شب، شب زارى و ضجّه است. شب ناله و سوز و مناجات است.

شب توبه و بازگشت است. شب آشتى و صلح با خداى جهانيان است.

مشعر، نشانه شعور و درك انسانِ گسسته از هوا و هوس هاست. مشعر، مكان راز و نياز زائران دلسوخته و پريشان است. در آنجا شيفتگان حضرت بارى تعالى، با كنار گذاشتن خواب دنيوى، به شب زنده دارى مى پردازند و از روزهاى سخت هجران، لب به شكايت مى گشايند.

در اين شب، بيداردلان عاشق سر بر خاك عبوديت مى سايند و اظهار بندگى و فروتنى مى كنند و از اينكه حضرت خداوندگار آنها را قبول كرده و اجازه شرفيابى به بارگاه عزّتش داده، شكر و سپاس مى گويند.

صاحبدلان تائب، اشك هاى بى پيرايه خود را به عنوان شاهدى بر پشيمانى و توبه خود و حسرت درونى را به عنوان ضمانت نامه اين بازگشت قرار مى دهند.

در مشعر بايد بيدار بود. بايد دقايق را غنيمت شمرد. هر لحظه لحظه اين شب، گنجى است پر ارزش. خداوند متعال به داوود نبى وحى كرد كه:

«عجب از كسى كه دعوى محبّت ما كند و چون شب درآيد، پهلو بر بستر غفلت نهد. آيا چنين نيست كه دوست، خلوت با دوست را، دوست دارد؟

پس دوستان را با خواب چه كار؟!»

عجباً للمحبّ كيف ينام كلّ نومٍ على المحبّ حرام

گر بنخسبى به شب اى مه لقاروى نمايد به تو گنج بقا


1- - الاخلاق، ص 125

ص: 148

يك شبى استيزه كن و سر منه تا كه بيابى زسعادت عطا

خلق بخسبند ولى عاشقان جمله شب قصّه كنان با خدا

زانكه بود عاشق خلوت طلب تا غم دل گويد با دلربا

خواجه عبداللَّه انصارى گويد:

«كو عاشق شب خيزى؟

صادق اشك ريزى؟

تا قدر اين شب را بداند».(1) صاحب كتاب پرارزش جامع السعادات گويد:

«و چون از عرفات برگردد و داخل مشعر شود، بايد به ياد آرد كه خداى سبحان، دوباره او را اذن دخول حرم داده است؛ زيرا مشعر داخل در حرم است و عرفات خارج از آن. پس بايد از دخول حرم بعد از خروج از آن، تفأل زند كه خداى سبحان او را خلعت قرب و قبول پوشانيده و از عذاب خود پناه داده و ايمن ساخته و در زمره بهشتيان قرار داده است».(2) صاحب كتاب المحجّة البيضاء نيز گويد: «امّا در مورد وقوف در مشعر، بايد بدانى كه مولايت پس از آنكه، از تو رو گردانيده و تو را از درگاهش رانده و طرد كرده است، اينك رو به سويت فرموده و به تو اجازه داده كه وارد حرم او شوى ... بنابر اين در آستانه رحمت الهى قرار گرفته اى و نسيم رأفت او بر تو وزيده و با اجازه دخول در حرم، سلطان وجود، خلعت قبول بر تو پوشانيده است.»

خواجه مناجات كنندگان، عبداللَّه انصارى گويد:


1- - فرزانگان، ص 49 مجموعه رسائل.
2- - جامع السعادات، ج 3، ص 395

ص: 149

«شاهدى چون ماهى مى رفت در راهى، ناگاه در خاى حمام اوفتاد و روى چون ماه را به گل سياه ديد، غمگين شد. عاشق به وى گفت: روى چون ماه را به گل سياه مبين، به مشتى آب بشوى تا باز شايسته نظر شوى.

در عالم معنا نيز تو اى مؤمن [و اى زائر حرم خدا] شاهد

لَقَدْ خَلَقْنا الإنسان في احسن تقويم

كه از سر مستى غفلت در پاركين حمام حب دنيا- كه سر همه خطاهاست- افتاده اى و روى چون ماه را به بلاى گناه سياه كرده اى، چه كنى؟

[اين] يك شب [را] برخيز و قلعه دل و قبّه ضمير را از صفات وَلَعات و وسواس به خندق پرآب ديده، پاس دار، تا در قيامت پاك گردى.

طالبى كه روزنامه محبّت نخوانده، او قدر غَلَبات جَذَبات تجلّيات [اين] شب [را] چه داند».(1) نايب الصدر شيرازى نيز گويد:

فَإِذَآ أَفَضْتُم مّنْ عَرَفتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ(2)

مى فرمايد: بعد از مشاهده يوم دين و جمع اوّلين و آخرين در محضر جلال كعبه ربّ العالمين- كه در واقع سير كثرت در وحدت بود- كعبه كبريايى ما را

«لا يَشْغله شأن عن شأن وَسمع عَن سَمْعٍ»

است؛ چنان كه در روز عرفه، عرصه محشر كعبه را ديدى، شبى در مزدلفه به روز آر كه مشعر و وادى مُحَسَّر است. روى و سوى كعبه ما، روز و شب نيكبختان است

وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى* وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى(3)

در عين كثرت، وحدت


1- - اركان عرفان، ص 74
2- - بقره 2 آيه 198
3- - الليل 92 آيه 2

ص: 150

است، كسب جمعيت از آن زلف پريشان بنماى. در مقام صعود يوم دين باشد ... پس زنده دار دل خود را در اين شب به ياد حضرت ما

«فَانّ إحياء هذه الليلة من اعظم القربات ...

[/ احيا و بيدار ماندن در اين شب، از بزرگترين عوامل نزديكى به خداست.] و به عدد عين عين الجمع حصاة را جمع نمودن، سنّت است كه در مراتب نزول سبع و در صعود سبعين است و در حقيقت واحد است سارى در همه. چو فردا بشود، سلاح براى جهاد اكبر، صلاح است و همراه سالك بودنش، براى طى مرحله مناى كعبه مقصود متحتّم، مبدأ و منتهاى تو، كعبه ما بود. مطلوب و غايت المناى ما هم تويى؛ ولى عيد وصال حقيقت، ما را قربانى قابلى سزد و قابل اين قربانى، وقتى گردى كه دوئيّت از ميانه بردارى تا طالب ديدار بر سر دارى [شوى]. طالب و مطلوب تا يكى نشود، رخساره دلدار در حجاب انيّت نهان ماند».(1)

منا

رمى جمر كردى زدى بر ديو دون سنگ؟هم بر سر نفس شرير پرفسون سنگ؟

انداختى بر فرق دنياى زبون سنگ؟تا جانت ايمن گردد از آفات دوران

ابليس را راندى بدان سنگ رياضت؟كردى به راه دوست آهنگ رياضت؟

دادى زمام نفس در چنگ رياضت؟كز نفس اهريمن رهى با لطف يزدان

حضرت امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«وَارْمِ الشَهَوات والخَساسَةِ وَالدَناءَةِ والذَّميمَةِ عِنْدَ رَمي الجَمَراتِ؛(2)

شهوات و پستى ها و جميع صفات نكوهيده و پست را در رمى جمرات از خود دور كن».

«آن گاه كه وقوف و بيتوته زائر در مشعر الحرام تمام مى شود، بين الطلوعين را در مرز مزدلفه مى ماند و بعد از طلوع آفتاب، به سمت مِنا حركت مى كند و دستور اين است كه هنگام حركت، متمايل به سمت چپ و راست نباشد و فاصله مشعر و منا را در محدوده خاص طى كند و سرّش آن است كه اى حاجى در جاده و صراط مستقيم حركت كن، نه متمايل به شرق باش و نه به غرب؛ چون:

«اليمين والشمال، مضلّة والطريق الوسطى هى الجادّة

؛ چپ و راست انحراف است و راه وسط، همانا صراط مستقيم است».(3) حج گزار در منا چند عمل انجام مى دهد، از جمله: رمى جمره عقبه، قربانى، حلق و رمى جمرات سه گانه.

كلمه «منا» از مادّه تمنى و منيه است و منيه به معناى آرزو است و لازم است در محيط منا، تمام آمال و آرزوها بر كنار شده و تنها به خداوند متعال توجّه پيدا كرد.

اى عزيز! «منا» قربانگاه عاشقان و محل اتّصال واصلان است. در اينجاست كه تو شايستگى حضور پيدا مى كنى و با قربانى كردن هواهاى نفسانى، و ذبح ذبيحه، اعمالت را به پايان مى برى و از جمله آمرزيدگان


1- - مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207
2- - مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207
3- - عرفان حج، ص 86

ص: 151

ص: 152

واقع مى شوى. در منا «منيّت» را كنار بگذار و غرق در حضرت «رحمان» شو. تو در حال دادن آخرين امتحان ها هستى. به تمام دستورات حضرت ربّ الارباب گوش فرا داده اى: نماز گزارده اى، احسان و انفاق كرده اى، خمس و زكات واجبت را پرداخته اى، در مساجد الهى حضور يافته اى، به ولايت خاندان وحى چنگ زده اى، تولّى و تبرّى نموده اى، روزه گرفته اى، خوش برخورد و خوش كردار بوده اى، با قرآن انس داشته اى، صله رحم انجام داده اى، به پدر و مادرت نيكى كرده اى، شب زنده دارى نموده اى، راستگو و درستكار بوده اى، با همسايگان و يتيمان به نيكى رفتار كرده اى، در هر حال به ياد خدا بوده اى، غيبت كسى را نكرده اى، به كسى تهمت و بهتان نزده اى، حق كسى را غصب نكرده اى، اگر گناهى نيز مرتكب شده بودى، توبه كرده و به سوى خدا بازگشته اى، حال نيز به حجّ آمده اى، احرام بسته اى، طواف خانه خدا را انجام داده اى، سعى بين صفا و مروه كرده اى، در عرفات و مشعر اقامت گزيده اى، اشك حسرت و ندامت از چشمانت جارى كرده اى، و در آخر در منا حضور يافته اى و اعلام كرده اى كه اى خداى بزرگ! اينك منم، بنده روسياه و پشيمان تو، دستوراتت را انجام داده ام، تو نيز مرا بپذير و در بارگاه قرب خود، جايم ده و با پاكى و طهارت مرا بميران. من نيز با تو پيمان مى بندم كه در هر حال پا بر هوا و هوس هاى نفسانى گذاشته و فقط در راه پاك تو گام بردارم.

چيست رمى الجمار نزد خردنفس امّاره سنگسار كنند

چون به موقف رسند از پس شوطسنگ آن راه اشكبار كنند

(عبدالرّزاق اصفهانى)

استاد اخلاق سيّد عبداللَّه شبّر رحمه الله گفته است:

ص: 153

«اكنون پس از وقوف در مشعر، به منا رسيده اى. آنچه را كه در مشعر براى مبارزه آماده كرده اى، بر سر دشمنان خدا مى كوبى. پس به منظور بندگى و انقياد امر خدا، بدون آنكه هدفت از عمل، لذايذ نفسانى و يا حتّى عقلانى باشد، فقط براى امتثال امر او ... اعمال واجبش را به جا آور».(1) عالم ربّانى، عارف بينا ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:

« [حج گزار بايد] در منا قصد كند، صفا و يكدلى و تأمين نسبت به بندگان خدا را از ضديّت و خلاف در راه محبّت ....

و با برچيدن سنگريزه ها، قصد كند رفع هرگونه خلاف و معصيتى نسبت به خداى- عزّوجل- و اثبات هرگونه علم و عملى و به رمى جمرات رسيدن به مقصود و قضاى حوائج و با سر بريدن گوسفند، بريدن طمع از غير خدا و اقتدا به خليل خدا».(2)

رمى جمرات

صاحب كيمياى سعادت گويد:

«واما انداختن سنگ، مقصود وى (حج گزار) اظهار بندگى است- بر سبيل تعبّد محض- و ديگر تشبّه به ابراهيم- صلوات اللَّه عليه- كه بدان جايگاه ابليس پيش وى آمده است تا وى را در شبهتى افكنده، سنگ بر وى انداخته است. پس اگر در خاطر تو آيد كه شيطان وى را پيدا آمد و مرا پيدا نيامده است؛ بيهوده سنگ چه اندازم؟ بدان كه اين خاطر تو را، از شيطان پيدا آمد. سنگ بينداز تا پشت وى بشكنى كه پشت وى بدان شكسته شود


1- - الاخلاق، ص 125 و 126
2- - المراقبات، ج 2، ص 225

ص: 154

كه تو، بنده فرمان بردار باشى و هر چه تو را گويند، چنان كن، هم چنان كنى و تصرّف خويش در باقى كنى و به حقيقت بدانى كه بدين انداختن سنگ، شيطان را مقهور مى كنى».(1) در اين زمينه مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله گويد:

«بايد قصد تو در رمى جمرات، اطاعت امر الهى و اظهار رقيّت و بندگى و صرف امتثال باشد، بى آنكه عقل و نفس در آن دخالتى و تصرّفى بكند و نيز به منظور تشبّه جستن به ابراهيم عليه السلام باشد؛ چه شيطان در اين محلّ به نزد او آمد تا در حج او شبهه اى پديد آورد يا با ارتكاب گناهى، او را دچار فتنه اى سازد و خداوند به ابراهيم عليه السلام دستور داد كه با انداختن سنگ، او را دور و از خود مأيوس گرداند.

اينك اگر از دلت بگذرد كه ابراهيم عليه السلام به شيطان سنگ انداخت و او را از پيش خود دور ساخت، براى اين بود كه شيطان بر او وارد شده بود و ابراهيم عليه السلام او را ديد، ليكن شيطان نزد من نيامده و من او را نديده ام، ديگر سنگ انداختن چه معنا دارد؟

بايد بدانى كه اين خيال از شيطان است و او آن را در دل تو انداخته تا اراده ات را در رمى جمرات سست گرداند و به دلت اندازد كه اين كارى بيهوده و شبيه بازى كودكان است كه نبايد به آن مشغول شوى؛ ليكن تو بايد با جدّيت و كوشش در رمى، او را از پيش خود برانى و دماغش را به خاك بمالى و بدانى كه تو در ظاهر سنگ به سوى عقبه مى اندازى؛ امّا در واقع سنگ را بر چهره شيطان مى زنى و پشت او را مى شكنى؛ زيرا خوارى و مقهوريّت شيطان جز با تعظيم و امتثال امر الهى و به مجرّد فرمان


1- - كيمياى سعادت، ص 196

ص: 155

او- بى آنكه عقل و نفس در آن دخالتى كنند- حاصل نمى شود».(1) آيت اللَّه جوادى آملى گويد:

«اگر مسأله رمى جمرات و سنگ زدن به جمره ها مطرح است، در حقيقت ديو درون و بيرون را رمى كردن و شيطان انس و جن را راندن است. تا انسان فرشته نشود، شيطان از حريم او بيرون نمى رود. اگر فرشته خوى شد، آن گاه است كه از گزند شيطنت مصون مى ماند».(2) نايب الصّدر شيرازى نيز گويد: «عناصر اربعه و مواليد ثلاثه را به جمرات شوقيّه در جمره عقبه بدن، چون ابراهيم، از خود دور نما كه كمينگاه شيطان هواست و تو را [صيد] نمايد از كعبه دل ما و نفوس ارضيّه و عقول سماويّه را در جمره وسطى و اولى رها كن كه دام اولياست».(3)

قربانى

ابذلوا ارواحكم يا عاشقين ان تكونوا فى هوانا صادقين

داند اين را هر كه زين ره آگه است كاين وجود همنشين سدّ ره است

گوى دولت آن سعادتمند بردكو به پاى دلبر خود جان سپرد


1- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 203
2- - عرفان حج، ص 41
3- - تحفة الحرمين، ص 50

ص: 156

گر همى خواهى حيات و عيش خوش گاو نفس خويش را اوّل بكش

در جوانى كن نثار دوست جان رو عَوان بين ذلك را بخوان

پير چون گشتى گران جانى مكن گوسفند پير قربانى مكن

(شيخ بهايى)

حضرت امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«وَاذْبَحْ حَنْجَرةَ الهَوى والطَمَع عِنْدَ الذَّبيحَةِ ... وَاحْلُق العُيُوبَ الظّاهِرَةِ وَالباطِنَةِ بِحَلْقِ شَعْرِكَ؛(1)

و به هنگام قربانى، گردن هوس و طمع را بزن ... و با ستردن مو، عيب هاى ظاهرى و باطنى را از خود دور كن».

و تو اى عزيز! اگر مى خواهى عزّت دنيا و آخرت را به دست آورى، پاى بر خواهش هاى نفسانى خود بگذار و همان طور كه پيشوايت فرموده، گردن آنها را الى الابد قطع كن و با خدايت پيمان بند كه در گلشن وجود خود، ديگر مجالى براى يكّه تازى شيطان باقى نخواهى گذاشت و اين قربانى را، سرآغاز تقرّب به خدا قرار بده و با نزديك شدن به آن يار دلنواز، حلاوت و شيرينى ايمان و محبّت را درياب.

استاد اخلاق سيّد عبداللَّه شبّر گويد:

«اكنون كه در منا ايستاده اى، بايد قربانى كنى؛ هر آنچه را كه غير


1- - مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 208

ص: 157

خداست، در راه خدا ذبح نمايى. پس امر خدا را امتثال كن و به وعده خدا، اميدوار باش كه در ازاء هر جزء قربانى، جزئى از وجودت از آتش جهنّم رهايى يابد و هر چه بيشتر قربانى كنى، رهايى ات از عذاب، آسان تر خواهد بود».

عالم ربّانى مرحوم ملا احمد نراقى رحمه الله نيز گويد:

« [حج گزار] چون ذبح قربانى كند، ياد آورد كه اين ذبح، اشاره به آن است كه به سبب حج، بر شيطان و نفس امّاره غالب گشتم و ايشان را كشتم و از عذاب الهى فارغ گشتم. پس در آن وقت سعى كند در توبه و بازگشت از اعمال قبيحه- كه سابق مرتكب بود- تا در اين اشاره صادق باشد و فى الجمله شيطان و نفس امّاره را ذليل كرده باشد و از اين جهت رسيده است كه علامت قبول حج، آن است كه حال آدمى بعد از حج بهتر از سابق گردد.

و در خبرى ديگر وارد است كه: «از علامت قبول حج، ترك معاصى است كه سابق مى كرد» و بدل كردن همنشينان بد را، به همنشينان خوب و مجالس لهو و غفلت را، به مجالسى كه در آن ياد خدا مى شود».(1) نقل است كه:

«بايزيد بسطامى يك شب در خلوت خانه مكاشفات، كمند شوق را بر كنگره كبرياى او انداخت و آتش عشق در نهاد خود بر افروخت و زبان را از در عجز و درماندگى بگشاد و گفت:

يا ربّ متى اصل اليك؟

بار خدايا! تا كى در آتش هجران تو سوزم؟ كى مرا شربت وصال دهى؟ به سرش ندا آمد كه بايزيد! هنوز تويى تو همراه تو است؛ اگر خواهى كه به ما


1- - معراج السعاده، ص 701؛ جامع السعادات، ج 3، ص 395

ص: 158

رسى

«دَعْ نَفسَك وَتَعالَ»

خود را بر در بگذار و در آى».(1) يعنى آنچه قابل درگاه با عزّت و كرامت ماست، آن وجود رحمانى تو است نه جنبه شيطانى ات. ما هر قربانى را قبول نمى كنيم، مگر با شرايط مخصوصش و آنچه از تو مى خواهيم، اين است كه با تمام وجود خود و با پاكى تمام، گام در وادى عشق ما بگذارى و به سوى ما سلوك كنى.

خواجه عبداللَّه انصارى در طبقات الصوفيه آورده است:

«فتح موصلى روز عيد اضحى مى رفت در كوى ها، آن قربان ها ديد كه مى كردند. گفت: الهى! دانى كه من چيزى ندارم كه تو را قربان كنم من اين دارم. پس انگشت نهاد به گلو و بيفتاد.

بنگريستند، برفته بود و خط سبز پيدا شده بر گلوى وى».(2) مولا محسن فيض كاشانى گويد:

«بدان كه كشتن قربانى، مايه تقرّب به حقّ تعالى از راه امتثال امر اوست و بايد قربانى را كامل به جا آورى و اميد داشته باشى كه حقّ تعالى در برابر هر جزئى از آن، جزئى از وجود تو را از آتش دوزخ آزاد مى گرداند، به همين گونه وعده داده اند و هر قدر قربانى بزرگ تر و اجزاى آن كامل تر باشد، رهايى اجزاى بدنت از آتش، بيشتر و كامل تر خواهد بود».(3)

باز در آن كوش كه قربان كنى هر چه كنى كوش كه با جان كنى


1- - كليات سعدى، ص 1161
2- - فرزانگان، ص 61
3- - المحجّة البيضاء، ج 2، ص 204؛ حقايق، ص 539

ص: 159

تيغ وفا بر گلوى جان بنه گردن تسليم به فرمان بنه

جان كه نه قربانى جانان شودجيفه تن بهتر از آن جان شود

ساحت اين عرصه كه ارض مِناست سر به سر اين دشت فنا بر فناست

هر كه نشد كشته شمشير دوست لاشه مردار به از جان اوست

حضرت امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«وادْخل في أمانِ اللَّهِ تَعالى وكنفِهِ وسِترِهِ وكلائهِ مِن متابَعَةِ مرادكَ بِدُخولِ الحرمِ وزُر البيت متحقّقاً لتعظيمِ صاحبِهِ وَمَعرِفَةِ جلالِهِ وسُلطانِهِ واستلم الحَجَرَ رضىً بِقِسمَتهِ وخُضُوعاً لِعَظَمَتهِ وَدَع ما سواه بِطوافِ الوداعِ وصف روحكَ وسرّك للقاء اللَّه تعالى يَومَ تَلقاهُ بوقُوفِكَ على الصفا؛(1)

و پس از حلق و تقصير، رو به سوى حرم گذاشته و به خاطر ازاله عيوب، در امان و حفظ و حراست و سايه و حمايت پروردگار متعال وارد حرم شو و از پيروى هواهاى نفسانى و خواهش هاى خود، محفوظ باش و در اين موقع، خانه خدا را با كمال صفا و محبّت زيارت كرده و عظمت و جلال مقام كبريايى صاحب خانه را منظور نموده و به مقام جلال و سلطنت پروردگار متعال آشنايى پيدا كن. و حجر الاسود را بوسيده و صورت به روى آن بگذار و اين عمل نشان تسليم، رضا، خضوع و خشوع در مقابل عظمت، جلال و امر او و قضا و قدر پروردگار متعال باشد و چون طواف


1- - مصباح الشريعه ص 93 و 94؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 208

ص: 160

وداع به جا آوردى، توجّه خالص تو تنها به خدا بوده و از غير خدا منقطع شو و وداع كن. چون در صفا وقوف كردى، باطن و روح خود را پاك و صاف و خالص كن براى لقاى پروردگار متعال در روزى كه مى بايد لقاء اللَّه صورت گيرد.»

وداع

جانب دوست مى كشد، عشق مرا كه هم چنين جذبه اوست سوى او، راهنما كه هم چنين

هر كه زقبله پرسدم، روى كنم به روى دوست سوى جمال او شدم، قبله نما كه هم چنين

از تو بپرسد اركسى، قبله عاشقان كجاست جانب كوى يار من، ره بنما كه هم چنين

هر كه زدوست پرسدم، محو شوم زخويشتن از من و ما برون روم، بى من و ما كه هم چنين

سرور عارفان، پيشواى مسلمانان، حضرت صادق عليه السلام فرموده اند:

«واسْتَقِمْ عَلى شَرْطِ حُجَّتِكَ هذِهِ و وَفاءِ عَهْدِكَ الّذي عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَأوْجَبْتهُ لَهُ إلى يَوْمِ القِيامَةِ؛(1)

[و چون اعمالت به پايان رسيد] بر شرطى كه با خدا بستى تا قيامت پايدار بمان و به عهدى كه با او بسته اى و آن را تا رستاخيز بر خويشتن واجب دانسته اى، استقامت كن».

ديگر اعمال و مناسك تو تمام شده است و آمده اى حرم خدا را


1- - همان، ص 94

ص: 161

وداع كنى.

تو ديگر آن شخص پيشين نيستى؛ بلكه شخصيت و هويّت تازه اى يافته اى؛ هويّتى كه نشأت گرفته از اقيانوس بى كران لطف و عنايت حضرت بارى تعالى است. پس وقتى وداع مى كنى، فقط با گذشته ناپسند خود وداع كن. عارف ربّانى مرحوم بهارى همدانى رحمه الله گويد:

«چون از عرفات كوچ كند، رو به حرم آيد، از اين اذن ثانوى به دخول حرم تَفأّل زند به قبول حجّش و قربش به خداى خود و مأمون بودن او از عذاب الهى. چون به منارسد، رَمى جمار كند. ملتفت باشد كه روح اين عمل در باطن دور كردن شيطان است،

فَانْ كانَ كالخليل فكالخليلِ والّا فَلا.(1)

بارى چون حرم را وداع كند، بايد در كمال تضرّع و مشوّش الحال باشد كه هر كس او را ببيند، ملتفت شود كه اين شخص عزيزى را گذاشته و مى رود؛ مثل گذاشتن ابراهيم، اسماعيل عليهما السلام و هاجر را. بناى او بر اين باشد كه اوّل زمان تمكّن باز عود به اين مكان شريف بنمايد و بايد ملتفت ميزبان باشد در همه حال؛ مبادا به بى ادبى او را وداع نمايد كه ديگر او خوش نداشته باشد، اين ميهمان ابدالآباد به خانه او قدم گذارد؛ اگر چه اين ميزبان- جلّ جلاله- سريع الرضاست؛ ليكن مراعات ادب مهما امكن بايد از اين طرف بشود. اگر بتواند حتّى المقدور آن بقعه هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله عبادت كرده، در آنها مثل كوه هاى مكه معظّمه، به قصد تشرّف از محل اقدام مباركه- نه به قصد تماشا و تفرّج- حاضر گردد و بلكه به قصد قربت


1- - ممكن است معناى عبارت چنين باشد: پس اگر همانند ابراهيم خليل عليه السلام شيطان را از خود دور نمود. پس اين حاجى همانند ابراهيم خليل عمل نموده و گرنه، نه و ممكن است مراد از اين عبارت اين باشد كه: اگر حاجى چنين عمل نمود پس خوب است و گرنه، نه.

ص: 162

مطلقه، دو ركعت در آن جاها نماز بخواند؛ بلكه اگر ممكن باشد، قدرى در آن جاها زياده از متعارف توقّف كند و اگر حج اوّلى اوست، البته داخل خانه كعبه شدن را ترك نكند، با آن آداب مأثوره در شرع مطهّر كه در كتب مسطور است.»(1) نايب الصّدر شيرازى نيز گويد:

«در اين حال هدى ما را اگر كشتى، بالغ به كعبه گشتى و بخوان:

«اللَّهُمَّ بِكَ وَمِنكَ وَإلَيْكَ وتقبّل منّى كما تَقَبّلت مِنْ خَليلِكَ»

[/ پروردگارا! توجه به تو است و توفيق از آن تو و به سوى تو رو آورده ايم. اعمال ما را بپذير؛ چنان كه از دوست و خليل خويش پذيرفتى]، تا جواب شنوى.

عاشقان كشتگان معشوقند:

«أنا قَتَلْتُهُم فَأنا ديتُهم».

تو فانى در اللَّه شدى، باقى در باللَّه گردى. اگر كّرةً اخرى، به گرد حرم ما گردى، كه اوّل طواف و سعى تو، مقدّمه ادراك فناى در ذات بود و ثانياً باقى بالذّات و چون به اسير ازل و ابد، هم آغوش و دمساز شدى، به

... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلمَ دِينًا(2)

و

اليوْمُ احلَّ لَكُمُ الطَيِّباتِ(3)

مفتخر و سرافراز شوى كه حجّ اكبر را مردانه نمودى و حلال است امروز بر تو آنچه از طيّبات بر خود حرام نموده بودى كه:

گر بگيرد خون، جهان را مال مال مال كى خورد مرد خدا الّا حلال

بلكه حلال تو، حلال ماست و امر و نهى تو، امر و نهى ماست.


1- - تذكرة المتقين، ص 92 و 93
2- - مائده 5 آيه 3
3- - همان، آيه 5

ص: 163

هر چه گيرد علّتى، علّت شودكفر گيرد كاملى، ملّت شود.»(1)

الوداع اى كعبه! كاينك وقت هجران آمده دل تنورى گشته و زو ديده طوفان آمده

الوداع اى كعبه! كاينك مست راوق گشته خاك زانكه چشم از اشك ميگون راوق افشان آمده

الوداع اى كعبه! كاينك كالبد با حال بدرفته از پيش تو و جان وقف هجران آمده

(خاقانى)

در آخرين لحظات سخت و غمناك جدايى، سر بر آستان پر مهر آن محبوب حقيقى دل ها بگذار و با تمام وجود، او را سپاس بگو و از الطاف و انعام بى شمارش قدردانى بكن. هم چنين از آن خالق كائنات، عاجزانه تقاضا كن كه تو را به حال خود رها نكند و همان طور كه پاك از آنجا بر مى گردى، پاك نگه دارد و پاك بميراند.

از او بخواه كه يك لحظه تو را به حال خود وانگذارد و تو را در راه خير و سعادت، پابرجا و استوار نگه دارد و زمينه هاى غفلت و دنياگرايى را از وجود تو ريشه كن سازد ....


1- - تحفة الحرمين وسعادة الدارين، ص 52- 54

ص: 164

ص: 165

زيارت عارفان

اشاره

ص: 166

ص: 167

معرفت و شناخت پيامبر صلى الله عليه و آله

يارب اين ماييم و اين صدر رفيع مصطفى است يا رب اين ماييم و اين فرق عزيز مجتبى است ...

خوابگاه مصطفى و كعبه مان از پيش و پس بارگاه و منبر حنّانه مان از چپ و راست ...

سلّموا يا قوم بل صلّوا على الصدر الأمين مصطفى ماجاءَ الّا رحمةً للعالمين

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند:

«مَنْ زارَ قبري بَعدَ مَوتي، كانَ كَمَنْ هاجَرَ اليّ في حياتي، فَانْ لَم تَستطيعُوا، فابعَثُوا اليّ بالسّلام، فَانَّهُ يَبْلُغَني؛

كسى كه مرقد مرا پس از وفاتم زيارت كند، مانند آن است كه در زمان زندگى ام به سوى من هجرت كرده است و اگر نتوانستيد به زيارت من مشرّف شويد، از هر كجا كه هستيد به من سلام كنيد كه سلام شما به من مى رسد ...».(1)


1- - حقايق، ص 543

ص: 168

بارى اى عزيز! اينك وقت آن فرا رسيده است كه به زيارت فخر كائنات، اشرف مخلوقات و برگزيده حضرت ربّ الارباب، محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله نائل آيى. قبل از هر چيز، بايد شناخت و معرفت خود را نسبت به آن حضرت افزون كنى و به حقّى كه به گردن تو دارد معترف شوى.

عالم ربّانى مولى احمد نراقى رحمه الله گويد:

«بدان كه نفوس قدسيه، خصوصاً نفوس مقدّسه انبيا و ائمه عليهم السلام، هرگاه از ابدان شريفه خود رحلت نمودند و دست از بدن برداشتند و صعود به عالم بالا نمودند، نهايت احاطه و غايت استيلا، بر اين عالم از براى ايشان حاصل مى شود و تمامى امور اين عالم در نزد ايشان منكشف و ظاهر مى گردد و تمكّن از تصرّف و تأثير در اين عالم، از براى ايشان حاصل مى شود. پس هر كه به قبور مطهره ايشان حاضر شد، به جهت زيارت ايشان، بر او مطّلع مى گردند و از احوال زوّار مرقد مطهّرشان، استحضار تمام دارند و سؤالات و تضرّعات و توسّلات ايشان را مى شنوند و نظر به رأفت و مهربانى ايشان نسبت به مخلصان، نسيم الطاف ايشان بر آنان مى وزد. پس دامن شفاعت به ميان مى زنند و از خدا طلب حوائج ايشان را مى كنند و از درگاه الهى مسألت برآمدن مطالب و آمرزش گناهان ايشان را مى نمايند و همين سرّ است در ترغيب به زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام. علاوه بر اينكه در زيارت ايشان، اظهار اخلاص و تجديد عهد ولايت است و باعث سرور ايشان و رواج امرشان و غمناكى دشمنان ايشان است ...».(1) عارف كامل، حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:


1- - معراج السعادة، ص 703؛ جامع السعادات، ج 3، ص 398 و 399

ص: 169

«آنچه را كه عقيده اسلام بر آن است، آنكه پيغمبر ما- صلوات اللَّه و سلامه عليه وآله- اشرف خلق خداست كافةً و او آقاى خلق خدا و حبيب خداست. در روايت معتبر از آن حضرت رسيده است كه: او اوّل خلق خداست و او در معراجش به پروردگار خود به حدّى نزديك شد كه جبرئيل نتوانست او را مصاحبت و همراهى كند و آن حضرت نزديك [خدا] شد، مانند رسيدن دو قوس كمان به يكديگر، بلكه نزديك تر(1)، به مقام عالى اعلى گرديد و اسم اعظم خدا و صاحب وسيله و حوض و شفاعت كبرى و او مثل اعلى است و او واسطه بين خداى تعالى و تمام ممكنات است و او نزديك ترين حجاب و طرف ممكن است و بالجمله بداندكه مكانت او در دربار خداى تعالى، به حدّى است كه انبيا و مرسلين- از اولين و آخرين- و ملائكه مقرّبين، به آن غبطه مى برند و ما را ممكن نيست كه به كنه معرفت او برسيم.

و اما معرفت حق او در اين باب حديث «لولاك»(2) كافى است كه او علت غايى تمام آفريدگان رحمت عالميان است.

اين بالنسبة به عامه ممكنات است و اما خصوص امت او، حقوق خاصه هدايت او بر آن افزوده مى شود و تحمّل آزارى كه به آن حضرت در اين راه وارد گشته است، بر آن اضافه مى گردد كه فرمود: «هيچ پيامبرى به مانند من آزار نكشيد.» و او به تصديق كتاب خدا، از هوا سخن نمى راند و چون جلالت و حق او را شناختى و دانستى كه او زنده و در نزد پروردگار خود به زائر خويش نظر دارد و سلام آنها را مى شنود و از ضمير آنها آگاه


1- - «دَنَى فَنَدَلّى فَكان قابَ قوسَين او ادْنى». النجم 53 آيه 8.
2- - «لولاك لما خلقت الافلاك».

ص: 170

است، براى گناهان آنان طلب آمرزش مى كند و در نيازمندى هاى آنان، شفاعت مى نمايد. در اين صورت او را چنان زيارت كن، چنان كه او زنده است و تو را مى بيند و با تو روبه روست و چيزى تو را از توجّه به او مشغول نمى سازد و سراسر وجود تو به حضرت او با محبّت و هيبت او ...

متوجّه خواهد بود و تو از طول مناجات با او و عرض حوائج خود به آن حضرت، خسته نخواهى گشت و در حرم آن حضرت، با كسى تكلّم نخواهى كرد؛ بلكه به چيزى كه تو را از مراقبت باز دارد، نظر خواهى كرد، چون مى دانى كه او به حال تو داناست و به تو نظر دارد.

براى تمام بيمارى هاى خود، از او طلب درمان مى كنى و به جلب عطوفت او و طلب باران از ابر جود و رأفت او، حوائج خود را مى خواهى.

و به يقين كه او كريم ترين تمام خلايق است و بخشنده تر از هر جواد و كريم است. عطوف شفيق و رفيق ودود و رئوف است و خداوند او را در كتاب عزيزش، به «خُلق عظيم» توصيف فرموده و در طلب رحمت و سؤال و تضرّع و ابتهال نبايد تسامح كنى؛ زيرا شخص كريم، حرمت واردين را ضايع نمى سازد و در تقصيرات و لغزش هاى وارد، مسامحه روا مى دارد و از كردار «خطاى» او در مى گذرد.

و به ياد آور معامله آن حضرت را با كشنده عموى خود حمزه عليه السلام موقعى كه توبه او را پذيرفت و در آنچه جفا و آزار به آن حضرت از جانب تو رسيده است، تفكّر كن. زمانى كه اعمال تو را بر او عرضه كنند و نافرمانى ها و گناهان تو را ببيند و از اين ملاحظه متأذّى گردد و چه بسيار آزار و مكروهى كه از بدى كردار تو، به قلب شريف او رسيده و سينه عزيز او را به زشتى اعمال خودت به درد آورده اى. پس بايستى موقع زيارتِ او، شرمسار باشى و به ساحت كريم و جناب عظيم او، اعتذار جويى و پوزش

ص: 171

طلبى و لامحاله از اين كار دريغ مكن و از اعتذار به قدر جنايت خودت مضايقه منما؛ زيرا براى هر جنايتى، پوزشى سزاوار و مناسب آن بايد و در شكر و ثناى او به قدر نعمت هاى او بر خودت دريغ مدار؛ چه به جانم سوگند! كه تو حق پوزش جنايت خود را، اگر به تمام جوارح خود در تمام طول عمر خود اعتذار بجويى، قادر نخواهى بود و ادا نتوانى كرد. و اگر به قدر تمام اعمار و اعصار، او را سپاسگزارى كنى، حقّ شكر او را به جاى نياورده اى؛ زيرا [گناه] هر چند حقير و كوچك باشد، اما به نسبت به عظمت كسى كه به او جنايت شده است، عظيم خواهد بود و به لحاظ احسان او نسبت به جانى، بزرگ خواهد بود ... و چون اين امور را شنيدى، بر تو است كه با تمام جدّ و جهد خود و آنچه در توان دارى، در زيارت آن حضرت كوشش كنى؛ زيرا تو مبانى شناسايى آن بزرگوار و معرفت حقوق و مراحم او را محكم ساختى و بر آن يقين كردى. پس به ناچار اين معرفت در قلب تو، شوقى به زيارت او صلى الله عليه و آله برخواهد انگيخت، بويژه به لحاظ آنچه كه در فضيلت زيارت آن حضرت وارد گشته است ... پس در طريق زيارت آن حضرت به سر رود نه با پا راه بپيمايد؛ چنان كه از بسطامى و رابعه عدويه حكايت كرده اند كه آنان در طريق مكّه مشرّفه در هر قدمى، دو ركعت نماز گزارده اند».(1)

ماه فرو ماند از جمال محمّد صلى الله عليه و آله سرو نباشد به اعتدال محمّد صلى الله عليه و آله

قدر فلك را كمال و منزلتى نيست در نظر قدر با كمال محمّد صلى الله عليه و آله


1- - المراقبات، ج 2، ص 227- 231

ص: 172

وعده ديدار هر كسى به قيامت ليله اسرى شب وصال محمّد صلى الله عليه و آله

آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى آمده مجموع در ظلال محمّد صلى الله عليه و آله

عرصه گيتى مجال همت او نيست روز قيامت نگر مجال محمّد صلى الله عليه و آله

همچو زمين خواهد، آسمان كه بيفتدتا بدهد بوسه بر نعال محمّد صلى الله عليه و آله

(سعدى)

آرى او محمد صلى الله عليه و آله است و برگزيده حضرت صمد و تو الان آماده اى تا به زيارت آن حضرت نائل آيى. هميشه و در همه حال، اين را به ياد داشته باش كه اگر وجود پاك و مقدّس آن جناب نبود، تو الان در وادى ديگرى بودى و در اوهام جاهليت غوطه مى خوردى. او بود كه تو را از حضيض ذلّت به اوج عزّت كشاند و تو و آبا و اجداد تو و ساير مسلمانان را، به دين مقدّس اسلام رهنمون ساخت و بدين ترتيب تو در جمع سعادتمندان قرار گرفتى.

كليمى كه چرخ فلك طور اوست همه نورها، پرتو نور اوست

امام رسل پيشواى سبيل امين خدا مهبط جبرئيل

با هدايت هاى اوست كه تو نماز مى خوانى، روزه مى گيرى، عبادت مى كنى، صدقه و زكات مى دهى، جهاد مى نمايى و .... او تو را به سوى نور و پاكى ها دعوت كرده و از زشتى ها و رذايل دور نموده است. او شفيع تو

ص: 173

در روز قيامت خواهد بود و بادستان پرمهر خود، تو را دستگيرى خواهد نمود. پس شايسته است آداب و دستورات عرفانى و اخلاقى زيارت آن حضرت را به خوبى فرا گيرى و به آنها عمل كنى.

در شهر مدينه

حكيم متألّه مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله گويد:

«هنگامى كه چشمت به ديوارهاى مدينه افتاد، به خاطر آور اين شهرى است كه خداوند، آن را براى پيامبرش برگزيد و هجرتش را از مكّه به اين شهر قرار داد و اين جايى است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله احكام پروردگارش را در آن تشريع كرد و سنّت هاى خويش را برقرار فرمود و در آن با دشمنان خدا به نبرد پرداخت و دين خدا را در آن آشكار ساخت، تا آن گاه كه خداوند روح مقدّسش را قبض فرمود و تربت او را در اين شهر قرار داد. سپس جاى قدم هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را كه در آن رفت و آمد مى كرده است، در نفس خويش تصوّر كن؛ زيرا بر هيچ جاى پايى از زمين مدينه گام نمى نهى، مگر اينكه آن، جاى پاى مقدّس حضرت رسول صلى الله عليه و آله است.

بنابراين در زمين آنجا جز با آرامش و بيم قدم مگذار و به ياد آور كه پيامبر صلى الله عليه و آله در كوچه هاى اين شهر رفت و آمد مى كرد و خشوع و وقار او را در راه رفتن، به خاطر آور و آنچه را خداوند از كمال معرفت خود، در دل وى به وديعت نهاده و آوازه اش را بلند گردانيده و نام او را قرين نام خويش كرده و اعمال كسى را كه هتك حرمت آن حضرت نمود- هر چند به بلند كردن صداى خود بر صداى او باشد- بى ثمر شمرده، از نظر بگذران.

سپس نعمتى را كه خداوند به كسانى ارزانى داشت كه به مصاحبت

ص: 174

او مشرّف و به مشاهده و استماع گفتار او نائل شدند، به ياد آور و از اينكه به همنشينى با او و اصحابش توفيق نيافته اى، بسيار اندوهگين باش و بينديش كه تو در دنيا، از ديدن او محروم بوده اى و از ديدن او در آخرت، در خطر شكّ و ترديدى و بسا كه او را در آن جهان نيز نبينى، مگر با حسرت و اندوه از اينكه اعمال بد تو، ميان قبول او و تو حائل شده باشد؛ چنان كه فرموده است: گروه هايى نزد من آورده مى شوند كه مى گويند: يا محمّد! يا محمّد! من مى گويم: پروردگارا! اينها ياران منند؟ پاسخ مى رسد:

تو نمى دانى اينها پس از تو چه كرده اند، پس مى گويم: دور و هلاك باشند».(1) استاد اخلاق، مرحوم سيد عبداللَّه شبر نيز گويد:

«و چون از دور چشمت به ديوارهاى مدينه افتاد، به ياد آر كه اينجا شهرى است كه خدايش براى سكونت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برگزيد و دستور هجرت به سوى آن داد و اينجا خانه پيامبر است؛ خانه اى كه فرائض الهى و سنن نبوى از آنجا نشأت گرفته و همين جاست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن با دشمنان خدا جنگيد و دين خدا را پيروز كرد تا به سوى ملكوت پرواز نمود و خدا تربت پاكش را در آن قرار داد.

آن گاه به هنگام رفت و آمد، جاى قدم هاى حضرت رسول را تصوّر كن و بدان كه هر كجا كه پا مى گذارى، جاى پاى اوست. پس با وقار و سكينه قدم بردار. در راه رفتن و قدم زدن، او را به ياد آر و خشوع و وقارش را تصوّر كن و ببين چگونه عمل كسانى كه از او هتك حرمت كردند و صداى خود را از او بلندتر نمودند، باطل و بى اثر شد».(2)


1- - حقايق، ص 543؛ محجّة البيضاء، ج 2، ص 205
2- - الأخلاق، ص 126

ص: 175

مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله نيز گويد:

«در موقع ديدن سياهى هاى شهر و آثار آن، ناله كند و چون به ديدار آن مشرّف گردد، براى خدا به سجده افتد و از روى محبّت صورت را بر زمين آن بمالد و بگويد:

امُرُّ عَلَى الدّيارِ، ديارِ ليلى اقَبِّلُ ذَالجِدارَ وذالجِدارا

وماحُبُّ الدّيار شَعَفنَ قَلبى ولكن حبُّ من سَكنَ الدّيارا

و از دخول در آنجا، در هيبت باشد و خداى را در آن وقت به توفيق و اذن بطلبد و شوق خود را به زيارت سيماى مبارك او عرضه بدارد و از فراق و غيبت او و آنچه پس از وفات او از كيد منافقان و ستم ظالمان به ظهور رسيده است، شكايت كند ...».(1)

آداب ورود به مسجدالنبى

ستون عرش خدا قائم از قيام محمّد صلى الله عليه و آله ببين كه سر به كجا مى كشد مقام محمّد صلى الله عليه و آله

به جز فرشته عرش آشيان وحى الهى پرنده پر نتواند زدن به بام محمّد صلى الله عليه و آله

به شاهراه هدايت گشوده باب شفاعت صلاى خوان كرم بين و بار عام محمّد صلى الله عليه و آله

گرت هواى بهشت است و حوض كوثر و طوبى بيا به سايه ممدود مستدام محمّد صلى الله عليه و آله


1- - المراقبات، ج 2، ص 232 و 233

ص: 176

سرير عزّت عقبا حلال امت او بادكه بود راحت دنياى دون حرام محمّد صلى الله عليه و آله

(شهريار)

مرحوم مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله مى گويد:

« [زائر] هنگامى كه وارد مسجد پيغمبر شود، به خاطر آورد كه اين مسجد، همان محلى است كه نخستين واجبات خدا در آن اقامه مى شد و از خدا بخواهد اينك كه به اين خانه بابركت وارد شده است، از گناهان او درگذرد و نعمت خضوع و خشوع را كه بايد از چنين محلى استفاده كند، از وى باز نگيرد».(1) سالك عارف، مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله درباره وظايف زائر حرم نبوى مى گويد:

«سپس غسل كند و پاكيزه ترين لباس خود را بپوشد و به آنچه مى تواند، خود را خوشبو سازد و با سكينه و وقار قصد حرم مبارك كند و در حال راه رفتن گام هاى كوچك بردارد و بين هر گام تسبيح، تحميد، تهليل و تكبير بگويد و چنين بداند كه آن حضرت او را مى بيند و به آنچه در نهاد او خطور مى كند، داناست و مراتب شوق و حسرت دل و اندوه درونى را مشاهده مى كند و به تمام وجود او، متوجّه است. از اين رو اهتمام مى كند كه غير او، به خاطرش خطور نكند و در راه زيارت او، به احدى ننگرد و به چيزى كه مانع حضور قلب او مى شود، متوجّه نگردد.

و چون به در حرم رسيدى، بدان كه تو قصد ورود بر پادشاه بزرگى را


1- - حقايق، ص 543؛ محجّةالبيضاء، ج 2، ص 205

ص: 177

كرده اى كه در بارگاه او، جز پاكان نزول نكنند و اجازه نيابند و همانا تو حرمى را اراده كرده اى كه انبيا و مرسلين و ملائكه مقرّبين، بدون اذن داخل آن نمى شوند.

پس به دل و زبانت از خداى- جلّ جلاله- اذن بخواه، سپس از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و پس از آن از جانشينان و اوصياى او، بويژه باب شهر علم او و بقيه خلفاى او، استيذان كن. سپس از فرشتگان خدا- كه موكّل به حرم شريف او هستند- اذن بگير. آن وقت به بساط خدمت او و حضور در مجالس او، قدم بگذار؛ زيرا اگر غفلت كنى، در خطر عظيمى خواهى بود و بدان كه او از جانب خداى- جلّ جلاله- قادر است، بر آنچه بخواهد از عدل و فضل با تو رفتار كن. پس اگر به كرم و فضل خود، به تو توجّه كند و تو را بپذيرد و زيارت تو را قبول كند و سلام تو را جواب گويد و سخن تو را گوش دهد، خوشا به حال تو. باز خوشا به حال تو. در اين صورت چنان است كه به زيارت خداى- جلّ جلاله- نائل گشته اى و در اين كار با فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل، شريك گشته اى و اين جماعت بهترين رفقاى تو خواهند بود.

و اگر به استحقاق او آنچه از صدق، خلوص، وفا، ادب و صفا بر تو واجب است، از تو مطالبه كند و تو محجوب باشى و تو را رد كند، پس واى بر تو! و باز هم واى بر تو! و حقّاً كه زيان برده اى، زيان آشكارى. در اين حال به عجز خويش و تقصير و انكسار و فقر خودت در برابر او اعتراف كن؛ زيرا تو براى زيارت و مؤانست با او، توجّه كرده اى. پس حال خود را بر او عرضه بدار و راز خود را بر او فاش كن و از او همّت بخواه و به درگاه او توسّل بجوى و به باب فضل و كرم او ملتجى و پناهنده شو و عترت و ذريه او را شفيع قرار ده؛ زيرا او يا علمى كه خدا به او داده و

ص: 178

اخبارى كه خدا به او مى فرمايد، هر چه به خاطر تو بگذرد و هر چه به قلب تو در اين باب خطور كند، مى داند.

و مانند پست ترين غلامان، به درگاه او باش و بنگر از كدام دفتر نام تو بيرون مى آيد. پس اگر دلت رقّت يافت و چشمانت گريان گشت و شوقت تو را به هيجان آورد و در قلب خود شيرينى مناجات او ولذّت گفت و گوى با او را يافتى و از جام كرامت او، نوشيدى، حاكى از حسن اقبال او با تو و پذيرفتن تو است. بنابراين داخل شو كه تو را اذن و امان داده اند و لطف و احسان كرده اند و الّا توقّف كن، توقّف كسى كه چاره هاى او ناچار گشته و باب آرزوها بر او مسدود شده و در اين حال به درگاه خداى- جلّ جلاله- ملتجى شو، التجاى كسانى كه مضطرّ شده اند تا دل شريف او را نسبت به تو با عطوفت فرمايد و لطف منيف او را به تو معطوف دارد؛ چه اگر خداوند، صحّت اضطرار و صدق التجاى تو را از دل تو بداند، به چشم رحمت و ديده رأفت به تو نظر خواهد كرد و دل حبيب خود را به كرامت و عطوفت به تو معطوف خواهد ساخت و تو را به آنچه دوست دارى و خشنود مى شوى، موفّق خواهد ساخت؛ زيرا كه او كريم است و كرامت نسبت به بندگان مضطرّ و بيچاره خود و پناهندگان به در خانه خود را، براى طلب رضاى خويش، دوست مى دارد و در كتاب خود نازل فرموده است كه:

امَّنْ يُجيبُ المُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَيَكْشِفُ السوء

و عتبه شريفه را ببوسد و در حال ورود بگويد:

بسم اللَّه و باللَّه و فى سبيل اللَّه و على ملّةِ رسولِ اللَّه. الحمدللَّه الّذى هَدانا لِهَذا وماكُنَّا لِنهتَدِى لَولا ان هَدانا اللَّه».(1)


1- - المراقبات، ج 2، ص 233- 237

ص: 179

آداب زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله

كريمُ السجايا جميلُ الشيم نبى البرايا شفيعُ الامم

امام رسل پيشواى سبيل امين خدا مهبط جبرئيل

شفيع الورى خواجه بعث و نشرامام الهدى صدر ديوان حشر

شفيعٌ مطاعٌ نبىٌّ كريمٌ قسيمٌ جسيمٌ نسيمٌ وسيمٌ

(سعدى)

عالم ربانى مرحوم نراقى گويد: «و چون داخل مسجد حضرت شوى، بدان كه اول موضعى كه فرايض الهيه در آن به پا داشته است، آن عرصه مطهره است و آنچه مكان افضل خلق اللَّه است، در حيات و ممات و چون به جهت زيارت او بر در ايستادى، نهايت خضوع و خشوع را بايستى به جاى آورى و او را زنده تصوّر كنى و نزديك قبر مطهّر منوّر بروى؛ چون فرقى ميان حيات و ممات ايشان نيست.

پس بدان كه او بر حضور تو، مطّلع است، و زيارت تو به او مى رسد.

پس شخص مقدّس او را به خيال خود متصوّر سازى و او را در مقابل خود بر تخت عظمت و جلال نشسته تصوّر كنى و بزرگى و رتبه او را در دل خود حاضر كنى و چون از زيارت او فارغ شوى، به نزد منبر مطهر رو و دست خود را بر آن بكش و تضرّع كن و حاجت خود را عرض كن و بالارفتن پيغمبر را بر آن تصوّر كن كه مهاجر و انصار در پاى آن منبر، چشم ها بر جمال مباركش دوخته و او به زبانى فصيح تر، به حمد الهى و ارشاد مردم و مسائل حلال و حرام اشتغال دارد و از خدا مسألت نما كه در روز جزا تو را از او جدا نكند».(1)


1- - جامع السعادات، ج 3، ص 402؛ معراج السعاده، ص 704

ص: 180

ابوالعبّاس گفت:

«مصطفى نمرده است، [بلكه] نصيب چشم تو از مصطفى مرده است».(1)

احمد صاحب كمال بانسق كه به لولاك او مخاطب شد زحق

رشحه اى از ابر فيضش كاف و نون غرق بحرش علم ماكان و يكون

شرع پاك حق زحق منهاج اوست منتهاى قرب حق معراج اوست

فرقش از نور لعمرك تاج يافت سوى قرب حق به تن معراج يافت

انبيا را پادشاه و سرور اوست اوليا را مقتدا و رهبر اوست

كبريايى مر او را زيبنده بوددر خدايى، مرخدا را بنده بود

(صفى عليشاه)

مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله گويد:

«سپس با آرامش و خشوع قدم بردارد و ذكر كند تا در برابر ضريح مقدّس بايستد ... و با حقيقت سلام، بر او سلام دهد و بر آل او و پدران و عترت او، به تفصيل و ترتيب سلام بفرستد و در عرض سلام و صلوات، مبالغه نمايد.

بر تو است كه حضور آن حضرت را در برابر خود بدانى كه او متوجّه به تو است و رو به تو آورده است و هر چه در ظاهر و باطن تو باشد، مى بيند و مى شنود و بر رازهاى نهانى و خفاياى امور تو و كردارهاى تو مطلع و آگاه است. در اين صورت هرگاه تو كارى را كه از آن نهى شده اى، مرتكب شوى، از لباس بدنت، يا تصاحب مال غير خودت، يا نپرداختن


1- - فرزانگان، ص 187

ص: 181

حقوق عترت و ذريه او، يا فقراى امت او، يا چيزى از حقوق خدايى و حال آنكه تو در زيارت او مى گويى: «من آنچه را تو حلال شناخته اى، حلال مى دانم و آنچه را حرام فرموده اى، حرام مى شمارم» و يا مى گويى:

«اى رسول خدا! من تو را زيارت مى كنم در صورتى كه به گمراهى مخالفين، تو بينا هستى». آيا تو اين مخالف گمراه نيستى؟ يا خويشتن را از جمله مخالفين استثنا مى كنى؟

يا در زيارت مى گويى: «پدرم، مادرم، جانم، مالم و فرزندانم فداى تو باد»، چگونه اين همه را فدا مى كنى و حال آنكه تو مخالف امر و نهى او، در مقدار كمى از مال خود هستى؟ و اگر به تو بفرمايد: اى دروغگو! آيا مرا گول مى زنى؟ آيا جواب تو چه خواهد بود؟ و بترس از اينكه در دعوى خود دروغگو باشى و در پيشگاه حضرت او، خلاف واقع بگويى و حال آنكه او دروغ را حرام فرموده است، و بدان كه دروغ گفتن به كسى كه عالم به دروغ است و مى داند كه دروغ مى گويى، استهزاى اوست و پناه بر خدا از اين خطرها.

«زيارت آن بزرگواران» امر عظيمى است و در اين باب روايت شده است كه: خداى تعالى دو مرتبه زائران آنها را زيارت مى كند. ولكن خطر آن هم بسى عظيم است. پس بترس كه به كوشش خودت در آن خطر واقع نشوى و آن را سبك نشمارى و حال آنكه او در نزد خدا بسى بزرگ است.

و مهم تر آنكه معرفت و عظمت او و علم را به حال خودت و نهادت محكم بدانى و آفات گفتار و كردار و حقايق دعوى خودت را بشناسى و اگر قادر بر اصلاح خود و كردارت نباشى، لامحاله به تقصير خودت معترف باش و شرمسارى مقصّران از پيشانى تو هويدا و خوف و خضوع

ص: 182

و خوارى، به قدر جنايتت پيدا باشد».(1) مرحوم مولا محمّد بيدآبادى رحمه الله نيز گويد:

«بر تو لازم است كه تلاش و همّت كنى كه شرايط و آداب زيارت را به نحو كامل به جاى آرى و آن كس را كه به زيارتش رفته اى تعظيم نمايى و حريم حرمتش را نگهدارى و زائران را مساعدت و يارى نمايى.

بر حذر باش كه در خواندن زيارت نامه، در اين گفته ات دروغگو نباشى آنجا كه مى گويى: شهادت مى دهم و اعتراف مى كنم كه شما جايگاه مرا ناظر هستى و به گفته هاى من واقفى و مى شنوى.

تا زمانى كه شوق و ميل باطنى به زيارت و دعا دارى، در حرم باش و زمانى كه ميل تو، به سستى گراييد، بلافاصله از حرم خارج شو كه ذكر نگفتن بهتر است از ذكرى كه با غفلت و بى توجّهى به محتواى ذكر همراه باشد.

در حرم مطهّر براى پدر و مادرت و نيز كسانى كه حقى بر تو دارند [مانند بزرگان دين و اساتيد و خويشاوندان و دوستان] دعا و طلب رحمت نماى».(2) مولى محسن فيض كاشانى نيز گويد:

«و اما كيفيت زيارت آن حضرت، اين است كه در برابر مرقد مطهّر آن جناب بايستد و آن حضرت را هم اكنون كه به صورت ظاهر از دنيا رفته است، مانند آن وقت كه در قيد حيات بوده، زيارت كند و نزديك به مرقد مطهّرش نرود؛ چنان كه اگر در برابر شخص بزرگوار زنده اى قرار بگيرد، از


1- - المراقبات، ج 2، ص 239- 242
2- - پيام حوزه، ش 6

ص: 183

نظر احترامش نزديك او نمى رود، در برابر مرقد مقدّس نبوى همين معنا را مراعات كند و متوجّه باشد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از حضور و قيام و زيارت او باخبر است و سلام و صلوات او به آن جناب مى رسد. بنابراين مناسب است صورت آن حضرت را، در خيال خود مجسّم سازد و به عظمت آن جناب توجّه نمايد و مقام آن حضرت را در دل خود بزرگ شمارد.

در روايت آمده است كه خداى متعال مى فرمايد: «فرشته اى را موكّل قبر آن حضرت ساختم كه هر كس از امّتان او، به وى عرض سلام كند، او سلام آن شخص را بدان حضرت ابلاغ كند».

اين موقعيت براى كسى است كه از دور بدان جناب سلام كند.

مسلّماً شخصى كه قطع مراحل و طى منازل نمايد و به شوق زيارت آن حضرت حركت كند، موقعيّتش بيش از اينها خواهد بود(1)».

غير از در دوست در جهان كى يابى؟جز او به زمين و آسمان كى يابى؟

او نور زمين و آسمان ها باشدقرآن گويد چنان نشان كى يابى؟

***

ابروى تو قبله نمازم باشدياد تو گره گُشاى رازم باشد

از هر دو جهان برفكنيم روى نيازگر گوشه چشمت به نيازم باشد

(امام خمينى قدس سره)

عارف الهى، ميرزا جواد ملكى تبريزى رحمه الله بر اين امر تأكيد مى كند كه


1- - حقايق، ص 543

ص: 184

زائر مرقد منوّر حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بايد با طهارت جسم و روح و با توبه كامل، به آن مكان مقدّس قدم بگذارد و به زيارت آن حضرت بپردازد:

«بارى، بر زائر واجب است [به حكم عدل] كه در اين محضر عظيم حاضر نشود، مگر بعد از توبه درست و راستى كه او را لامحاله از مخالفت فعلى پاك كرده باشد، تا از ورطه عتاب نجات يابد و از رد شدن، از درگاه او درامان باشد. واگر توفيق اين كار پيدا نكند، بر اوست كه از درى غير از آن داخل شود و آن درهاى اعتراف، پوزش، توسّل، استغفار، التجا و اضطرار است و اگر نفسِ اهمال كار او، در حمل لوازم اين درها مسامحه كند، ناچار از نا اميد نبودن از اجابت داخل شود و خداى- جلّ جلاله- را به اميد اينكه قلب رسول صلى الله عليه و آله را بر او مهربان كند، بخواند و ابليس هم از اين در داخل شد و پيروز گشت و به مراد رسيد و در دعاى خود بگوى:

«اللهُمَّ يا مَنْ اجابَ لِابْغَضِ خَلقِهِ ابْلِيس حيثُ استَنْظَرَهُ فَاسْتَجِب لَهُ، فَانَّه دَعاكَ و هُوَ عاصٍ و انَا ادعوكَ و انَا عاصٍ فَكَما انَّ اجابَتَكَ شَمَلْتَهُ حيثُ دعاكَ و لَمْ يَقْنُطْ مِنْ رَحْمَتِكَ فَلتَشمِلْنى و انَا ادعوكَ و ارجو اجابَتَكَ؛

پروردگارا! اى كسى كه دعاى دشمن ترين خلق خود، ابليس، را اجابت كردى، موقعى كه از تو مهلت خواست. پس دعاى مرا هم مستجاب كن، هم چنان كه دعاى او را مستجاب كردى؛ زيرا او تو را دعا كرد و حال آنكه نافرمان بود و من هم تو را مى خوانم با اينكه گناهكار و نافرمانم و هم چنان كه اجابت تو شامل حال او شد، موقعى كه تو را خواند و از رحمت تو نا اميد نشد. پس رحمت خود را شامل حال من هم بفرما، كه تو را مى خوانم و اميد اجابت تو را دارم».

و چون از اين در داخل شوى، پروردگارت تو را نا اميد نخواهد كرد؛

ص: 185

زيرا او نزد نيك پندارى بنده خود مى باشد. چگونه چنين نباشد و حال آنكه در كتاب خود نازل فرموده است كه:

واْسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ انَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رحيماً(1)

و چون خدا به تو راغب شود و به تو عطف توجّه فرمايد، رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز با پذيرش و عطوفت، به تو توجّه فرمايد. و آن حضرت با شفقت، ملاطفت و مهربانى به تو رو مى كند و تو را در كنف رأفت و عنايت خود جاى مى دهد و مانند پدرى باعاطفه و مادرى رئوف در جواب تو لبّيك مى گويد و در مقام اجابت خطاب تو، برمى آيد و تو به مراد خودت، بلكه فوق مرادت مى رسى و براى هميشه رستگار مى شوى و چون تو با اين حالات به درگاه او بيايى و در برابر او، صورت زائر داشته باشى و اقبال او را نسبت به خود بدانى، بر تو است كه با مناجات لطيفى، با او نجوا كنى و در حضور او، حاجات و نيازمندى هاى خود را عرضه نمايى و آنچه از هجران و فراق او بر تو رسيده است، به خدمتش شكايت برى و آنچه از مصائب بر ذريه آن حضرت وارد گشته و حقوق آنها غصب شده و ... به ياد آورى و نزد او، از بدى احوالت و سختى ابتلايت، شكوه نمايى .... پس بگو: اى رسول خدا! در اوان زندگانى ات در دنيا. علمى براى دين و منارى براى هدايت و حلّال مشكلات و روشن كننده معضلات بودى، از خدا و صفات و رضاى او خبر مى دادى و ... به ما رحم آور و بر ما ترحّم كن، اى رحمةً للعالمين و به نواده خودت (مهدى موعود) امر به ظهور و پراكندن نور در اين عرصه تاريك و شب ديجور، امر فرما تا اسلام حمايت شود و قرآن زنده گردد و احكام دين تقويت گردد و بساط عدالت گسترده و دستگاه جور و ستم برچيده شود و عِرض و آبروى مسلمانان


1- - نساء 4 آيه 31، «از فضل خدا مسألت كنيد خدا هميشه با شما مهربان است».

ص: 186

مصون و جهانيان در تحت تربيت واقع گردند.

[اى رسول خدا!] از درگاه پروردگار جهان بخواه كه در وفاى به وعده و يارى بندگان خود تعجيل فرمايد؛ زيرا تبه كارى در خشكى و دريا، به دستِ آدميان ظهور يافته و بدبختى عالم را فراگرفته است.»(1) بالجمله با آن حضرت صلى الله عليه و آله مناجات مى كنى و اشتياق خودت را به زمان «حضور و اشراق نور» او ابراز مى دارى و از هجر او، به خود او شكايت مى نمايى و از بلاياى عمومى و خصوصى كه به تو رسيده است، عرض حال مى كنى. سپس نزد او به اسرافى كه به نفس خود كرده اى و تقصيرى كه در عبادت پروردگارت نموده اى، اقرار و اعتراف مى كنى و از او مسألت مى نمايى كه در نزد خدا براى تو طلب آمرزش نمايد و درد تو را به دواى خويش درمان كند و عقل تو را كامل گرداند و نورانيت تو را به دعاى خود تمام فرمايد و تو را به دوستان خودش ملحق سازد و در همسايگى خودش، تو را بپذيرد؛ زيرا او گرامى ترين خلايق است و واردين بر خود را رد نمى كند و زائر و مهمان خود را جز با حاجات برآورده و افزونى فضل و كرم، دور نمى سازد.

و يقين بدان كه او صلى الله عليه و آله رحمت خدا براى جهانيان است و اگر تو از «فيض اقدس و نور ازهر» او محروم بمانى، مانع از جهت تو است و گناهان هرچند بسيار باشند، مانع نمى شوند، مگر اينكه خللى از جهت ايمان پيدا شود. در اين زمينه، مرحوم ملكى تبريزى مى فرمايند:

«پس ايمان خودت را تازه كن و از كفر و شرك جلى به خداوند پناه ببر؛ ولكن چه بسا ظلمت و تاريكى گناهان مانع از درك فيوضات زيارت


1- - المراقبات، ج 2، ص 242- 246

ص: 187

او- كه شامل حال تو گشته است- باشد و از مشاهده انوار او- كه به تو رسيده است- كور شده باشى. در اين حال اگر تو را دلى و فطانتى باشد، به ناچار اين را درك خواهى كرد و به پاره اى از آثار آن، علم حاصل خواهى نمود كه شفقت آن حضرت صلى الله عليه و آله نسبت به مؤمنان و دوستداران عترت او معلوم است، هرچند كه گناهكار باشند.

از اين رو چگونه شفاعت او نسبت به گناهكاران و زائرانى كه بر او وارد شده و به سلام او آمده و با او مناجات كرده است و شكايت بينوايى خويش را به دربار او آورده و حقوق زايدى بر او دارند، شامل نشود و اين حقوق نزد او ضايع گردد؟

كسانى كه از اخلاق كريمه آن حضرت و معامله او با عموم مسلمانان- به ويژه واردين به درگاه حضرتش در حال حيات او- و رفتارش نسبت به نيازمندان، خبر دارند، همه اينها را مى دانند و مى شناسند ....

به هر حال بر زائران او صلى الله عليه و آله، واجب است كه به فضل و كرم و افاضه آن حضرت، كاملًا حسن ظن داشته باشند و از فيض زيارت او و انوار اقبالش، استمداد كنند و از اشراق و روبه رو شدن با آن حضرت استضائه و طلب روشنى نمايند؛ چه اوست كه روشن كننده هر ظلمتى است و به هر آفريده اى افاضه مى فرمايد و براى جهانيان كفايت است. او نور خداى انور و ضياى ازهر و فيض اقدس است(1)».

وداع با حضرت رسول صلى الله عليه و آله

محمد، كافرينش هست خاكش هزاران آفرين بر جان پاكش


1- - همان، ص 246- 251

ص: 188

چراغ افروز چشم اهل بينش طراز كارگاه آفرينش

رياحين بخش باد صبحگاهى كليد مخزن گنج الهى

ز شرع خود نبوّت را نوى دادخرد را در پناهش پيروى داد

(نظامى)

وقتى از زيارت حضرت ختمى مرتبت فارغ شدى، سر به سجده شكر بگزار و خداى را بر اين توفيقى كه به تو عنايت كرده، سپاس بگو.

آداب وداع را نيز با معرفت تمام به جاى آر و حاجات خود را يكايك از آن جناب طلب نما.

حضرت صادق عليه السلام فرموده اند:

«هنگامى كه از دعا خواندن در كنارمرقد مطهّر حضرت نبوى فارغ شدى، نزديك منبر بيا و دست بر آن بكش و سر و صورت بر دو پايه زيرين آن بگذار كه به درد چشم مبتلا نشوى. سپس از جاى حركت كن و حمد و ثناى خدا را به جاى آر و حاجت خود را بخواه؛ چه آنكه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده است: ميان خانه و منبر من باغى از باغ هاى بهشت است و منبر من بر درى از درهاى كوچك بهشت قرار گرفته است.

كسى پرسيد: آيا امروز هم باغى از همان باغ هاست؟

فرمود: آرى، اگر پرده گشوده شود، همان باغ را خواهيد ديد(1)».

عارف ربّانى مرحوم ملكى تبريزى رحمه الله نيز سفارش دارند كه بعد از اتمام زيارت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله زيارت صديقه كبرى حضرت زهرا را فراموش نكنى، كه ايشان مى فرمايند:


1- - حقايق، ص 545

ص: 189

«وقوف خود را در آستانه آن حضرت طولانى كن و از آن خسته مشو؛ زيرا خردمند در طول زمانى كه موجب انتفاع و بهره بردارى اوست، خسته نمى شود و در ضريح مقدّس او، قبر سيده زنان و بانوى بانوان جهان را زيارت كن(1) و در زيارت آن خاتون، مانند عملى كه در زيارت پدر بزرگوارش به جا آورده اى، به جاى آر؛ زيرا او پاره تن او و كريمه و حبيبه اوست.

پس از زيارت حضرت زهرا عليها السلام قصد زيارت ائمه بقيع نما، همچنان كه قصد زيارت آن حضرت را نمودى و به نحوى كه در زيارت آن بزرگوار گذشت، آنان را نيز زيارت نما؛ زيرا آنها به منزله جان او هستند.

هر كس آنها را اطاعت كند، از رسول خدا صلى الله عليه و آله اطاعت كرده است و هر كس آنان را دوست بدارد، او را دوست داشته است و هر كس براى آنها فروتنى كند، براى رسول خدا صلى الله عليه و آله فروتنى كرده است. و فرقى بين آنان و او نيست؛ زيرا آنها جانشينان و ذريه او مى باشند و همگى يك نور هستند.»

«و كوشش كن برنگردى مگر اينكه آثار اذن و اجازه خروج ظاهر شود. هم چنان كه بعد از ظهور آثار اجازه ورود، داخل گشتى و چون اراده برگشت نمودى، به قهقرا و به عقب سر اندك و آرام آرام برگرد و دوباره به مقام خود برو و بر آن حضرت سلام ده و كمى بايست و سلام را تكرار كن و چون از حرم خارج شدى، عتبه در و آستانه را ببوس. و در مراجعت اگر بدنت برمى گردد، تو با قلب و روح و فكر خودت در حضور او مقيم بمان و از خدمت او مفارقت نكن و چون كوچه اى را به انتها رسانيدى و


1- - بنابه روايتى مى گويند، كه مرقد حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در كنار مرقد شريف حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است.

ص: 190

خواستى داخل كوچه ديگرى شوى، به عقب سر برگرد و به آن حضرت با سلام اشاره كن تا اينكه داخل منزلت شوى ...(1)».

آداب زيارت امامان معصوم عليهم السلام

عالم ربّانى مولى احمد نراقى رحمه الله گويد:

«زيارت ايشان (پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام)، اظهار اخلاص و تجديد عهد ولايت است و باعث سرور ايشان و رواج امرشان و غمناكى دشمنان ايشان است و مخفى نماند كه اخبار بى حد و احاديث لاتعد، در فضيلت قبور مطهره و مراقد منوّره ايشان رسيده [است] ... حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:

«يا اباالحسن! به درستى كه خداى تعالى قبر تو و فرزندان تو را، بقعه هايى كرده است از بقعه هاى بهشت و عرصه اى از عرصه هاى آن و دل هاى خلق و برگزيدگان بندگان خود را مايل به آنها ساخته، تا خوارى و اذيت راه شما را متحمّل شوند و قبور شما را تعمير كنند و بسيار به زيارت ايشان آيند به جهت تقرّب به خدا و دوستى پيغمبر او. يا على! اين طايفه مخصوصند به شفاعت من و وارد مى شوند بر حوض من و ايشانند زيارت كنندگان من و همسايگان من فرداى قيامت در بهشت ...».

چون فضيلت زيارت ايشان و سرّ ايشان را شناختى و بزرگى و جلالت قدر ايشان را دانستى، پس بايد در هنگام دخول بر مراقد منوّره و مشاهد مشرّفه ايشان، نهايت تواضع و فروتنى و غايت تخضّع و شكستگى كنى و در دل خود، عظمت شأن و جلالت قدرشان را مستحضر


1- - المراقبات، ج 2، ص 252 و 254

ص: 191

گردى و متذكّر حق عظيم ايشان و سعيشان در ارشاد مردم و رواج دين الهى شوى(1)».

درباره زيارت حضرت على عليه السلام هم مى گويد:

«و چون به زيارت امير مؤمنان و سرور متّقيان روى ... چون به زيارت آن حضرت ايستادى، متذكّر رفعت شأن و بزرگى آن حضرت شو و قدر و مرتبه او را در نزد خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله ياد آور و آدابى كه در زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله مذكور شد، مراعات كن(2)».

دانشمند اخلاق مرحوم سيد عبداللَّه شبّر نيز درباره زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام مى گويد:

«در حال زيارت اين بزرگواران، شايسته است كه با كمال خشوع و ادب در مقابل مزارشان بايستى و همان گونه كه زندگان آنان را زيارت مى كنى، از دنيا رفتگانشان را زيارت كن و چون به قبرشان نزديك مى شوى، چنان حركت كن كه گويى به شخص خودشان در حال زندگى نزديك مى شوى.

و بدان كه آنان، از زيارت تو و حضور تو در آن مكان، آگاهند و سلام و درود تو به آنها مى رسد. پس صورت كريمشان را در خيال خود تصوّر كن كه در مقابلت ايستاده و آن مرتبه عالى را كه در نزد خدا دارند، به خاطر آور و سخنان و مواعظ شريف آنان را به ياد آور».(3) صاحب كتاب اخلاقى تذكرة المتقين مرحوم بهارى همدانى رحمه الله درباره


1- - معراج السعادة، ص 703 و 704
2- - همان، ص 705 و 706
3- - الاخلاق، ص 127

ص: 192

آداب زيارت خاندان وحى عليه السلام مى گويد:

«بارى چون قصد زيارت اولياى حقيقى [بخصوص خاندان وحى]- سلام اللَّه عليهم- را بنمايد، اوّلًا بايد بداند كه نفوس مقدسه طيبه طاهره، چون از ابدان جسمانيّه مفارقت نمود و متصل به عالم قدس و مجرّدات گرديد، غلبه و احاطه ايشان به اين عالم اقوى گردد و تصرّفاتشان در اين نشأت، بيش از سابق مى شود و اطلاعاتشان به زائرين اتمّ و اكمل گردد.

فَهُمْ عِندَ ربِّهم يُرْزَقُونَ فَرِحينَ بِما آتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه.(1)

پس نسيم الطافشان و رشحات انوار آن بزرگواران بر زوّار و قاصدين ايشان مى رسد؛

خُصوصاً لِلْخُلَّص مِنْ قاصَديهِمْ

[/ به خصوص كسانى كه با خلوص نيّت قصد زيارت آن بزرگواران را نموده اند].

پس خوب است زوّار به قصد تجديد عهد با آنها و اعلاى كلمه ايشان و

رَغْماً لِانفِ اعداء

[/ به جهت خوارى و سرافكندگى دشمنان آنان] و قصد زيارت مؤمن خالص الايمان و به اميد استشفاع از براى بخشش گناهان و رجاى وصول بر فيوضات عظيمه، رو به آن بزرگواران كند (با مراعات آن آدابى كه در كتب مزار ثبت است) و بايد بداند كه آنها مطّلع بر حركات و سكنات اين شخص بلكه مطلع از خطورات قلبيه او هستند و لذا بايد كمال سعى در تضرّع و ذلّ و انكسار بنمايد؛ خصوصاً در حين دخول به مرقدهاى شريفه ايشان و حواسّ خود را به تمامه و كماله جمع نمايد كه تفرقه حواسّ و تشتّت افكار باطله، به منزله پشت كردن به


1- - پس آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند و به آنچه كه خداوند از فضل خودش به آنان داده شادمانند. آل عمران 3 آيه 170.

ص: 193

امام است.(1) مبادا با كسى صحبتى خارجه بكند؛ چه جاى اينكه در حرم مطهّر- نستجيرُ باللَّه- غيبت كند، يا گوش به غيبت دهد و يا دروغ گويد يا به ساير معاصى مرتكب شود؛ بلكه صدا هم نبايد بلند كند:

لاتَرْفَعُوا اصْواتَكُم فَوْقَ صَوْت النَبىّ(2)

در اينجا هم جارى است؛ خصوصاً در حرم امير- سلام اللَّه عليه- كه به منزله نفس رسول خدا صلى الله عليه و آله است، چهار گوشه قبر مطهّر را ببوسد و به زبان خود عرض حال كند و حاجاتش را از آن بزرگوار بخواهد، بگويد: اى بزرگ بر همه كس:

يا من بازمانده را نزد خود از وفا طلب يا تو كه پاكدامنى مرگ من از خدا طلب

... و ايمان خود را به ايشان بعد از عرضه بسپارد، امانتاً كه عندالحاجه رد نمايند و شيطان نتواند در حين مردن از وى بستاند و مصائب وارده بر آن بزرگواران را خصوصاً در حرم مطهّر حضرت ابى عبداللَّه الحسين عليه السلام ياد بياورد، يكى يكى تفصيلًا و بر آنها گريه كند.

اگر بتواند يك توبه درستى با جميع مقررات معلوم در محل خود در خدمت [پيامبر و] امام عليهما السلام به جا آورد. آن بزرگوار را شاهد و شفيع قرار بدهد و بنا بگذارد عندالمراجعه، دهنى را كه به آن آستانه شريفه رسيده و اعضايى كه بر آن جاها ماليده شده و از بركت آنها اكتساب نور كرده، دوباره


1- - دل نگهداريد اى بى حاصلان در حضور حضرت صاحبدلان پيش اهل تن ادب بر ظاهر است پيش اهل دل، ادب بر باطن است «احْذرُهم، هُم جواسيسُ القُلوبَ؛ از آنان حذر كنيد كه آنان جاسوس دلهايند».
2- - حجرات 49 آيه 2، «صداهايتان را بالاتر از صداى پيامبر بلند نكنيد».

ص: 194

به لوث معاصى مُلَوَّث نگرداند؛ بلكه از لغويات بى فايده هم اجتناب نمايد.

بايد حالش با حال وقتى كه مشرّف نشده بود، تفاوت بيّن داشته باشد و مهما امكن، خُدّام و مجاورين را مراعات نمايد، به عطا و بخشش و احسان و آنها را اكرام نمايد. و در نظرش وقعى داشته باشند هر چه را جفا ببيند، به شيرينى متحمّل شود، بداند از كه كشيده، در راه كه بوده، در بذل مال به آنها مضايقه نكند و مشايخ و اهل علمشان را بيشتر از همه تكريم و توقير نمايد و در سختى و شدايد سفر، از عمل خود منضجر و پشيمان نگردد؛ خصوصاً در مقام خوف از اعدا كه خودشان فرموده اند:

«الا تُحِبُّون انْ تُخافُوا فينا؟»

[/ آيا دوست نداريد كه در راه ما دچار ترس و خوفى شويد؟] و استعجال در مراجعت از مشاهد مشرّفه ننمايد. مهما امكن توقّف كند، وسوسه خيالى كه كارم معوّق مانده، خانه ام تنهاست، خرجى ندارم، رفيق مى رود و غيرذلك را- از آن فكرهايى كه اگر خودش تأمّل كند، مى داند كه شيطان او را اغوا مى نمايد تا از زيارت باز ماند- به خود راه ندهد؛ خصوصاً اگر جمعه يا يكى از زيارت هاى مخصوصه قريب باشد؛ زيرا كه چهل يا پنجاه يا بيشتر از عمرش گذشته، يك دفعه موفّق به زيارت شده، هيهات كه ديگر برگردد، دوباره موفق به مراجعت شود. مادامى كه آنجا هست، خيالش مى رسد كه برگشتن و آمدن حتّى سالى يك مرتبه سهل كارى است؛ امّا نخواهد شد، تجربه شده [است].

بارى باقى ماند كلام در اينكه مادامى كه در مشاهد است، آيا زيارت امام و داخل حرم زياده برود يا نه؟ پس صبح و شام مشرّف شود.

گفته اند بزرگان: هر چه بيشتر بهتر، ليكن حقّ در مسأله تفصيل است باطلاقه درست نيست، اجمالش اين است كه با اين شرايط مقرره مزبوره

ص: 195

در سابق، اكثارش به غايت مطلوب است».(1)

آل احمد، همه پاكان زمينند و زمان باعث خلقت اين چرخ عظيمند و جهان

همه مصباح هدايت، همه درياى كرم همه در عالم هستى، مه و خورشيد فروزان

همه مقصود ملائك، همه محبوب خلائق همه گل هاى خدايى بهشت و رضوان

همه عارف، همه عابد، همه زاهد، همه پاك جملگى واسطه فيض و عنايات عيان

افتخار كائنات و اشرف مخلوقات محرمان حرم قرب خداى يزدان

واصلان ملكوت، شاهدان كوى دوست مرقد قدسى شان، مهبط فرشتگان

رحيم كارگر (پارسا)


1- - تذكرةالمتقين، ص 76- 79

ص: 196

ص: 197

منابع و مآخذ

1- «اركان عرفان» (مجموعه چهار رساله)، نجم الدين رازى، خواجه حورا و خواجه عبداللَّه انصارى، تهران: 1361، انتشارات نور فاطمه.

2- «الاخلاق»، سيد عبداللَّه شبّر، ترجمه محمد رضا جباران، قم: 1374، انتشارات هجرت.

3- «تحفة الحرمين و سعادة الدارين»، نايب الصدر شيرازى، بمبئى: 1306، بى نا.

4- «تذكرة الاولياء»، عطار نيشابورى، تهران: 1370، شركت سهامى كتاب هاى جيبى.

5- «تذكرة المتقين»، محمد بهارى همدانى، قم: 1375، انتشارات نهاوندى.

6- «جامع السعادات»، محمّد مهدى نراقى، جلد سوّم، قم: 1383، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان.

7- «جواهر الاخلاق»، محمود امينى، تهران: 1393، انتشارات فراهانى.

8- «حج در آئينه شعر فارسى»، محمد شجاعى، قم: بى تا، نشر مشعر.

9- «حقايق در اخلاق سير و سلوك»، مولى محسن فيض كاشانى، ترجمه على اكبر ساعدى، تهران: بى تا، انتشارات علميه اسلاميه.

ص: 198

10- «حكمت عملى» (اخلاق مرتضوى)، محى الدين الهى قمشه اى، قم:

1374، انتشارات قيام.

11- «راه روشن» (ترجمه المحجّة البيضاء)، ترجمه سيد محمد صادق عارف، جلد دوّم، مشهد: 1375، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى.

12- «راه وصال»، مجله پيام حوزه، قم: 1375، دبيرخانه اجلاس حوزه و تهذيب.

13- «الرسالة العليّة فى الاحاديث النبويّه»، كمال الدّين حسين كاشفى بيهقى، تهران: 1361، مركز انتشارات علمى و فرهنگى.

14- «رساله سير و سلوك منسوب به بحر العلوم»، سيد مهدى بن سيد مرتضى الطباطبايى، تهران: 1360، حكمت.

15- «شرح بر مقامات اربعين»، محمد دامادى، تهران: 1367، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.

16- «عرفان حج»، آيت اللَّه جوادى آملى، قم: 1376، نشر مشعر.

17- «علم اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات)، مهدى نراقى، ترجمه جلال الدين مجتبوى، تهران: 1370، انتشارات حكمت.

18- «فرزانگان»، احمد بهشتى، تهران: 2536، انتشارات گوتمبرگ.

19- «كشف الاسرار و عدّة الابرار»، رشيدالدين ميبدى، تهران، انتشارات اميركبير.

20- «كليات سعدى»، به تصحيح فروغى، تهران: 1368، انتشارات قفنوس.

21- «كيمياى سعادت»، محمد غزالى، جلد اوّل، تهران: 1361، كتابخانه مركزى.

ص: 199

22- «مجالس سبعه»، مولانا جلال الدين رومى، تهران: 1372، انتشارات كيهان.

23- «المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء»، مولى محسن فيض كاشانى، بيروت: 1403، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات.

24- «المراقبات» (اعمال السنة)، ميرزا جواد ملكى تبريزى، ترجمه ميرزا حكيم خسروانى، تهران: بى تا، انتشارات فقيه.

25- «مصابيح القلوب»، ابوسعيد حسن بن حسين شيعى، تهران: 1375، دفتر نشر ميراث مكتوب و انتشارات بنيان.

26- «مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقه»، منسوب به امام ششم حضرت صادق عليه السلام، تهران: 1360، انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران.

27- «معراج السعادة»، مولى احمد نراقى، تهران: 1366، انتشارات ياسر و انتشارات دهقان.

28- «مفتاح النجات»، احمد جام نامقى (ژنده پيل)، تهران: 1370، شركت سهامى كتاب هاى جيبى.

29- «مناجات خواجه عبداللَّه انصارى»، به كوشش حامد ربّانى، تهران:

1361، انتشارات گنجينه.

30- «نامه ها برنامه ها»، علامه حسن زاده آملى، قم: 1376، انتشارات قيام.

31- «نشان از بى نشان ها»، على مقدادى اصفهانى، تهران: 1372، بى نا.

32- «هزار و يك كلمه»، علّامه حسن زاده آملى، جلد دوّم، قم: 1375، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.

33- «ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار»، كمال الدين حسين خوارزمى، تهران: بى تا، انتشارات انجمن استاد زبان و ادبيات فارسى.

و ...(1)

پي نوشتها

[1] ( 1)- مصباح الشريعة، ص 94 و 95؛ المحجة البيضاء، ج 2، ص 208

[2] ( 1)- عارف الهى، محقّق ربّانى، فقيه صمدانى و مربّى نفوس، آيت اللَّه حاج شيخ ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رحمه الله از اعاظم علماى الهى عصر اخير و به حق از عالمان برتر در فقه، اصول، اخلاق، حكمت و عرفان بوده است.

از اساتيد او مى توان به ملّاحسينقلى همدانى و آقا رضا همدانى اشاره كرد. از مرحوم ملكى تبريزى كتاب هاى گران بهايى همچون: اسرار الصلاة، السير الى اللَّه( لقاء اللَّه)، المراقبات( اعمال السنه) و ... به يادگار مانده است. ايشان در سال 1344 ه. ق. در ارض اقدس قم، به رحمت ايزدى پيوست و در قبرستان شيخان به خاك سپرده شد.

[3] ( 1)- ميرزا جواد ملكى تبريزى، المراقبات( اعمال السنه)، ج 2، ص 196

[4] ( 1)- المراقبات( اعمال السنة)، ج 2، ص 196

[5] ( 2)- كمال الدين حسين خوارزمى، از عارفان نامدار و دانشمندان بزرگوار قرن هشتم و نهم هجرى است. او شارح مثنوى مولانا و صاحب آثار و تأليفات بسيار ديگرى است كه از آثار وى مى توان به: ينبوع الاسرار فى نصايح الابرار، جواهر الاسرار و زواهر الانوار، كنوز الحقايق، المقصد الاقصى و ... اشاره كرد.

كمال الدين در حمله اوّل ازبكان به خوارزم در قيد حيات بوده و در واقعه حمله دوّم آنان( 839 ه. ق.) به شهادت رسيده است.

[6] ( 1)- التغابن( 64) آيه 14

[7] ( 1)- كمال الدين حسين خوارزمى، ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار، ص 535 و 536

[8] ( 1)- عارف سالك، حاج شيخ محمد بهارى رحمه الله از عالمان و عرفاى طراز اوّل و يكى از ستارگان تابناك آسمان علم و فضيلت و عرفان است. ايشان در سال 1265 ه. ق. در شهر بهار( در شهرستان همدان) چشم به جهان گشود. مرحوم بهارى درجه اجتهاد را در بروجرد اخذ كرد و سپس در نجف اشرف از ملازمان درس آخوند ملاحسينقلى همدانى گرديد.

در سال 1311 ه. ق. كه آخوند به رضوان الهى خراميد، او شيوه و طريق تربيتى استادش را ادامه داد و كسان بسيارى از علما و تجّار از محضرش كسب دستور سلوك مى نمودند.


1- رحيم كارگر، حج عارفان، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 12، 1386.

ص: 200

ايشان در نهم رمضان 1325 ه. ق. در زادگاهش بهار، به رحمت ايزدى پيوست و در جوار حق آرام گرفت.

[9] ( 1)- اقدام: آثار، قدمگاه ها، جاى پاها.

[10] ( 1)- محمد بهارى همدانى، تذكرةُ المتقين، ص 80- 82

[11] ( 1)- المراقبات( اعمال السنه)، ج 2، ص 196- 204

[12] ( 2)- مصباح الشريعة، ص 86؛ محجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[13] ( 1)- علّامه شهير و نابغه عالى قدر، مرحوم مولى محمّد( معروف به مولى محسن فيض كاشانى رحمه الله) از بزرگ ترين دانشمندان اسلام و مذهب شيعه در عهد صفويه بوده است.

وى در تمام علوم دينى وپاره اى از علوم ديگر مهارت و تبحرى شگفت انگيز داشت. او از محضر بزرگانى چون علّامه سيد ماجد بن سيد هاشم بحرانى و مرحوم ملّا صدراى شيرازى كسب فيض نمود. تأليفات مرحوم فيض به 130 جلد مى رسد كه معروف ترين آنها عبارت است از: تفسير صافى و تفسير مصفى، شافى، الحقايق، سفينة النجاة، حق اليقين، عين اليقين، المحجّة البيضاء و ....

[14] ( 2)- فيض كاشانى، المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، ج 2، ص 189

[15] ( 3)- راه وصال، ص 107

[16] ( 1)- جواهر الاخلاق، ص 234

[17] ( 2)- رشيد الدين ابوالفضل احمد بن ابى سعد ميبدى از عالمان و فقهاى شافعى مذهب در قرن ششم هجرى است. او در تفسير و حديث خبره و در عرفان و اخلاق صاحب ذوق بود.

از آثار وى مى توان به: الاربعين، الفصول وكشف الاسرار و عدّة الابرار اشاره كرد.

[18] ( 1)- كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 537

[19] ( 2)- محمّد غزّالى مكنّى به ابو حامد، ملقّب به حجت الاسلام، از دانشمندان معروف دوره سلجوقى است. او در فقه، حكمت و كلام سرآمد عصر خود بود. غزّالى پس از مدّتى تحصيل به نيشابور رفت و در خدمت استاد خود امام الحرمين ابوالمعالى جوينى به تحصيل پرداخت و در همه علوم دينى عصر خود استاد مسلّم گرديد.

از آثار او است: كيمياى سعادت، احياء العلوم، تهافت الفلاسفه، نصيحة الملوك و ....

غزالى در سال 505 ه. ق. در زادگاهش( طابران طوس) درگذشت و در همان جا مدفون شد.

[20] ( 3)- كيمياى سعادت، ج 1، ص 194

[21] ( 1)- كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 537

[22] ( 2)- نامه ها بر نامه ها، ص 43

ص: 201

[23] ( 1)- رساله سير و سلوك منسوب به بحر العلوم، ص 146 و 147

[24] ( 2)- مولا احمد نراقى( 1185- 1245 ه. ق.) فرزند مولا محمّد مهدى نراقى، از علما و فقهاى بزرگ قرن سيزدهم هجرى است.

عمده تحصيلات او نزد پدر دانشمند خود، در زادگاهش( نراق) بود. سپس در نجف و كربلا، از محضر اساتيدى چون: علّامه بحر العلوم، شيخ جعفر كاشف الغطاء و آقا محمّد باقر وحيد بهبهانى، بهره مند گرديد. بيش از بيست تأليف از او به جاى مانده كه از مهم ترين آنها مى توان به: مستند الشيعه، عوائد الايام، خزائن، معراج السعاده، طاقديس و ... اشاره كرد.

شيخ اعظم انصارى حدود چهار سال از محضر ايشان استفاده كرد.

[25] ( 1)- معراج السعاده، ص 696

[26] ( 2)- حقايق در اخلاق سير و سلوك، ص 530

[27] ( 1)- تكيّف: خوشحالى، مشعوف گرديدن.

[28] ( 2)- تذكرةالمتقين، ص 82

[29] ( 1)- مرحوم حجّت الاسلام سيد عبداللَّه شبّر در سال 1188 ه. ق. در نجف اشرف به دنيا آمد. سيد به حق يكى از افتخارات عالم تشيّع و از مؤلّفان ارجمند و تواناى آن محسوب مى شود. از او در حدود هفتاد كتاب و رساله در علوم مختلف به يادگار مانده است، كه از جمله آنها كتاب« الاخلاق» مى باشد. مرحوم سيد در شب پنج شنبه ماه رجب سال 1242 ه. ق. در كاظمين به ملأ اعلا پيوست و در حرم امام هفتم و امام نهم به خاك سپرده شد

[30] ( 2)- الاخلاق، ص 121

[31] ( 1)- مقامات اربعين، ص 87

[32] ( 2)- عالم بزرگوار، مولا محمّد مهدى فرزند ابوذر نراقى، يكى از مجتهدان برجسته در دو قرن 12 و 13 هجرى و داراى تأليفات با ارزش است. او از مشاهير علماى اين دو قرن بود.

ص: 202

در سال 1128 ه. ق. در قريه نراق در ده فرسنگى كاشان متولد شد و در سال 1209 ه. ق. در نجف اشرف به ديار باقى شتافت.

از اساتيد او، مى توان به آقا وحيد بهبهانى، مولا اسماعيل خاجوئى، شيخ يوسف بحرانى و شيخ مهدى رضوى اشاره كرد.

او كتاب هاى زيادى را تأليف كرده است از جمله: معتمد الشيعه، انيس الحجّاج، تجريد الاصول، جامع الافكار، جامع السعادات، جامع المواعظ، المناسك المكيه و ....

[33] ( 1)- جامع السعادات، ج 3، ص 483

[34] ( 1)- تذكرة الاولياء، ص 640؛ مقامات اربعين، ص 25

[35] ( 2)- نورالعلم، ص 29( به نقل از فرزانگان).

[36] ( 3)- الرسالة العليّه، ص 93

[37] ( 1)- تذكرةُالمتقين، ص 85

[38] ( 2)- المراقبات( اعمال السنة)، ج 2، ص 206

[39] ( 1)- طه( 20) آيه 84

[40] ( 1)- المراقبات، ص 207- 211

[41] ( 1)- مِصباحُ الشريعه، ص 89؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[42] ( 1)- المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، ج 2، ص 198- 199

[43] ( 2)- احمد جام نامقى، يكى از صاحبدلان بلند پايه و مشايخ زنده دل و روشن ضمير كشور ما در نيمه اوّل قرن ششم هجرى است. در 22 سالگى تغيير حال و انقلابى درونى در وى پديد آمد و به حلقه تائبان و پيراستگان كشيده شد. از آثار او مى توان به: مفتاح النجات، انيس التائبين، سراج السائرين، كنوز الحكمه و ... اشاره كرد.

ص: 203

[44] ( 1)- مفتاح النجات، ص 102- 103

[45] ( 2)- تذكرة المتقين، ص 82 و 83

[46] ( 1)- جامع السعادات، ج 3، ص 387

[47] ( 2)- تذكرة الاولياء، ص 315؛ مقامات اربعين، ص 30

[48] ( 1)- كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 539

[49] ( 1)- مفتاح النجات، ص 105- 108 و ص 113

[50] ( 1)- همان، ص 113

[51] ( 1)- فرزانگان، ص 149( تذكرة الاولياء، ص 250).

[52] ( 2)- خواجه عبداللَّه انصارى( م 396 ه. ق.- 481 ه. ق.) دانشمند و عارف بنام ايران است. وى از اعقاب ابوايوب انصارى است كه در هرات ديده به جهان گشود. خواجه انصارى از ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن خرقانى فايده ها برگرفت و تا پايان عمر به امر تعليم و ارشاد، اشتغال داشت. شهرت وى بيشتر به جهت رسالات و كتاب هاى مشهورى است كه تأليف كرده است؛ مانند: طبقات انصارى، تفسير خواجه انصارى، مناجات نامه، نصايح، زاد العارفين، كنز السالكين، الهى نامه و ....

[53] ( 3)- همان، ص 56( مجموعه رسائل، ص 60).

[54] ( 1)- المراقبات( اعمال السنة)، ج 2، ص 211

[55] ( 1)- عرفان حج، ص 27

[56] ( 2)- تذكرة المتّقين، ص 86

[57] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 214- 217.

[58] ( 1)- همان، ص 217- 219.

[59] ( 1)- فرزانگان، ص 52( مجموعه رسائل).

[60] ( 2)- انعام( 6) آيه 77

[61] ( 3)- حج( 22) آيه 30

ص: 204

[62] ( 1)- حكمت عملى( اخلاق مرتضوى)، ص 72

[63] ( 2)- فرزانگان، ص 185( تذكرة الأولياء، ص 240).

[64] ( 3)- حاج شيخ حسنعلى اصفهانى رحمه الله، از زاهدان عصر و عارفان بى بديل در اين عصر بود. او در 1979 ه. ق. در اصفهان محلّه جهانباره چشم به جهان گشود. ايشان مدّتى در اصفهان و سپس در نجف اشرف در خدمت اساتيدى چون فشاركى، جهانگيرخان قشقايى، سيد مرتضى كشميرى و ... دانش اندوزى نمود و در آخر نيز در مشهد مقدّس رضوى، سكونت كرد و در آنجا نيز دار فانى را وداع گفت.

او از ايام جوانى به فكر ترقّى روحى و گشودن درهاى ملكوت بود و در اين راه به مراتب بالاى عرفان و دانش دست يافت.

[65] ( 1)- نشان از بى نشان ها، ص 280

[66] ( 2)- تهذيب نفس، ص 12

[67] ( 3)- فرزانگان، ص 120

[68] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 89، المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[69] ( 2)- كيمياى سعادت، ج 1، ص 194 و 195

[70] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 220

[71] ( 2)- الاخلاق، ص 121

[72] ( 1)- سويق: قاووت، آرد نخودچى كه با قهوه و شكر، مخلوط مى شود.

[73] ( 2)- تذكرة المتقين، ص 83

[74] ( 3)- جامع السعادات، ج 3، ص 388

[75] ( 1)- همان، ص 389

[76] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 211

[77] ( 1)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 200

[78] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 85

[79] ( 2)- الأخلاق، ص 122

[80] ( 1)- كيمياى سعادت، ج 1، ص 194

[81] ( 1)- معراج السعادة، ص 697

[82] ( 2)- الاخلاق، ص 121

ص: 205

[83] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 220

[84] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 85 و 86

[85] ( 2)- كيمياى سعادت، ج 1، ص 195

[86] ( 1)- جامع السعادات، ج 3، ص 389

[87] رحيم كارگر، حج عارفان، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 12، 1386.

[88] ( 1)- آل عمران( 3) آيه 97( و كسى كه در آن خانه درآيد ايمن باشد).

[89] ( 2)- تذكرة المتقين، ص 86- 88

[90] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 212- 214

[91] ( 2)- كرايه دهنده.

[92] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 84

[93] ( 2)- معراج السعاده، ص 698؛ جامع السعادات، ج 3، ص 389

[94] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 220

[95] ( 2)- تذكرة المتقين، ص 83

[96] ( 1)- مجالس سبعه، ص 24

[97] ( 1)- كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 2، ص 225، 226

[98] ( 2)- الاخلاق، ص 122

[99] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 221

[100] ( 2)- فرزانگان، ص 57( مجموعه رسائل).

[101] ( 1)- ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار، ص 58

[102] ( 1)- ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار، ص 58

[103] ( 1)- الاخلاق، ص 121 و 122

[104] ( 2)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 200

[105] ( 1)- عرفان حج، ص 47

[106] ( 2)- جامع السعادات، ج 3، ص 390

ص: 206

[107] ( 1)- فرزانگان، ص 50،( مجموعه رسائل).

[108] ( 1)- مصابيح القلوب، ص 162؛ الرسالة العلية، ص 93

[109] ( 2)- المراقبات( اعمال السنة)، ج 2، ص 221

[110] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 88 و 89

[111] ( 2)- فرزانگان، ص 43( رساله قشيريه).

[112] ( 1)- مصباح الشريعة، ص 90؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[113] ( 2)- مستدرك الوسائل، ج 10، باب 17، ص 166

[114] ( 1)- الاخلاق، ص 122

[115] ( 2)- حقايق در سير و سلوك، ص 532

[116] ( 1)- لازم به توضيح است كه در مسأله مناسك حج، مسأله 266، آمده است كه:« جايز نيست، لبّيك واجب را از ميقات تأخير بيندازد». پس در ميقات، بايد لبّيك گفته شود.

[117] ( 2)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201

[118] ( 3)- همان.

[119] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 222

[120] ( 2)- مجالس سبعه، ص 32

[121] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 89

[122] ( 1)- حج( 22) آيه 27

[123] ( 2)- جامع السعادات، ج 3، ص 390

[124] ( 1)- نشان از بى نشان ها، ص 417

[125] ( 2)- مقامات اربعين، ص 52

[126] ( 1)- الاخلاق، ص 123

[127] ( 2)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201 و 202

[128] ( 1)- جامع السعادات، ج 3، ص 391

[129] ( 2)- الاخلاق، ص 123

ص: 207

[130] ( 1)- بستخانه: محلّى كه در آنجا، به بست مى نشينند.

[131] ( 2)- آل عمران( 3)، آيه 97

[132] ( 1)- آنكه بر شتر بار مى بندد.

[133] ( 2)- تذكرة المتقين، ص 89 و 90

[134] ( 1)- المراقبات( اعمال السنة)، ج 2، ص 222 و 223

[135] ( 2)- هزار و يك كلمه، ج 2، ص 414

[136] ( 1)- حج در آئينه شعر فارسى، ص 73 و 74

[137] ( 1)- تحفةالحرمين و سعادة الدّارين، ص 50

[138] ( 1)- مناجات خواجه عبداللَّه انصارى، ص 38

[139] ( 1)- مصابيح القلوب، ص 162 و 163

[140] ( 2)- دو رساله عرفانى در عشق، ص 45

[141] ( 1)- الرسالة العلية، ص 93 و 94

[142] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 90

[143] ( 1)- حج مقبول، ص 114

[144] ( 1)- ملصق: چسبيده شده.

[145] ( 2)- تذكرة المتقين، ص 90 و 91

[146] ( 1)- جامع السعادات، ج 3، ص 392

[147] ( 1)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 202

[148] ( 1)- آل عمران( 3) آيه 97

[149] ( 1)- ينبوع الاسرار فى نصائح الابرار، ص 57- 59

[150] ( 1)- تحفة الحرمين وسعادة الدارين، ص 50

[151] ( 2)- مصباح الشريعة، ص 90؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 208

[152] ( 1)- حج در آيينه شعر فارسى، ص 125

[153] ( 2)- الاخلاق، ص 124

ص: 208

[154] ( 3)- عرفان حج، ص 33

[155] ( 1)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 202

[156] ( 1)- حقايق، ص 538 و 539

[157] ( 2)- معراج السعاده، ص 700

[158] ( 1)- الاخلاق، ص 124

[159] ( 2)- حقايق، ص 539

[160] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 90 و 94؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[161] ( 1)- كيمياى سعادت، ج 1، ص 195 و 196

[162] ( 1)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 202

[163] ( 2)- جامع السعادات، ج 3، ص 393

[164] ( 1)- بقره( 2) آيه 158

[165] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[166] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 225

[167] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 91 و 92

[168] ( 1)- معراج السعادة، ص 700 و 701 و ر. ك: جامع السعادات، ج 3، ص 394

[169] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 204 و 205

[170] ( 1)- كليّات سعدى، ص 1169

[171] ( 2)- الحقايق، ص 536

[172] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[173] رحيم كارگر، حج عارفان، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 12، 1386.

[174] ( 1)- الاخلاق، ص 125

[175] ( 1)- فرزانگان، ص 49( مجموعه رسائل).

[176] ( 2)- جامع السعادات، ج 3، ص 395

[177] ( 1)- اركان عرفان، ص 74

[178] ( 2)- بقره( 2) آيه 198

[179] ( 3)- الليل( 92) آيه 2

ص: 209

[180] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[181] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 207

[182] ( 2)- عرفان حج، ص 86

[183] ( 1)- الاخلاق، ص 125 و 126

[184] ( 2)- المراقبات، ج 2، ص 225

[185] ( 1)- كيمياى سعادت، ص 196

[186] ( 1)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 203

[187] ( 2)- عرفان حج، ص 41

[188] ( 3)- تحفة الحرمين، ص 50

[189] ( 1)- مصباح الشريعه، ص 92؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 208

[190] ( 1)- معراج السعاده، ص 701؛ جامع السعادات، ج 3، ص 395

[191] ( 1)- كليات سعدى، ص 1161

[192] ( 2)- فرزانگان، ص 61

[193] ( 3)- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 204؛ حقايق، ص 539

[194] ( 1)- مصباح الشريعه ص 93 و 94؛ المحجّة البيضاء، ج 2، ص 208

[195] ( 1)- همان، ص 94

[196] ( 1)- ممكن است معناى عبارت چنين باشد: پس اگر همانند ابراهيم خليل عليه السلام شيطان را از خود دور نمود. پس اين حاجى همانند ابراهيم خليل عمل نموده و گرنه، نه و ممكن است مراد از اين عبارت اين باشد كه: اگر حاجى چنين عمل نمود پس خوب است و گرنه، نه.

[197] ( 1)- تذكرة المتقين، ص 92 و 93

[198] ( 2)- مائده( 5) آيه 3

[199] ( 3)- همان، آيه 5

ص: 210

[200] ( 1)- تحفة الحرمين وسعادة الدارين، ص 52- 54

[201] ( 1)- حقايق، ص 543

[202] ( 1)- معراج السعادة، ص 703؛ جامع السعادات، ج 3، ص 398 و 399

[203] ( 1)-« دَنَى فَنَدَلّى فَكان قابَ قوسَين او ادْنى».( النجم( 53) آيه 8).

[204] ( 2)-« لولاك لما خلقت الافلاك».

[205] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 227- 231

[206] ( 1)- حقايق، ص 543؛ محجّة البيضاء، ج 2، ص 205

[207] ( 2)- الأخلاق، ص 126

[208] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 232 و 233

[209] ( 1)- حقايق، ص 543؛ محجّةالبيضاء، ج 2، ص 205

[210] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 233- 237

[211] ( 1)- جامع السعادات، ج 3، ص 402؛ معراج السعاده، ص 704

[212] ( 1)- فرزانگان، ص 187

[213] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 239- 242

[214] ( 2)- پيام حوزه، ش 6

[215] ( 1)- حقايق، ص 543

[216] ( 1)- نساء( 4) آيه 31،« از فضل خدا مسألت كنيد خدا هميشه با شما مهربان است».

[217] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 242- 246

[218] ( 1)- همان، ص 246- 251

[219] ( 1)- حقايق، ص 545

ص: 211

[220] ( 1)- بنابه روايتى مى گويند، كه مرقد حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در كنار مرقد شريف حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است.

[221] ( 1)- المراقبات، ج 2، ص 252 و 254

[222] ( 1)- معراج السعادة، ص 703 و 704

[223] ( 2)- همان، ص 705 و 706

[224] ( 3)- الاخلاق، ص 127

[225] ( 1)- پس آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند و به آنچه كه خداوند از فضل خودش به آنان داده شادمانند.( آل عمران( 3) آيه 170).

[226] ( 1)\s\iُ- دل نگهداريد اى بى حاصلان\z در حضور حضرت صاحبدلان\z پيش اهل تن ادب بر ظاهر است\z پيش اهل دل، ادب بر باطن است\z\E\E

« احْذرُهم، هُم جواسيسُ القُلوبَ؛ از آنان حذر كنيد كه آنان جاسوس دلهايند».

[227] ( 2)- حجرات( 49) آيه 2،« صداهايتان را بالاتر از صداى پيامبر بلند نكنيد».

[228] ( 1)- تذكرةالمتقين، ص 76- 79

[229] رحيم كارگر، حج عارفان، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 12، 1386.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109